*
آیا شده در خلوت؛ خود شعر بخوانی؟
قلبی بتپد، بر تو و آن را تو ندانی؟
هرگز شده،، آیا به کسی عشق بورزی؟
ازشدت، عشقش بشوی مست وروانی؟
آیا شده ؛ اسمی بشود، مرهم دردت؟
نامش ببری؛ درد و غم از دل بِرَهانی؟
پیش آمده ؛حرفی به دلت داشته باشی؟
خواهی به؛ زبان آوری اما نتوانی؟
اینها همه پیش آمده؛ بر قلب من اما..
برخیزو بجنب ؛ای هوس وشورجوانی..
ای کاش بفهمی؛ که دگر تاب ندارم..
تا جان به تنم؛ مانده خودت را برسانی.
یکیو میشناختم
یکیو میخواست بهش نرسید
بعد از اون به همه رسید
ولی هیچکدومشونو نمیخواست!
وقتی آدم کسی را دوست دارد ؛
همیشه چیزی برای گفتن یا نوشتن به او
پیدا می کند ، تا آخر عمر-
؛
- آینه آفتاب ؛
نمیشه بیای همو بغل کنیم و گریه کنیم؟ #توئیت
[مرا بخواه که آغوشم به تو میل بغل دارد]
بهم گفت: جناب، من خیلی غریبم گفتم: چطور؟ گفت: من دوستش دارم و میخوامش ولی اون نه، و این جالبترین تعریف از غریبی و غربت بود که شنیده بودم؛
قهربودن کسی که خیلی برات ارزشمنده .
میتونه تا مغز استخوانتو بسوزونه و دردو بهت تحمیل کنه...!
پ.ن:++++++++++++تا محضر خودش.