دستم را گذاشت روی صورت کوچکش و با همان لحن کودکانه گفت: "من تورو بیشتر از همه ی آدمای دیگه دوست دارم"
انگشتم را روی لپ های خنکش حرکت دادم و با دندان هایی که از دوست داشتن زیاد، روی هم فشرده بودم بدون اینکه دهانم تکان زیادی بخورد گفتم: چرا قربونت برم؟
دماغش را بالا کشید و با لحنی معصومانه ای گفت: چون که وقتی سرما میخورم فقط تو منو بوس میکنی...
با دست چپم موهایش را نوازش کردم و گفتم: " الهی قربونت برم من "
و به تو فکر کردم که حتما خیلی دوستم داشتی وقتی بینی سرماخورده ام را شوخیانه با دستمال میگرفتی و دستمال را میگذاشتی توی جیبت...
انگشت اشاره ام را گرفت و ناخن های بلند لاک زده ام را با دقت تماشا کرد و گفت: " آهان بخاطر یه چیز دیگم دوسِت دارم، بخاطر اینکه ناخن هات قشنگه " لبخند زدم و به تو فکر کردم که حتی وقتی ناخن هایم را کوتاه میکردم بازهم دوستم داشتی...
دوید توی آشپزخانه بسته ی پاستیل روی کانتر را برداشت و برگشت توی اتاق، بسته ی پاستیل را جلوی صورتم گرفت و سرش را به علامت تعارف تکان داد، مهربانانه دستم را بالا آوردم و گفتم "مرسی عزیزدلم خودت بخور نوش جان"، روی تخت کنارم نشست و گفت" الان الان فهمیدم که واسه یه چیز دیگم دوسِت دارم " کنجکاوانه نگاهش کردم، بدون اینکه حرفی بزنم خودش ادامه داد "بخاطر اینکه هروقت خوراکیایی که دوست دارم بهت تعارف می کنم برنمیداری " و خندید،
دوباره تو آمدی توی سرم، یاد آن روز توی خیابان رز افتادم، بسته ی لواشک توی دستم بود و داشتم کنارت قدم میزدم، چیزی نمانده بود به آخرش، پلاستیک را از رویش کنار زدم و گفتم " بیا لواشک بخوریم" روی صورتت خنده ی کش داری نشست و گفتی " من که میدونم چقدر عاشق لواشکی، تو بخور من نگات میکنم "، آن روز حواسم نبود دوست داشتن گاهی میتواند از همین چیزها آغاز شود، از همین رفتارهای ظریفِ عاشقانه که چشم هایمان گاهی از دیدنشان به سادگی می گذرد اما امروز خوب میدانم با معیارهای کودکانه اگر دوست داشتن را اندازه بگیریم، اتفاق های بهتری توی دنیا می اٌفتد...
چانه ام را گرفت و گفت: "خاله خاله حالا تو بگو چرا منو بیشتر از همه دوست داری " جٌثه ی کوچکش را توی آغوش گرفتم و گفتم " چون بهم یاد دادی واسه دوست داشتن آدما حتما نباید دنبال دلایل بزرگ بود چیزای کوچیک و قشنگتری هم هست "
بازوهایش را دور گردنم حلقه کرد و گونه ام را بوسید.
| نازنین عابدین پور |
به جز آغوش تو هرگز برایم نوش دارو نیست
نهنگ خسته ميفهمد نوازش های ساحل را...
«اگر تمام کودکان غزّه را هم بکشند؛ باز هم مادری کودکش را در سبدی خواهد گذاشت و خدا او را بزرگ میکند، آنقدر بزرگ که کاخ فرعونیان را فرو بریزد.»
_
- آینه آفتاب ؛
در تمام شعر ها می بوسمت اما نترس بوسه را ارشاد قبل از چاپ سانسور میکند ...
روسری را طرحِ لبنانی ببندی یا نبندی
زلف بر صورت بیفشانی.. نیفشانی..، قشنگی.
دوستت دارم؛
مثل آهنگی که هر دومون دوستش داریم،
مثل هوایِ بارونی،
مثل قدم زدن تو پاییز،
مثل تیکه آخرِ پیتزا،
مثل اولین آغوش،
مثل بغلِ گرمت تو هوای سرد...
-
چمدان بسته ام از هرچه منم دل بکنم
پیرو عقل شوم قید دلم را بزنم
چمدان بسته ام..اما چه کنم دشوارست
فکر دل کندن از آغوش تو یعنی وطنم
شرح دلتنگی من بی تو فقط یک جمله ست:
"تا جنون فاصله ای نیست ازینجا که منم
|مرتضى خدمتى|
گَفتمش
شیرین ترین آواز چیست؟
چشمِ غمگَینش
به رویم خیره ماند...
|#هوشنگ_ابتهاج|
هدایت شده از موقعیتمَهدی|GΛZΛ🇵🇸
تو آنقدر خوبی که میخواهم خدایی که تو را آفریده ببوسم؛ راستی گفتی خدایت کجاست؟ نزدیک به رگ گردنت؟