شیطنتهای من دیوانه را جدی نگیر ؛
پشتِ این لبخندها ،
سیسال غم دارمرفیق ! . . .
یک روز میرسد که در آغوش گیرمت ؛
هرگز بعید نیست ، خدا را چه دیدهای !
.
از مَن بعید بود ولے عاشقَت شدم
از تو بَعید نیست جَهان عاشقت شود
.
کنون که غرق ِخیال ِتو شعر میخوانم .
تو یاد میکنی از من؟ بعید میدانم !
محبت مانند "شکر" است
و آدمها مانند "یک فنجان چای"
کم بریزی، احساس کمبود میکنند
و زیاد بریزی، سیر میشوند!
باید در محبت کردن به آدمها
میانه نگه داری تا نه آنها
آسیب ببینند نه تو!
قبل از اینکه شکر بریزی،
ظرفیت فنجان را بسنج؛
که چایهای کم شیرین،
بیمیل میکنند و چایهای
بیش از اندازه شیرین،
حال آدم را به هم میزنند.
|#نرگس_صرافیان_طوفان|
هدایت شده از اتاقكِزیرشیروونی
⊹ ִֶָ𓏲࣪ . 🪐 𝖢𝗁𝖺𝗅𝗅𝖾𝗇𝗀𝖾 ˖ ›
៸ ៸﹙این پیامُ فور کنید تا بر اساسِ وایبتون بگم اگه یه دیالوگ از کتابهایِ معروف بودید ، کدوم دیالوگ و از کدوم کتاب بود و بهتون آهنگ بدم . تگاتون﹚ ˒˒
اگر چه نزد شما تشنهی سخن بودم...
كسی كه حرف دلش را نگفت، من بودم!
| #محمد_علی_بهمنی|
چقدر هوسِ پاییز کرده ام !
چقدر دلم ؛ خیابان های نارنجی می خواهد ...
پس کِی این شهریورِ کِش دار ، تمام می شود ؟
من دلم یک فصلِ دلبرانه ی عاشقانه می خواهد .
خود آزارم شاید ،
اما دردِ عشق ،
در خیابان های پاییز ؛
کشیدن دارد !
|#نرگس_صرافیان_طوفان|
بکش دستی به روی زخم های بی شمار من...
که اعجازی که دستت میکند،
مرهم نخواهد کرد
|#جواد_منفرد|
انگار با تمامِ جهان وصل میشوم ،
در لحظهای که میکِشَمَت
تنگ در بغل...
|#حسین_منزوی|
کسی را نگه دار که بداند ده ثانیه مانده به انفجار ؛ کدام سیم را قطع کند که قصه نمیرد و از دست نرود ...
کسی را انتخاب کن که اسلحه اش قبل از شلیک قفل میکند و خنجرش از شدت بی تجربگی بریدن بلد نباشد !
از همان هایی که ذوقِ چای عصرِ کنارِ پنجره را داشته باشد. حتی حوصله ی بیحوصلگی هایت و دلشوره های وقت و بی وقتت را.
آدم باید تا وقتی که جانی مانده برای عزیزم گفتن و جانم شنیدن، کسی را پیدا کند که بلد باشد کجا و چه وقت دوستت دارم گفتناش بغل هم داشته باشد ...
که زندگی با دوستت دارم های بغل دار بیشتر میچسبد.
|#مریم_قهرمانلو |
.