eitaa logo
- آینه آفتاب ؛
937 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
248 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت... آنقدر که خالی شده بعد از تو جهانم...! ||
چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی جنایت از طـرف ماست یا تو بـدخویی هـزار جان بـه ارادت تـو را همی‌جویند تـو سنگ دل به لطافت دلی نمی‌جویی ||
+دلم تنگ شده! -پس لازم است.
قطار مترو تورو مثل مروارید توی خودش کشید و دراشو روت بست. نیمی از من با من برگشت، نیم دیگه م اما بازم روی نیمکتای آبی رنگ ایستگاه تئاتر شهر جا موند. قطار رفت. قطاری که قلب من بود. چشم تو پنجره هاش. سرت که روی شونه ی راستم بود، درست چند دقیقه قبل از اینکه بری، بوی عطرت روی آستینم جا موند. گفتم:«از الان تا هروقت که باز ببینمت، هر خیابونی، هر دختری، هر چیزی که بوی عطر مونت بلک تورو بده، منو یاد تو میندازه». دروغ گفتم. عصر همون روز عطرت از روی لباسم رفت. چند روز بعد فکرشم نمیکردم یه روز وسط یکی از کثیف ترین ساندویچی های شهر یادت بیفتم. راستش دنبال یه چیز خاص تر میگشتم، فکر میکردم چیزی که قراره تورو یادم بیاره باید خیلی خاص تر و شیک تر از یه ساندویچ باشه. امروز موقع ناهار وقتی که به هرچیزی غیر از تو فکر میکردم، با دیدن یه ساندویچ یاد تو افتادم. درست بعد از اولین لقمه با خودم فکر کردم چقدر زندگی بدون تو برام شبیه ساندویچ بدون نوشابه س. شاید سیرم کنه، ولی اصلا بهم نمی چسبه. | محمدرضا جعفری |
- آینه آفتاب ؛
وصل او را از خدا می خواستم تا قبل از این! دیدمش با دیگری...  دست از دعا برداشتم.
تو را بی‌روسری‌ دیدم‌ عجب‌ توفان‌ دلچسبی ، تشکر باد‌ ِ پاییزی‌ ، تشکر از وزیدن‌ها .
" أعدّی لی الأرض کی أستریح فإنی أحبّک حتى التعب... "   زمین را برایم آماده کن تا استراحت کنم که من تو را تا مرز خستگی دوست دارم...   | محمود درویش |
بزرگ‌ترین موفقیت زندگی‌ام این بوده که با چشم‌های خودم ببینم که چطور فراموشم می‌کنند...   | |
بغلم می‌کنی؟ بغلم می‌کنی وقتی اضطراب، محاصره‌ام کرده و دارم رنج می‌کشم؟ وقتی از درون متلاشی‌ام و از بیرون آرام؟ بغلم می‌کنی که دردهام بریزد و پاییز غمگینم بهار شود؟ دستانم را می‌گیری تا هزاران گنجشک غمگین، درون سینه‌ی من آرام بگیرد؟ نگرانم می‌شوی؟ غصه‌ام را می‌خوری وقتی که زل می‌زنم به نقطه‌ای و آرام و بی‌صدا غصه می‌خورم؟ نهایت تلاشت را می‌کنی؟ برای اینکه حال من خوب‌تر شود؟! همیشه برای آدم‌های غمگین چای ریخته‌ام و این نهایت تلاش من برای آرام کردن‌شان بوده. نهایت تلاشم برای اینکه زمستان کسی را بهار کنم. گاهی حجم دردها بیش از ظرف تحمل آدم‌هاست و آدم‌ها حق دارند غمگین باشند. دردهایی هست که نمی‌توان از آن‌ها حرف زد، و رنج‌هایی هست که نمی‌توان آن‌ها را شرح داد. چیزی نپرس، فقط سستیِ شانه‌های سنگینم را ببین، سرت را به نشانه‌ی همدردی تکان بده و در آغوشم بگیر. که همین شانه‌های امن تو برای من کافی‌ست. هوا سرد است برایم چای می‌ریزی؟   | |
راست یا دروغ مهم نیست ! تو فقط با من حرف بزن ! چشمانت زیرنویس می کنند !
هیچ‌چیز، هیچوقت در هیچ کجای جهان سر جایی که باید، نیست. اسم‌هایی را در لیست‌های خداحافظی دیدیم که هنوز به حد کافی سلام نکرده بودند و اسم‌هایی را در صفحه بیزاری که هنوز عاشقشان بودیم... | رویا شاه حسین زاده |
تا خرخره عاشق بودم ..
همه عیب هایت را دوست دارم، جز نبودنت... | محمود درویش |