May 11
سرسفرهکهنشستگفت:آخرینصبحونروبامننمیخوری؟!
بابغضگفتم:چرااینطورمیگی؟مگهاولینبارهمیریماموریت؟!
گفت:کاشمیشدصداتوضبطمیکردمباخودممیبردمکهدلمکمترتنگتبشه.
گفتم:قرارگذاشتیمهرکجاتونستیزنگبزنی
گفت:جورباشهحتمابهتزنگمیزنم
「دیـدآࢪ ؏ِــشق」
ازسوریهکهتماسگرفتمچطوربگمدوستدارم؟!اونجابقیههمکنارمهستناگهصدایمنوبشنونازخجالتابمیشم
بهحمیدگفتم:پشتگوشیبجایدوستدارمبگویادتباشه
منمنظورتومیفهمم
「دیـدآࢪ ؏ِــشق」
ازپیشنهادمخوششآمد
پلههاراکهپایینمیرفتبرایمسرتکاندادوباهمانصدایدلنشینشچندباربلندبلندگفت:
「دیـدآࢪ ؏ِــشق」
"یادتباشه!یادتباشه"
لبخندیزدموگفتم:
"یادمهست!یادمهست"♥️🌱
「دیـدآࢪ ؏ِــشق」