من مادر شوهرم اینا را دعوت کردم بعد اصلا حواسم نبود که حرفم چقدر زشته آخر سر که سفره را جمع می کردم به شوهرم گفتم عزیزم استخوانآش هنوز گوشت داره میخوری یا بذارم واسه سگا بعد شوهرم مادر شوهرم با تعجب نگاه کردن اینقدر مادرشوهرم خندید این قدر خندید اینقدر خندیدیما که دل و روده و آمد دهنمون..
آخر سرش هم که خواستم براشون گیلاس بگذارم با دست میذاشتم مشت مشت از اون به بعد هر چی میبینن میگن میخوری یا بدیم سگ😂😂😂
.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
هفته پیش بود که بدلیل مشکل بیماری سینه ام بایدمیرفتم نمونه برداری 😢خیلللی هم ترس داشتم وقتی وارد اتاق شدم بدنم یخ کرده بود🥺🥶و میلرزیدم که خانوم منشی وارد شد 👩⚕و گفت
عزیزم همراه داری ☺️منم گفتم بله مامانم بیرونه یه نگاهی تاسف باربهم کرد
گفت منظورم تلفن همراهه شمارتا بده براپروندت 😁😂ومن دراوج ترس اینقدر خندیدم که نفهمیدم چجوری گذشت. 🤣
.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
من یه دوستی داشتم باهاش صمیمی بودم یه روز گفت داداشم تورو دیده و پسندیده به خانوادت بگو بیایم خواستگاری منم داداششو دیده بودم هم از لحاظ ظاهری هم مالی خیلی ازما سطحشون پایین تر بود خلاصه تو رودروایسی دوستم گذاشتم که بیان ولی کلی فکر کردم که چطوری جواب رد بدم رفتیم حرف بزنیم بهش گفتم من میخوام تحصیلاتمو خارج از کشور ادامه بدم اونم خیلی راحت گفت
اگه منم میبری اشکالی نداره😊
.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
سلام این که میگم دوتاخاطره مشابهه میخام بگم که زندگی پر از تکراره گاهی متوجه میشیم گاهی نه ؛امتحان ترم اول میدادم تو خونه مریض داشتیم همش مهمون می امد میرفت نمیشد درس خوند، امتحان فردا رو نتونسته بودم خوب بخونم ،من کتاب رو دو ،دور نخونم هیچی حالیم نمیشه ولی کتاب رو یک دور کامل نخونده بودم شب زد همسایه زن وشوهر امدن خونمون ،بعد زنش گفت کدوم دانشگاه میری همون که پیش امامزاده س منم اون موقع ها بچه بودم زیادبیرون نرفته بودم که مسافت ها رو بفهمم گفتم اره بعد با خودم نیت کردم اگر امتحان فردا رو ده هم گرفتم با پای پیاده برم امامزاده خلاصه فرداش همون سر جلسه امتحان حساب کردم دیدم حداقلش دوازده رو میگیرم صبحش هم یک بارونی می امد که نگو ریز ولی باشدت چترم رو با خودم برداشتم که اگر شد نذرم رو ادا کنم ورقه رو دادم به خیال خودم ده بیست دقیقه پیاده میرسم امامزاده ،خدایا هی میرم راه تموم نمیشه هی ماشین ها بوق میزنن چون خارج از شهرهم بود برا مردم تعجب داشت که این دیوانه س تو باد و بارون سرگذاشته بیابون ،خلاصه بعد ازیک ونیم ساعت رسیدم امامزاده خیس اب ،عین موش از اب کشیده؛ باهمون وضع نمازخوندم برگشتنی با ماشین امدم خونه،واون امتحان رو ۱۶شدم
.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
پیرو بحث غذا خوردن در یک بشقاب بگم که دقیقا سه روز بعد عقد من رفتم خونه پدرشوهرم و شام کتلت بود مادرشوهرم برای ما تو یک ظرف کتلت گذاشتن و گفتن باهم بخورین چهار تا کتلت بود شوهرم در چشم برهم زدنی سه تا رو خورد و من یکی با خودمم هی میگفتم این چرا اینجوریه نمیفهمه منم هستم همه رو خورد، بعد مادرشوهرم خواست دوباره کتلت بگذاره شوهرم پرید گفت نه نه سیر شدیم خیلی زیاد بود، مادرش که زیر چشمی نگاه میکردن گفت دهنت رو ببند برا تو نمیزارم همه رو خوردی این طفلکی هیچی نخورد.
