تا نسوزی، عشق را هرگز نمیفهمی که چیست
گاه بخشیدن، گهی آغوش و گه درد و غم است...
هدایت شده از پر از هیچ؛'
گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر * گفتم آری، خود نمیدانی که زیبایی چقدر!* در میان دوستداران تا غریبم دید گفت: * دوره گرد آشنا! دور و بر مایی چقدر!* ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی* هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر* عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت * دل نمیبندی ولی محبوب دلهایی چقدر* آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال * بیش از این طاقت ندارم، دیر میآیی چقدر* سجاد_سامانی /1410/
کجا این حسن بی اندازه در تصویر می گنجد
تو از عکس خودت زیباتری امّا نمی بینی!
علامهطهرانی:
اگر عالم میشوید،عالم عاشق شوید،عاشق خدا باشید،
سری که عشق ندارد کدوی بی بار است.
|نورمجرد ج۱،ص۱۵۳|
بسیار دستوپا مزن ای دل به زلف یار
تسلیم شو، که رشتهٔ صیاد محکم است!
|#لسانی_شیرازی|
چنان گرفته تو را این وجود پیچکیام
که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکیام
|#حسینمنزوی|
خاصیت جمعه همین است ،
کودک درونمان فعال میشود
بهانه گیر میشویم
دلمان همه چیز میخواهد
یک آغوش
یک چای دو نفره
یک پنجره باز
یک حال خوب
فقط یکنفر باید باشد
که حالت را بفهمد
که آرام شوی
همیـن ...
|حسین عربی|
آیا این عجیب نیست
وقتی دلمان هوای رسیدن کند،
راهها طولانی میشوند؟!
| أدهم الشرقاوی |
صبح آمد، حضرت خورشید لبخندیبزن...
چای میچسبد کنارِقند لبهای شما!
|#طاهره_اباذری_هریس|