eitaa logo
دخترانِ‌ پرواツ
902 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
24 فایل
🌱بښمِـ اللّهـ... ☺دختران پروا مِصداق دُختر خانوماییه که: • ⌠پـــیـــرو آقــاݩ⌡• پَروا ←پِیرواݩِ آقـا ✅فَقط در ایتاییم وشُعبہ دیگه اے نداریم💚 کپی از پست ها ؟ حلالتون😍😁 😁خادممون↶ ≫⋙ @Fezeh114 👀کانال دوممون ↶ ≫⋙ @Toktam_gallery_13
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 ³ تا صلوات برای سلامتی حضرت آقا میفرستین؟🙂
دخترانِ‌ پرواツ
#سلام_امام_زمانم 🌸 سلام مولایم، سلام منجے بشریت، سلام عدالت گستر بےهمتا، و یاور مظلومین جہان کھ
‌مثلا . . . یهـ‌روزی‌برسھ‌کھ : همهـ‌ی‌خبرنگارهاوعکـٰاس‌ها، جمع‌‌بشن‌‌دورِامامِ‌زمانـ[؏ـج] :)♥️ 🌱 ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
 علیه السلام : در مورد چگونگی خواندن نماز فرمودند: وقتی نماز واجب میخوانی آنرا در وقت خودش چنان بخوان که گویا دیگر هرگز به نماز موفق نمی شوی.  (محجة البیضاء جلد 1 صفحه 350 )   ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
📙🖋○• • . دلخوشم‌باتواگرازدور صحبت‌مۍڪنم!.. 🍃`∞ :) ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
👤میگن امام حسین {علیه السلام} رو غروب روز جمعه به شهادت رسوندن غروب روز جمعه شد🏜 یادت رفت سلام بدی حالا حالا باید بدویی... (:🚧 ♥️ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دخترانِ‌ پرواツ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌هفتادوچهارم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 سلام آقاي ساندرز
💙 :) 🌱 شیطان درون صدا توي گلوم خفه شد ... شيطان درونم دست بردار نبود ... شعله هاي غرورم زبانه مي كشيد و اين حق رو به من مي داد كه اشتباهم رو توجيه كنم ... - تو يه پليس خوبي ... با پليس هاي فاسد فرق داري ... وظيفه تو حفظ امنيت مردمه و اين دقيقا كاري بود كه در اين مدت انجام دادي ... دليلي براي شرمساري نيست ... براي چند ثانيه چشم ها رو بستم ... آب دهنم رو قورت دادم ... چنان به سختي پايين مي رفت انگار اون قطرات روي خاك خشكيده كوير غلت مي خورد ... دوباره نفس عميقي كشيدم و ... - و اينكه من در مورد شما دچار سوء تفاهم شده بودم ... و رفتار اون روزم توي پارك واقعا اشتباه بود ... با شنيدن اين جمله كمي چهره اش آرام شد ... - هر چند اين اولين اشتباهم در حق شما نبود ... لبخند تلخي صورتش رو پر كرد ... حس كردم اون بغض ظهر برگشته سراغش ... - و مي خواستم اين رو بهتون بگم ... من اصلا در مورد شما توي پرونده چيزي ننوشتم ... و دليلي هم براي نوشتن وجود نداشت ... حالا ديگه كاملا مي شد حلقه هاي اشك رو توي صورتش ديد ... حالتي كه ديگه نتونست كنترلش كنه ... دستش رو آورد بالا تا رد خيس اون قطره ها رو مخفي كنه ... چشم ها و صورتش در برابر نگاه متحير من مي لرزيد ... بي اختيار دستش رو گذاشت روي شونه من ... - متشكرم كارآگاه ... واقعا متشكرم ... چقدر معادله سختي بود ... مردي كه داشت مقابل چشمان من اشك مي ريخت ... بغضش رو به سختي پايين داد ... و لبخند روي اون لب ها و صورت لرزان برگشت ... و دوباره اون كلمات رو تكرار كرد ... - متشكرم كارآگاه ... ديدن شادي توي اون صورت منقلب براي من عجيب بود ... چند لحظه بهش نگاه كردم ... نمي دونستم ادامه دادن حرفم كار درستي بود يا نه ... غرورم فرياد مي كشيد كه برگرد ... هر چي تا همين جا گفتي كافيه ... اما من با چيزهايي مواجه شده بودم كه هرگز نديده بودم ... آدم هايي از دنياي ديگه كه فقط كنار ما زندگي مي كردن ... و من سوال هاي زيادي داشتم ... چند قدم ازش دور شده بودم كه دوباره برگشتم سمتش ... - آقاي ساندرز ... مي تونم ازتون يه سوال شخصي بكنم؟ ... با لبخند بزرگي پله ها رو برگشت پايين و اومد سمتم ... - حتما ... نمي خواستم شاديش رو خراب كنم ... و نمي خواستم بفهمه بدون اجازه تو خط به خط زندگيش سرك كشيدم ... به خصوص كه اين كار بدون مجوز دادستاني و غيرقانوني بود ... و توي اون تاريكي شب، چيزي با تمام قدرت داشت من رو به سمت ماشين مي كشيد تا از ساندرز جدا كنه ... اما نيروي اراده من قوي تر بود ... چند لحظه به اون لبخند شاد و چشم هاي سرخ نگاه كردم ... - مي دونم حق پرسيدن اين سوال رو ندارم ... اما خوشحال ميشم اگه جوابم رو بديد ... چرا مي خوايد بريد ايران؟ ... ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