و من دیگه هرگز باهاش تو یه بشقاب غذا نخوردم چون میمردم از گشنگی😂😂😂😂😂
.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
یه بار تو اتاق ساعت ۱۲ نصفه شب داشتم اهنگ گوش میدادم بعد از کلی گریه کردن رفت اهنگ شاد منم جو گرفتم پاشدم حرکات موزون انجام دادن .😂😂
وسطاشم با دستم الکی ادا گیتار در میاوردم و میخوندم بعد یهو میرقصیدم هیچی کلی دیوونه بازی در میاوردم یهو سرم و برگردوندم سمت در دیدم بابا و مامانم از خنده غش کردن خداشاهده چقد خجالت کشیدم 😂😂😂😂
تا دو روز بابام چشمش می افتاد بهم شروع میکرد به خندیدن . بعد میگفت یه دفعه دیدیم خیلی صدا میاد از اتاقت اومدیم یه ده دقیقه داشتیم نگاهت میکردیم😂😂
خدا سر دشمن ادم نیاره😂😂😂💔
.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
چند وقت پیش من تو اتاقم نشسته بودم و سخت مشغول درس خوندن بودم که یه دفعه مامان خانوم هول اومد تو اتاق و میگه گوشیم نیس یا خدا چیکار کنم نیس همینجورم به پشت خطیش که خواهرمه میگه نمیدونم گوشیم کجا گذاشتم باز خواهرم میگه هزار بار بهت میگم با گوشی نرو دستشویی برو چاه رو ببین🥵 منه بدبختم کل خونه رو در حال گشتن بودم که یهو خواهرم گفت مامان گوشیت ! الان داریم حرف میزنیم 😐که یهو هر سه تا مون خشکمون زد و بعدش با صدای بلند زدیم زیر خنده 😂😂😂😂😂😂😂اخه دارن حرف میزنن نمیفهمن خودمون که خیلی خندیدیم انشالله رو لب شما یک لبخند اومده باشه.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
پسرم چهار پنج ماهش بود می خواستیم همراه برادرشوهرم برای محرم بریم روستا
منم داشتم هم خودم آماده می شدم هم پسرم رو آماده می کردم
از اونجا که برادرشوهر هی میگه زود باش دیر شد منم هول کردم موقع جوراب پا کردن قاطی کردم زودی جورابم رو پوشیدم حالا دنبال جوراب پسرم می گردم هرچی دنبال گشتم پیدا نکردم
بیخیال شدم خواستم لنگه جوراب خودم رو بپوشم دیدم جوراب پسرم پامه😐😐
وقتی تعریف کردم واسشون جاریم با خنده گفت چطوری جوراب پات رفته😂
.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
تو عروسی یکی از اشناها بودیم عروسی یه شهر دیگ بود ومن اونجا احساس غریبی میکردم
یکی از دخترا اومد و پیشم نشست یکم با هم حرف زدیم بعد گف که حافظه گوشیم پرشده منم گفتم بده من درستش میکنم😂
میخواستم پوشه ها که بدرد نمیخوره رو پاک کنم که همه ی عکساشو پاک کردم 😂😂😂
بیچاره چنان نگاهی ب من کرد که از خجالت مردم
الانم یادم میاد از خجالت میمیرم😂😂😂😂😂😂.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
من یه داداش دارم کلا آقاست شخصیت ازش میباره هیچ وقتم سوتی نمیده مجردم که بود اصلا دوست دختر نداشت
یه روز ما برا داداشمون رفتیم خواستگاری
داداش ما با دختره حرف زد همو پسندیدن
مامانم گفت به مادر دختره زنگ بزنم قرار بزاریم فردا بریم خونشون
داداشمون هم قبل اینکه مامانم بزنگه به دختره اس داده فردا شب مزاحمتون میشیم☺️
دیدم داداش کوچیکم از اتاق اومد بلند گفت خواهش میکنم قدمتون رو چشم تشریف بیارین خوشحال میشیم😍
نگو اس اشتباهی به داداش کوچیکم فرستاده بود
قیافه داداش بزرگم😐😐😐
قیافه داداش کوچیکم😁
منو وخواهرم که اینقد خندیدم روزمین ولو شدیم😂😂.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
شب عروسی😐😂👇
من اسما هستم ۲۰ سالمه...
