eitaa logo
- آینه آفتاب ؛
937 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
248 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از -طیماث
- درد دل جاش تو دله + نه دیگه درد دل بمونه تو دل، میشه غم باد، میشه اینکه ساعت ها افتادی رو تخت، اینکه نمیدونی چرا پژمرده ای، چرا یادت میره نفس بکشی، چرا کتری رو گاز جیغ میزنه، چرا شیر آب بازه، چرا یکی همش میکوبه به در، چرا تلوزیون قفل کرده رو سیگنال موجود نیست، چرا خاک گلدون ریخته کف سرامیک سرد خونه، چرا ریختی کف سرامیک سرد خونه، چرا کلاغا یکی یکی میوفتن کف آسفالت گرم خیابون، چرا زمین نمی‌چرخه، چرا ماه پودر شده تو فضا، تو هوا، چرا ساعت مجسمه شده رو دو و سیزده دقیقه، چرا؟ گفتی درد دل جاش تو دله؟
گاه اگر در پاسخ احوال پرسی های تو گفته بودم شادمانم، بشنو و باور مکن!
مشکل ما از جایی شروع شد که نگاه ما به هم، نگاه آدم به آدم نبود نگاه آدم به فرصت بود... -حسین پناهی
هدایت شده از - دِلبَرآنه ؛
چشم ها... همه چیز رو لو میدن! و لبخند ها... همه چیز رو مخفی می‌کنند! ✨🌱 @Hearty2 O دلبرانــــــ♥️ــــــه‍
یه جایی دکتر انوشه خیلی قشنگ میگه که: وقتی هر کاری میکنی بهش بفهمونی که چقدر برات مهمه و نمیفهمه، دیگه بحث نفهمیدن نیست، بحثِ نخواستنه. پس احتیاجی نیست بیخود برای کسی که نمیخواد بفهمه توضیح بدی براش چیکار کردی، گذر زمان بهش میفهمونه!
- آینه آفتاب ؛
https://harfeto.timefriend.net/16600433407008 هستید که صحبت کنیم ؟🌚
خداوکیلی حوصله ام خییییلی سر رفته این همون تابستونی بود ک میخاستم بتر***م باورم نمیشه ر**ده شد توش :) نصف نوجوونا قرار بود تو این تابست ن دنیارو نجات بدن و تنها کاری که تونستن بکنن این بوده اتاقشونو از شلختگی نجات بدن😂😔
چه بگویم ک ناگفته هم پیداس :) :)))اما خب تا کی در دل بماند و بپوسد؟ نمیدونم شاید واسه همیشه :) کمکم کنید ی راهی جلو پام بزارین @MALEKA_ZENDEGI -
گندشو در اوردی بابا با ۱۷ سال سن انقد افسرده ای امثال شماس که اعتماد میکنن یا دل میبندن به یه پسری بعد شکست عشقی میخورن :// من افسردم؟😐 چیم افسردست ؟این انگا به من نمیچسبه😔🙂
ادیث تو یه عشگی _دهنت😂❤️
خوب و بد میگذره... تا حالا عاشق شدی؟ آرزوت یا همون هدفت چطور گذشتن مهمه خیلی وقتا عشق تفسیرش زیاده .. غیر از موفقیت که نمیتونه باشه میتونه؟
هدایت شده از روح!
یک فنجان قهوه. به سیاهی میزد.سیاهی محض، عمیق و متفکر. نگاهم به سه چهارمِ قهوه ای که در فنجان ریخته شده بود دوختم. حرف ها داشت برایِ من شنونده! از اولین باری که به دستش در پاکتِ کاغذ کاهی ریخته شد،حسابش کردند و کمی از عطر خود را در کیفش جا گذاشت.. تا وقتی برای اولین بار برای من تهیه شده بود؛باز هم با دستانش. دو فنجان یک اندازه و یک شکل روی میز،روبه روی من قرار میگرفت . او به مست کنندگی قهوه بیشتر اعتقاد داشت تا شیشه ویسکی داخل یخچال؛به همین دلیل هر بار دو فنجان درست میکرد ،که مستی هردویمان را غوته ور احساس کند. -متوجه نبودم قهوه برایم دهان باز کرده و مرا در خاطرات گم کرده است. اخرین دوفنجان قهوه ای بود که با دستان او به من وخانه خوش آمد گفته بود . اینبار خودم قهوه را در کاغذ کاهی ریختم؛با دستانم.