💙 :) 🌱 پسر محمد رسول االله لبخندش محو شد ... و اون شادي، جاش رو به چهره اي مصمم و جدي داد ... - شما، من رو زير نظر گرفته بوديد كارآگاه؟ ... دندان هام رو محكم بهم فشار دادم ... طوري كه ناخواسته گوشه اي از لبم بين شون له شد و طعم خون توي دهنم پيچيد ... - فكر كردم ممكنه تروريست باشي ... و سرم رو آوردم بالا ... بايد قبل از اينكه اون درد قبل برمي گشت حرفم رو تموم مي كردم ... - مي دونم انجام اين كار بدون داشتن مجوز قانوني جرم بود ولي ترسيدم كه سوء ظنم رو مطرح كنم در حالي كه بي گناه باشي ... حرفي رو كه وارد پروسه قانوني بشه و به اداره امنيت ملي برسه نميشه پس گرفت ... به خاطر كاري كه براي كشورم كردم شرمنده نيستم ... تنها شرمندگي من، از اشتباهم نسبت به شماست ... خيلي آرام بهم نگاه مي كرد ... نمي تونستم پشت نگاهش رو بفهمم ... و اين سكوتش آزارم مي داد . .. خودم رو كه جاي اون مي گذاشتم ... مطمئن بودم طور ديگه اي رفتار مي كردم ... اگه كسي مي خواست توي زندگي خودم سرك بشه و زير و روش كنه، در حالي كه من جرمي مرتكب نشده بودم ... بدون شك، اينطور آرام بهش خيره نمي شدم ... لبخند كوچكي صورتش رو پر كرد و براي لحظاتي سرش رو پايين انداخت ... چهره اش توي اون صحنه حالت خاصي پيدا كرده بود ... انگار از درون مي درخشيد ... و من در برابر اين درخشش ... توي اون تاريك روشن شب، حس كردم بخشي از اون سايه هاي تاريك شبم ... - اگه هدف تون رو از اين سوال درست متوجه شده باشم ... بايد بگم جوابش راحت نيست ... گاهي بعضي از پاسخ ها رو بايد با قلب و روح پذيرفت ... مصمم بهش نگاه كردم ... هر چند نفهميدنش برام طبيعي شده بود اما بايد جوابش رو مي شنيدم ... حتي اگر نمي تونستم يه كلمه اش رو هم درك كنم ... ولي باز هم نمي خواستم فرصت شنيدن اون كلمات رو از خودم بگيرم ... - همه تلاشم رو مي كنم ... كمتر شرايطي بود كه لبخندش رو دريغ كنه ... حتي زماني كه چهره اش جدي و مصمم بود ... آرامش و لبخند توي چشم هاش موج مي زد ... مكث و تامل كوتاهي رو چاشني اون لبخند مليح كرد ... من، همسرم و كريس ... از مدت ها پيش قصد داشتيم براي تولد امام مهدي به ايران بريم ... و اين روز بزرگ رو در كنار بقيه برادران و خواهران مسلمان مون جشن بگيريم ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... جشن گرفتن براي تولد يك نفر چيز عجيبي نبود ... - اونطور كه حرفت رو شروع كردي ... انتظار شنيدن يه چيز عجيب رو داشتم ... لبخندش بزرگ شد ... طوري كه اين بار مي شد دندان هاي مثل برفش رو ديد ... - مي دوني اون مرد كيه؟ ... سرم رو تكان دادم ... - نه ... كيه؟ ... لبخند بزرگش و چشم هاي مصمم ... تمام تمركزم رو براي شنيدن جمع كرد ... - امام مهدي ا... ز نسل و پسر پيامبر اسلام هست ... مردي كه بيشتر از هزارسال عمر داره ... خدا اون رو از چشم ها مخفي كرده ... همون طور كه عيسي مسيح رو از مقابل چشم هاي نالايق و خائن مخفي كرد ... تا زماني كه بشر قدرت پذيرش و اطاعت از اين حركت عظيم رو پيدا كنه ... اون زمان . .. پسر محمد رسول االله ... و عيسي پسر مريم ... هر دو به ميان مردم برمي گردند ... و قلب ها از نور اونها روشن خواهد شد ... در نظر شيعيان ... هيچ روزي از اين مهم تر نيست ... اون روز براي ما ... نقطه عطف بعثت پيامبران ... و قيام عظيم عاشوراست ... ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
4_196698794803332983.mp3
1.47M
💖🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
. ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِ مُحَمَد وآلِهِ الطاهِرین🕊 ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
🌸💕 ۵ صلوات به نیت رفیق شهیدت، هدیه به خانم حضرت زهرا سلام الله علیها ☺️💜 برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عج🌿💚 ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @Dokhtarane_parva
بسم الله الرحمن الرحیم🌸🌸