موقعی ک ۱۲ سالم بود با دختر عموم خیلی دلمون میخواست بدونیم شب عروسی چرا مارو راه نمیدن تو اتاق عروس دوماد ....
یک بار تو عروسی یکی از فامیلا تو اتاق عروس قایم شدیم....شب که شد عروس و دوماد اومدن تو...
ادامه دارد بزودی بارگزاری میشود😉
داریم اسباب کشی میکنیم داشتم وسایلای به دردنخورودورمیریختم چشمم خوردبه یه مانتو....خاله م اومده بودخونه مون یه شلوارگرفته بودم واسه عیدم.گفت من خیلی ازینادوس دارم منم اومدم مرام بزارم گفتم بردارمال تو...اونم برداشت واسه اینکه مدیون نشه دست کرد ازتوکیفش یه مانتو چرووک کرم رنگ ورورفته پلاستیکی دراورددادبهم.گفت میخواستم برم رنگش بزنم ولش کن بیاتوبردار.منم کلا توانایی نه گفتن ندارم برداشتم.الان دوساله زیر تختم داره خاک میخوره منتظرم یه فرصت پیش بیادپسش بدم.حالاایناهیچی خواهم میگه خاله اومده خونه مون گفته یه مانتو تنم بوده تااازه خریده بودم خواهرت به زوووور ازتنم دراورد😂😂😂😂😂
.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
مادر شوهرم چند وقت پیش رفته بود عیادت یه خانم ازآشناهامون.
مادر شوهرم یکم پاهاش درد میکنه میگه اونا هی اصرارمیکردن راحت بشین ☺️منم همونجور که روزمین نشسته بودم پاهامو دراز کردم
🧦🦶میگفت دیدم به یه پام جوراب پوشیدم اون یکیو نپوشیدم😱 خونه یه دفعه منفجر شد ازشدت خنده 🤣🤣
.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
مادرشوهرم چند روز پیش بهم فلش داده بود براش یه فایلی رو بریزم وقتی بهش پس دادم گفت در فلشم کو؟ یادم رفته بود برش دارم گفتم فراموش کردم بعدا براتون میارم. گفت: وای حالا ویروس میگیره برو زود بیارش😂😂عزیزم فکر میکرد به خاطر در نداشتنه که میگن فلش ویروسی شده😁براش توضیح دادم که به درش ربط نداره. بازم باور نمیکرد
.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
سلام
خونه منوو مادرشوهرم کنار همه ونزدیک صحراست وشب هاپرازسگه اطراف خونمون.
یه شب شوهرم نبود میخاستم تنهاازتوکوچه برم خونمون همون موقع هم پسرعموشوهرم رسیدتوکوچه مون که یه لحظه سگهاصداکردن اونم ترسید وهول شدفرارکرد منم دیدم سگهادارن میان سمتم دویدم توخونه مادرشوهرم ودروبستم.پسرعموشوهرمم میزدبه درکه بازکن منم هول شده بودم چسبیده بودم به در.بیچاره ازترس رفته بودخونه همسایه...😂😂😂😂
خلاصه که بدجورسوتی دادم دیگه هرموقع میبینمش ازخجالت سرم پایینه😔😂😂😂😂
.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
سلام بر سوتی دهندگان👍👍
من یه مادربزرگ دارم که خدای سوتیه!!
