آمدم باز در میکده ات گریه کنان
تشنه ام تشنه بیدار سبویی برسان
این طرف آن طرفم جان رقیه مکشان
بنده ات را به سر سفره زهرا بنشان
خواهشا اشک دو چشمان مرا جاری کن
کار از کار گذشته تو فقط کاری کن
سینه ام وادی طور است پر از نور جلی ست
تازه فهمیده ام این گریه چه خیرالعملی ست
دامن رحمت تو هم ابدی هم ازلی ست
بنده سینه زنت دست به دامان علی ست
به سرم سایه ایوان و امان نجف است
دل من تنگ علی تنگ اذان نجف است
من به هم ریخته ام کاش که درهم بخری
گذری هم که بیایم تو ز من میگذری
در شب اول قبرم ز تو دارم اثری
آمدم تا که مرا پیش حسینت ببری
من خجالت زده تو شدم آبم نکنی
جلوی چشم علمدار خرابم نکنی
آمدم تا که فقط دل بسپارم به حسین
بگذارید بیافتد سر و کارم به حسین
باز افتاده همه کوله و بارم به حسین
تک و تنها کس و کاری ندارم به حسین
_
#محرم
من الاشیا الذی یحبّها
قلبی؛ انت و محرّمک...
از چیزهایی که قلبم دوست دارد؛
تو و محرمت..!
#محرم
محبوب من
ما که توقع نداشتیم این دنیا ما را ناز کند، یا گرم در آغوش بگیرد
فقط توقع بود که این قدر جگرمان را نسوزاند!
محبوب من!
عدالت یعنی هرچیزی، هرکسی، سرجای خودش باشد
عدل این است که شما دردل ما باشید...
| محمد صالح علاء |
دنبال
چی میگردی
یه آغوش مطمئن؟
یه اتاق بیخبر از تاریکی؟
یه فنجون قهوهی اصیل؟
یه بوسهی ناشیانه؟
یه حضور همیشگی؟
هممسیریم پس.
قدم بزنیم؟
| حسام الدین عسگری |
اندوه تو در عالم و آدم پیداست
شادیم که در چهره ی ما غم پیداست
چشم است ولی ابر بهاری شده است
سالی که نکوست از مُحرّم پیداست...
| زهرا بشری موحد |
#محرم
محرم آمد و ماه عزا شد
مه جانبازی خون خدا شد
جوانمردان عالم را بگویید
دوباره شور عاشوار به پا شد
__
#محرم
وحين تضحك شيئاً ما
يعود إلى صدري مثل ذلك
السلام الذي يعود الى المدينة،
بعد هُدنة الحرب.
«و وقتی میخندی،
چیزی به سینهام برمیگردد
مثل آن آرامشی که بعد از
آتش بَس جنگ به شهر باز میگردد.»
ای ساربان آهسته ران، کز دیده دریا میرود
از شهر زهرا نیمه شب، فرزند زهرا میرود
منزل به منزل کاروان، گردیده در صحرا روان
با ناله و آه و فغان، تنهای تنها میرود
ای آسمان ، اختر فشان، بنگر برای بذل جان
ماه بنی هاشم روان، با ماه لیلا میرود
زینب شده محمل نشین، با ناله های آتشین
منزل به منزل ، کو به کو، صحرا به صحرا میرود...
| غلامرضا سازگار |