آرزو داشتم که در روزگار دیگری دوستت می‌داشتم!

نشسته‌ام به ایران نگاه می‌کنم، جوانی‌ام آه می‌کشد .

دیت اولی که با اشک شوق اغاز نشه ،بچه بازیه.

به یادت آنچنان غرق خودم بودم که دریا گفت: تو را می‌بینم و شک می‌کنم دریا منم یا تو!

شاید شهریور معشوقه‌ی سربه‌هوای آبان بود که به اجبار با گلوبندی از اطلسی‌های سرخ به عقد مرداد درآوردند؛ همین است که هیچ‌گاه نتوانست رنگ و بوی تابستان بگیرد بس که دلتنگِ پاییز بود ...

یا منو نمیشناسه. یا نمیدونه دستی چیه:)

نه بیمارم ، نه خوشحالم نه از حالم خبر دارم :) گهی از دل گهی از جان گهی از هردو بیزارم :)))

نه تبسم نه اشاره نه سوالی هیچ چیز عاشقی چون من فقط او را تماشا میکند .

مجنون چه كند كاين كشش از جانب لیلی‌ست گر میل نمیديد دل از دست نمیداد...

-ازت متنفرم که انقد عاشقتم!

دوست دارم تو چهار خونه پیراهنت گم شم!

دلم بهانه‌گیر شده؛ زندگی می‌خواهد، عشق می‌خواهد، سفر می‌خواهد هوای تازه می‌خواهد، قشنگی می‌خواهد، نه، هیچکدام از اینها را نمی‌خواهد! دلم تو را می‌خواهد...!