اینم یکی از سوتی هاشه
آقا مراسم اسم گذاری پسر داییم بود و
با کلی مهمون!!
داشتن تو گوش نوزادمون ۱۲ امام رو میخوندن مادربزرگمم که رفته بود تو حس و حال و هوای عجیبی داشت
رسید به اسم امام محمد باقر که یک لحظه مادربزرگم فکر کرد حضرت محمد رو گفته..
یک دفعه بلند صلوات فرستاد😂😂😂
هیچی دیگه مردا که بزور خندشون رو نگه داشتن خانوماهم روسری روی دهان می خندیدن منم پشت زنداییم قایم شدم شروع کردم به خندیدن
😂😂😂
مادربرزگم که دید اینجوری نمیشه روبهز خالم با جذبه گفت زهرمار
دیگه خودتون مجلس رو تصور کنید😂😂😂
حتی فیلمش هم هس و من هی نگا میکنم و میخندم
.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
سلام مجدد هلی هستم همین الان یه سوتی دادم خواستم بطری آب و بندازم سمت دادشم قشنگ پرت کردم تو صورت بابام 😐😂😂 الان قشنگ مثل بچه موادب ها و آروم😐نشستم دارم سوتیمو می نویسم برا عزیزان 😂😂بابام صورتش قرمز شده البته چیزی نگفت 😁چون من تک دخترشم😌😍
توصیه میکنم شما تو هدف گیریتون مواظب باشید خطر ناکه هاااا😂.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
سلام دوستان من اومدم 🤪
اولین بارمه دارم سوتی میزارم:)
آقا ما با سه تا از دخترای فامیل یه گروه تو واتساپ داریم بعد یه شب حدود ساعت های ۸ داشتیم باهم چت میکردیم یکتا یکی از دختر عمه هام گفت ما امشب میریم خونه آقاجون شما هم میاین ؟
من گفتم که دیروز رفتیم محیا هم اون یکی دختر عمم گفت فکر نکنم بابام قبول کنه😒
بعد یکتا گفته من نمیدونم باید دوتاتونم بزاید😂😂😂 (میخواست بگه بیاید) خلاصه ما تا پنج دقیقه متوجه نشدیم یهو محیا گفت یکتا خجالت بکش تا اینکه ما متوجه شدیم و داشتیم میموردیم از خنده🤪🙃😂😂
حالا قیافه ی من 😒😂😂😂😂🤣
قیافه ی محیا🤣🤣🤣🤣😎
قیافه ی یکتا🙊😂😌😢
اسمم دلارام🥰
اگه لبخند اومد رو لب هاتون یه صلوات برای سلامتی خودتونو خودم بدید😍.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
چند روز پیش من و شوهرم رفته بودیم تهران واسه دکتر ، بعد شب برگشتیم ترمینال سوار ماشین شدیم
من وشوهرم عقب نشستیم یه خانم هم جفتم نشست سمت چپم ، خلاصه نصف راه بودیم شوهرم از خستگی چشماشو بست یهو یه بوی گندی 😷😷بلند شد(گوز)
یا کار خانم بود یا راننده من رومو کردم به شوهرم نمیتونستم نفس بکشم🤭🤭 میخواستم بگم شیشه رو بکش پایین دارم نفس کم میارم
یهو شوهرم چشاشو اینجوری😳😳باز کرد گفت بوی تخم مرغ آب پز میاد من این حرفشو که شنیدم از خنده روده بر شدم 😆😆😆
میگفتم نگو زشته میشنون هی باز میگفت ولی اون لحظه خیلی خنده دار بودااااا😂😂😂.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
سلام
سال قبل با مامانم و شوهرم رفتیم کربلا ....
