eitaa logo
- آینه آفتاب ؛
937 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
248 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از دردی به درد دیگری سفر می کرد .
رفاقت‌مان حرف نداشت، آنقدری که بعد از چند مدت باهم همکار هم شدیم.برای رسیدن به محل کار دقیقه‌ها کند می‌گذشت، مهم نبود که شب‌ها چقدر دیر می‌خوابیدیم چون صبح‌‌ش را با اشتیاق کامل بیدار می‌شدیم وبا همان اشتیاق گازش را می‌گرفتیم که زودتر کارمان را شروع کنیم.در چیدن برنامه‌های مفرح رودست نداشت، بدترین نقشه‌هایی که می‌کشید هم برایمان شیرین از آب در می‌آمد، انگار طوری مقدر شده بود که هر جایی از کره زمین در جوار او پر از خنده وحال خوب باشد. با جیب پر یا خالی، با خستگی یا بدون خستگی، در عصبانیت یا در خوشحالی، با او خوش می‌گذشت. او‌خود را برای رفتن آماده می‌کرد و من خود را برای ماندن. تمام طول روز او مشغول راضی‌کردن من برای رفتن ازاین خاک بود و من مشغول متقاعد کردن او برای ماندن.اصرارمان با شوخی شروع میشد وگاهی با چشم غره و دعوا تمام.آن چند ماه آخر او از همه چیز اینجا ناامید شده بود ومن در حال تزریق دُز‌های قوی امید به روح بی‌اعتمادش.او تمام سعی‌ش را می‌کرد که مرا رفتنی کند ومن تمام زورم‌ را می‌زدم که او ماندنی شود. هیچ‌کدام‌مان موفق نشدیم،اون در سرمای زمستان رفت ومن در سرمای زمستان ماندم.اون رفت که همه چیز را در جای دیگری از نو بسازد ومن ماندم تا به او نشان بدهم که هر جایی میشود ساخت اگر خودت اهل ساختن باشی. ازآن سال به بعد تنها زمستانها سرد‌ نبود بلکه بهار وتابستان وپاییز هم برای خودشان زمستانی جانانه بودند، دیگر هرگز آن جمع دوستی گردهم نیامدند،دیگر خنده بر ما آنطور که می‌بایست مستولی نشد، گویی همه‌مان در همان ‌زمستان یخ زدیم و ماندیم.او عکس‌های مرا میبیند و من هم عکس های او را. عکس‌های رنگی وخوش آب و رنگ، همچنان لبخند ضمیمه عکس‌هایمان است، هنوز هردویمان عادت داریم که به دوربین پشت ‌کنیم. برای من مردن تنها نفس نکشیدن و نتپیدن قلب نیست، مردن واقعی لحظه‌ی خداحافظی کردن است، لحظه‌ای که عزیزی را از دست‌های خودت جدا میکنی و وظیفه مراقبت از‌ او را بر عهده‌ خداوند میگذاری.من بارها در لحظه‌های خداحافظی جان خود را از دست داده‌ام و بعد از آن هم مجبور بوده‌ام که به ادامه زندگی نگاه کنم. راز تلخ خاورمیانه همین است، ما خانه را ترک می‌کنیم و به خانه‌ی دیگری پناه می‌بریم؛ اما اهالی خانه را جا می‌گذاریم. آنهایی که می‌روند غم خانه‌ واقعی و اهالی خانه را بر سر میکوبند و اهالی خانه هم در‌فراق هجرت کرده‌‌یشان به سوگواری می‌نشینند. انگار که خوشحالی در هر جای دنیا که باشیم از دست‌مان در‌حال فرار کردن است. کاش‌ یک روزی خوشحالی از نفس بی‌افتد و دستانمان به او برسد. همین. | پویان اوحدی |
صفت چراغ داری؟🌚
این سن‌ و سال یه فریبه؛ و گرنه چه‌ طور ممکنه عمر من با تو عمر باشه و بدونِ تو هم عمر؟ ||
یه تبادل کوتاه بعدش پست🥺🌱
چقدر دنیا هیچ است!
جلوی زبان ديگران را نمی‌توان گرفت ولی اگر خوب زندگی كنيم اين خود باعث شكست و تحقير آنان می‌شود . |برتراندراسل|
شده؟باران بزند بر بدن پنجره ات ناگهان بغض بیفتد به تن و حنجره ات!
اﻧﺎ ﻻ ﺃﻣﻠﮏ ﻓﯽ ﺍﻟﺪﻧﯿﺎ، ﺇلّا ﻋﯿنيك ﻭ ﺍﺣﺰاني... من در اين دنیا جز چشم‌های تو و غم‌هایم هیچ ندارم ...! ‏‌ ||
مگر اخم هر انسانی نشانِ خشم و دعوا نیست؟ چرا با چهره ی درهم، تو دلبرتر زِ لبخندی؟
‌زنها را از رقصیدن منع کردند از آواز خواندن، بوسیدن، خندیدن، زنها در پیله های خود فرو رفتند و در شعرهایشان وحشیانه رقصیدند آواز خواندند عشق ورزیدند بوسیدند اما خنده نه فقط گریستند...! - سیمین بهبهانی