سرسبز دل از شاخه بریدم ، تو چه کردی ؟
افتادم و بر خاک رسیدم ، تو چه کردی ؟
من شور و شر موج و تو سرسختیِ ساحل
روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی ؟
هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصدِ خود بودم و دیدم تو چه کردی
مغرور ، ولی دست به دامان ِ رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی ؟
«تنهایی و رسوایی » ، « بی مهری و آزار »
ای عشق ، ببین من چه کشیدم تو چه کردی !
|#فاضل_نظری|
پنجشنبه ها باید
صاحب عاشقانه هایت
بنشیند کنارت ،
قلم را کنار بگذاری و ..
دوستت دارم را
بسپاری به چشمها ،
به دستها به آغوش ...
|#مریم_رضایی_حامی|
من حواسم پرت دنیای قشنگِ با تو بود
تو حواست پرت چشمانِ غریبِ دیگری .
دعيني أقولُ بكلِّ اللغات التي تعرفينَ والتي لا تعرفينَ أُحبُّكِ أنتِ
بگذار با همهی زبانهایی که میدانی و نمیدانی بگویم
دوستت دارم ...
|#نزار_قبانی|
"من بمیرم هم نمیگویم بمان اما بمان"
عمراً این جمله نخواهد شد بیان اما بمان
از درون چشمهایم التماسم را بخوان
بر نمیآید تمنا از زبان اما بمان
رفتهها نیمی ز جان خستهام را بردهاند
سهم دستان تو اَست این نیمه جان اما بمان
نیمه جانی بر کفم مانده اگر خواهی ببر
میتوانی قاتلم گردی، بدان... اما بمان
گفته بودی: مهر، آبان یا که آذر میروم
گرچه گردیده کنون فصل خزان اما بمان
رفتنت من را به سمت قبله میگرداندم
"من بمیرم هم نمیگویم بمان اما بمان!
- آینه آفتاب ؛
《در پیش قَدَت کیست که از پا ننشیند.》
《لکِنکَ فَهمتَ الحزنُ عینی الصامِت.》
وقتی به تو فکر میکنم
همه ی وجودم را
فرا می گیرد
این حسِ نحسِ نداشتنت...
|#هستی_خانی|