واس هر دفه ک میخاسیم بریم زیارت کلی بازرسی بود..ک باید همه و سایلتو تحویل بدی مخصوصاااااا گوشی موبایل📱
مامان منم حسابی ترسووو گف برو گوشیتو تحویل بده گفتم نه من باید از ضریح عکس بگیرم
گفت پ هرچی شد پا خودت..من گوشیو قایمش کردم از بازرسی رد شدیم اما یادم رف بزارم سایلنت...
رفتیم زیارت کردیم یهو گوشیم زنگ خورد خادما اومدن منو مث قاتلا دستمو گرفتن بردن یه اتاق مخصوص گفتن بگو ببینیم چطو تو این چندتا بازرسی گوشیتو نگرفتن 🤨🤨🤨
منم هی طفره میرفتم اخر سر با خجالت گفتم تو شرتم گزاشته بودم🥴🥴
خادم عرب😳😳😳😳😳🤦♀🤦♀
بعدم پورو پورو گفتم مواظب باشین ممکنه تروریستا از هر طریقی بمب گزاری کنن😂😂
خادمه گف واقعا متاسفم برا خودم و زایرا😂😂.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
یه شب بعد دعوا من تو اتاقمون دراز کشیده بودم هییییی غر میزدم
شوهرمم تو دعواها ساکتتتت میشینه حرف نمیزنه😐یعنی این سکوتش از غرغرای من بیشتر ماتحت میسوزونه
بعد دیدم نمیشههههه این بشر عین خیالشم نیس پاشدم ظرف قرصا رو خالی کردم که خودمو جلو چشاش بکشم (مدیونین فکر کنین همش فیلمم بود😁😝)
عاقاااا هر کاری کردم ندید که ندید من میخوام قرص بخورم😯
منم قرصا رو پرت کردم طرفش دوباره رفتم به غرغرام ادامه دادم در این حد ضایعععععع😑😏.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
نامزد بودیم تابستون بود
خونه مادرشوهر بودیم
رفتم دستشویی درشو باز گذاشتم گفتم بیا کارت دارم☺
شیرآبو باز کردم خیس شد و زدم زیر خنده😂
خودشم خندید گفت اینجوریاس😄
رفتیم داخل به مامانش گفت یه پارچ آب بالیوان بیار
هیچی دیگه چشمتون روز بدنبینه آب یخ رو خالی کرد روم
من😕
شوهرم😂😂😂😂😆😆😆
دیگه از اون به بعد از این غلطا نمیکنم😁😁😁😁.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
ی بارم تو دعوا اومدم برم تو اتاق بالش از پشت پرت کرد سمت پاهام منم خودم محکم انداختم رو زمین که مثلا سرم خورد به دیوار بعدش اومد هی معذرت خواهی و گریه کرد منم دلم سوخت که چرا فیلم بازی کردم اشکش در آوردم تا صبح گریه کردیم با هم :/
روانی هم خودتونین:)))
.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
سلام ☔💋
من سانیم😘
خب بریم سراغ سوتیه من😁🤦
همسایه پایینی ما زنگ زد به بابام گفت میخوام پمپ ابو قعط کنم یگابی میخواین بر دارین بعد من رفتم بطری اب کنم برا یخچال اشتباهی یه بطری دیگه رو اب کردم بعد بابام گفت چرا این بطری رو اب کردی گفتم فرقی نداره بطری (برطیه)😂 و انجا بود که در افق محو شدم😂😐
برطی:😲😐😑😂
من:😁😵😂
بابام:😐😐😐😂.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
سلام.
اگه گفتید دهرم چکار میکنم.
