سلام همانطور که مطلعید کانال شاید مخزن حذف شد. و الان فقط کانال استیکرها باقی مانده است، اگر میشود لینک آن را در کانالتان قرار دهید و توصیه به عضویت کنید، ان شاء الله این کانال زمینه ای خواهد شد برای شروع فعالیت قویتر و بهتر از کانال شاید مخزن. البته با این توضیحاتی که گفته شد در کانالتان قرار ندهید، صرفا لینک را گذاشته و توصیه به عضویت کنید: @sticker_makhzan
هدایت شده از :(🍃 ): ̶̶ꦿ⁽𝑳U𝑪𝑰𝑭𝑬𝑹 ⁾◕͜͜◕
فراق فرصتِ خوبیست تا محک بزنیم
که بینِ ما دو نفر چیست؟ عشق یا عادت؟
گل پاسخ داد: ابله! گمان می کنی شکوفا شدن من، برای دیده شدن است؟ من برای خود می شکفم و نه برای سایر افراد. شکوفایی، مرا خوشحال می کند. منشا شادی من، در وجود و شکوفایی خودم است.
—اروین یالوم
«ماذا أكتُب لكِ؟
وَ أنا كَلَما حاوَلَت أن أكتُب؛ شِعرت بِأن قَلبي سَيَقلَع مَن مَكانَه ليَسكَنَ صَدرُكَ...
چه برایت بنویسم؟!
که هرگاه خواستم برایت بنویسم، احساس کردم که قلبم از جایش کنده خواهد شد تا در سینه تو بنشیند...»🤍
اگر خطِ خوشی دارم تمام علتش این است؛
که خطِ چشم هایت را همیشه مشق میگیرم!
هدایت شده از lmfao
واسه اولینبار این جمله رو بالاخره شنیدم و خیالم راحت شد که مشکل از من نیست.
_ چند وقت دیگه از هم خسته میشیم و سرد. کم کم پیامامون کم میشه و شاید یه زمانی حتی نخوای باهام حرف بزنی. این باعث نمیشه تو آدم بده حساب شی.. زندگی همینه.
مثلا سی سال پیش به دنیا می آمدیم؛
من چادر سفید به سرِ زنبیل به دست از کنار تواِ سر به زیر میگذشتم و نگاه پر از شوقت را حتی از آن سر پایین انداخته ات حس میکردم...
مثلا مهرت در دلم مینشست و تو شبها من را کنار خودت میدیدی...
مثلا مادرت از نجابت من به مادرم میگفت و میگفت برای امر خیر خدمت میرسیم...
شیرینی میخوردیم، با آن ابروهای پیوندی انگشتر فرو میرفت توی دست چپم
و تو توی دلت قربان صدقه ام میرفتی...
توی حیاط خانه اتان ریسه میکشیدند و سیب و خیار را با سبد از حوض جمع میکردند...
من از خوشحالی کیلو کیلو قند در دلم آب میشد...
توی اتاق پشتی خانه اتان رسما میشدی، سایه سرم و تور را میزدی بالا و کل عشقت را میریختی توی نگاهم و تا ابد مال هم میشدیم و مال هم میماندیم...
میبینی،
ما برای هم ساخته شده بودیم،ما جفت هم بودیم،نیمه ی هم...
اگر با چادر سفید و زنبیل از جلوی چشمان به زمین دوخته شده ی تو میگذشتم...
ما برای هم ساخته شده بودیم اگر فقط سی سال زودتر چشم هایمان را باز میکردیم...
- آینه آفتاب ؛
زانوی غم شم بغل کردن بلدی؟😔
اینجا کسی نیست بغلم کنه از زخم پَنجه ها رو بدنم پره(: