دلم را بیسبب آزرده و خستند چشمانت
چهباید کرد؟ هم تُرکاند و هم مستاندچشمانت
تو هم ای یارِ شیرازی، چنین بر من چرا تازی؟
مگر با لشکر چنگیز همدستاند چشمانت؟!
چه سرّ است این که در مهر و وفا با عاشقان خود
هر آن پیمان که بربستند، بشکستند چشمانت؟
چه جادو بود این، کز یک نظر ای سروِ سیمینبَر
ز روی گلرُخان چشم مرا بستند چشمانت؟
هزاران فتنه بر پا خاست در اطراف حُسن تو
به زیر ابروان زآندَم که بنْشستند چشمانت
دلم را از نظر یکباره افکندند با تهمت؛
بلی، بیچاره را بیهوده بشْکستند چشمانت!
به تیرت گرچه مُردم، لیک چشم از آن نگرداندم
به این دعوی، شهودِ زندهای هستند چشمانت...
شود روزی که روی یار را بینند و من بینم
-که ، لاهوتی! ز درد هجر وارستند چشمانت . .
|لاهوتی|
یه دیالوگ بود از فیلم همه گیر..خانمه میگف《دختر بودن خیلی سخته،دختر بودن یعنی چشم انتظاری..دختر بودن یعنی درد،یعنی رنج،یعنی اوج درک نشدن..دختر بودن یعنی همیشه توهر سنی یه نفر بوده که بهت امر و نهی کنه و با حرفاش گاهی تورو تا مرز نفرت ببره،که البته بعد ترش اون نفرته کمرنگ میشه و جاش و عقده میگیره،جاش و کمبود میگیره!دختربودن یعنی تشنه ی محبت و عشق ولی ازمون سوءاستفاده میشه،دختربودن یعنی عروسک خیمه شب بازی هوس بازا،دختربودن یعنی حرف زور شنیدن از یه بی منطق! خلاصه که دختر بودن اوج بیچارگیه،اوج سختیه!》 توهمین لحظه مردی که داشت به حرفاش گوش میکرد با ترحم گفت《دختر بودن خیلی سخته!》 اره سخته،خیلیم سخته،ولی ما همچنان پایدار موندیم درسته روحیمون لطیفه و شکننده ولی بازم باقی موندیم! این یعنی ماها با اینکه دختریم ولی میجنگیم! دم کسایی که میجنگن و عقب نمیکشن گرم... #نازنینم
#شما
هدایت شده از اکیپبرادرعبدالله!
اینجا رو ببریم بالا حداقل ۱۰۰بشه
#فور
ز یاران کینه هرگز در دل یاران نمی ماند
به روی آب جای قطره ی باران نمی ماند
-
زندگی یعنی همین لبخند تو
عشق یعنی یک نفر مانند تو
مرحبا بر عشق تفسیرش تویی
آفرین بر آسمان ماهش تویی
-
حالا که رفته ای
پرنده ای آمده است
در حوالی همین باغ روبرو
هیچ نمی خواهد ،
فقط می گوید : کو کو ….
|محمدرضا عبدالملکیان|
روییدی در قلب من
به سان گلکوچکی
که کنار دیوار میروید
همینقدر ناخواسته عاشقت شدم
| غاده السمان |
▫️
کدامین آتشینسیما به این ویرانه میآید؟
که از دیوار و در بوی ِپَرِ پروانه میآید.
|#صائب_تبریزی|
بوسه نه... خندهی گرم ازدهنت کافی بود
این همه عطر چرا؟ پیرهنت کافی بود
دانه و دام چرا مرغک پرسوخته را؟
قفس زلف شکن در شکنت کافی بود
میشد این باغ خزاندیده بهاری باشد
یک گل صورتی دشت تنت کافی بود
لطف کردی به خدا در غزلم آمده ای
از همان دور مژه همزدنت کافی بود
قافیه ریخت به هم، خلوت من خوشبو شد
گل چرا ماه؟... درِ ادکلنت کافی بود
| #حامد_عسکری |
در حسرت تو میرم
و دانم تو بی وفا
روزی وفا کنی
که نیاید به کار من...!
|#شهریار|