دارم با گوشت کوب بادام میشکنم و به خودم فحش میدم
کوفت بخوری مردم خوابن کم سرو صدا کن😜😜
ولی همچنان میشکنمو میخورم😋😋
ولی باداما خوشمزه ان🤤😋
با منی دیوونه😒.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
خب من افتادم رو دور سوتی تعریف کردن
اینی ک میگم ی جور خاطرست
من ۱۲ سالم بود و عاشق گوشواره بودم
اصن یه کلکسیون گوشواره داشتم😂هنوزم دارم😂تولد ۱۲ سالگیم بود که تمام فامیلارو دعوت کردیم (خاله،دایی،عمو،عمه و...)بعد دایی من اختلاف سنیش بامن فقط ۹ ساله
وقتی اومد داخل خونه یه جعبه ی خیلی بزرگ دستش بود بعد من خیلی ذوق کردم ،وقت باز کردن کادوها شد من با ذوق رفتم سمت کادوی داییم کاغذ کادورو پاره کردم دیدم جعبه تلویزیونه بعد داخل جعبه یه جعبه دیگ ....خلاصه جعبه تو جعبه بود که تهش رسیدم به جعبه ی ساعت اونو باز کردم دیدم یه جفت گوشواره ی پلاستیکی(از اینا که تو لپ لپم هست)توشه
ولی اگه پول اون همه کاغذ کادو رو میداد یه چیزی به خدا خیلی بهتر بود😑
بعد اون ماجرا من دیگ آدم ثابق نشدم😂
خاله نیکا
دوستون دارم❤️
.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
من یه داداش دارم کلا آقاست شخصیت ازش میباره هیچ وقتم سوتی نمیده مجردم که بود اصلا دوست دختر نداشت
یه روز ما برا داداشمون رفتیم خواستگاری
داداش ما با دختره حرف زد همو پسندیدن
مامانم گفت به مادر دختره زنگ بزنم قرار بزاریم فردا بریم خونشون
داداشمون هم قبل اینکه مامانم بزنگه به دختره اس داده فردا شب مزاحمتون میشیم☺️
دیدم داداش کوچیکم از اتاق اومد بلند گفت خواهش میکنم قدمتون رو چشم تشریف بیارین خوشحال میشیم😍
نگو اس اشتباهی به داداش کوچیکم فرستاده بود
قیافه داداش بزرگم😐😐😐
قیافه داداش کوچیکم😁
منو وخواهرم که اینقد خندیدم روزمین ولو شدیم😂😂.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
تو عروسی یکی از اشناها بودیم عروسی یه شهر دیگ بود ومن اونجا احساس غریبی میکردم
یکی از دخترا اومد و پیشم نشست یکم با هم حرف زدیم بعد گف که حافظه گوشیم پرشده منم گفتم بده من درستش میکنم😂
میخواستم پوشه ها که بدرد نمیخوره رو پاک کنم که همه ی عکساشو پاک کردم 😂😂😂
بیچاره چنان نگاهی ب من کرد که از خجالت مردم
الانم یادم میاد از خجالت میمیرم😂😂😂😂😂😂.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh
چند وقت پیش من تو اتاقم نشسته بودم و سخت مشغول درس خوندن بودم که یه دفعه مامان خانوم هول اومد تو اتاق و میگه گوشیم نیس یا خدا چیکار کنم نیس همینجورم به پشت خطیش که خواهرمه میگه نمیدونم گوشیم کجا گذاشتم باز خواهرم میگه هزار بار بهت میگم با گوشی نرو دستشویی برو چاه رو ببین🥵 منه بدبختم کل خونه رو در حال گشتن بودم که یهو خواهرم گفت مامان گوشیت ! الان داریم حرف میزنیم 😐که یهو هر سه تا مون خشکمون زد و بعدش با صدای بلند زدیم زیر خنده 😂😂😂😂😂😂😂اخه دارن حرف میزنن نمیفهمن خودمون که خیلی خندیدیم انشالله رو لب شما یک لبخند اومده باشه.
.
.
.
.
عضـو بشئ بهتره😻👇
🧿@DokhtarMaAh