«حتی نشد به حیله به دست آورم تو را»
باید قبول کرد که روزی مقدر است... /:
|#فاضل_نظری|
#انتخابات
تو مست خوابِ نوشین تا بامداد و بر من
شبها رود که گویی هرگز سحر نباشد
|سعدی|
اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو
در این لحظه ی پر دلهره است...
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا، این دریا
پَر خواهم زد، خواهم مُرد...
غم تو این غم شیرین را
با خود خواهم برد…
|#حمید_مصدق|
هدایت شده از - آینه آفتاب ؛
"گفتم: تو شیرین منی، گفتی: تو فرهادی مگر؟
گفتم: خرابت می شوم، گفتی: تو آبادی مگر؟
گفتم: ندادی دل به من، گفتی: تو جان دادی مگر؟
گفتم: ز کویت می روم، گفتی:تو آزادی مگر؟
گفتم: فراموشم مکن. گفتی: تو در یادی مگر؟"
تو با کدام زبان صدایم میزنی
سکوت تو را لمس میکنم
به من که نگاه میکنی
به لکنت میافتم
زبان عشق سکوت میخواهد
زبان عشق واژهای ندارد
غربت ندارد..
|#نزار_قبانی|
- آینه آفتاب ؛
اهل نماز میشوم جمله نیاز میشوم سوی حجاز میشوم "باز مقابلم تویی"
زودتر بوسه بزن تا متواری بشویم
تاکه آن مرجع معروف "حرامش" نکند..!
کمی آلوده بر بغضم، کمی سرگرم طوفانم
کمی ابری، کمی تا قسمتی دلتنگِ بارانم
پریشانم، مشوّش، مضطرب، دلواپسم بیاو
غریبم، خستهام، دلمردهام، ویرانِ ویرانم
صداقت پیشه کردم، ساده بودم سادگی کردم
که قلبم جار زد احساس را در چشمِ گریانم
غروبی بیخداحافظ گذشت از من، رهایم کرد
چه کردم لایقِ این بودهام؟ حیرانِ حیرانم
جهانم بی حضورش قعرِ چاهی در جهنم شد
و از دوزخ مرا دیگر هراسی نیست، میدانم
تماما تحتِ تاثیرش نوشتم شعرهایم را
به کارم هیچ آمد این غزل های فراوانم؟
هنوزم در نبردم با دلم، با خاطراتی که
نمک پاشیده بر زخمم، که دارد قصدِ این جانم
هنوزم عاشقم، اما خداوندا تو شاهد باش
کمی آلوده بر بغضم٬ کمی سرگرم طوفانم...
|#حامد_عسکری|
عشق یعنی که به دیدار تو بیمار شوم
تو دوا باشی و من باز خریدار شوم...