#سلام_به_امام_زمانم🙂❤️
✨ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَي وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی
سلام بر تو در شب هنگامي كه مي پوشاند، و در روز وقتي كه آشكار مي شود.
⇦ روزمون ࢪو با سلام بہ امام زمان شࢪوع ڪنیم ↯ 👀
🖤 ➣『 @Dokhtarane_parva 』
#سیدناخامنهای:
✨ به بنده گزارش دادهاند -البتّه مال امروز هم نیست، مدّتها است یک چنین چیزی وجود دارد- که در بعضی از دانشگاهها عناصری هستند که جوان نخبه را به ترک کشور تشویق میکنند؛ من صریح میگویم که این خیانت است؛ این دشمنی با کشور است؛ دوستی با آن جوان هم نیست.
۱۴۰۰/۸/۲۶
#آقامونه #مقام_معظم_دلبری
『 @Dokhtarane_parva 』
•🖤•
#تلنگر
وقتی خدا بخواد بزرگی آدمی رو اندازھ
بگیرھ متر رو بھ جای قَدِش، دور قَـلبِش
میگیرھ :)🧡'
『 @Dokhtarane_parva 』
‹📙🔗›
-
-
مِثـِلیِڪمُـعجزھِاِ؎ِعِلـَتِاِیمـآنِمَنۍ
هَمہِهـٰآنوَبـَلہِهَسـتَـنداَمـٰآشُمـٰآجـٰـآنمَـنۍシ..!
-
-
#عاشقانه
『 @Dokhtarane_parva 』
.💚.
#تلنگر
استادپناهیانمیگفت:
اگرفکرمیکنیددیندارهستید
وشادنیستید،
اشتباهفکرمیکنید،دیندارنیستید...(:
『 @Dokhtarane_parva 』
12.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•💚•
🌺فقط چند ثانیه از این کلیپ رو ببیند
👌 نکته بسیار دقیق استاد پناهیان در مورد شرط اساسی ظهور
#امام_زمان
『 @Dokhtarane_parva 』
دخترانِ پرواツ
#از_روزی_که_رفتی👀📚 غم آیه از تنهایی خودشه، نگران شب اول قبر شوهرشه، اونا عاشق هم بودن. هر آدمی که
#از_روزی_که_رفتی 👀📚
"چه بر سرت آمده جان خواهر؟ چه بر سرت آمده که این گونه نمازت را نشسته میخوانی؟"
_منم باهات میام...
رو به صدرا آرام گفت:
_با اجازه!
_صبر کن، باهاتون میام که تنها نباشید!
دخترها که وارد امامزاده شدند. صدرا همانجا ماند. نگاهش به ارمیا افتاد:
_تو هنوز نرفتی؟
_حاج علی با سیدمحمد رفت. گفت بمونم دخترا رو برسونم.
_اون گفت یا تو گفتی؟
_میخواستم بدونم میخواد چیکار کنه؛ این روزا چیزای عجیبی میبینم.
از مردن خیلی می ترسم، نمیدونم این زن چطور میتونه تو قبرستون بمونه! خیلی ترس داره قبر و قبرستون!
ارمیا خیره ی نماز خواندن آیه بود... آیه ای که دیگر جان در بدن نداشت...
آخر شب بود که آیه را به خانه آوردند، جان دل کندن نداشت. حجله ای
سر کوچه گذاشته بودند... عکسش را بزرگ کرده و جای جای خیابان نصب کرده بودند. آخرین دسته ی مهمان ها هم خداحافظی میکردند که آیه آمد...
برای آنها سفره انداختند. آیه تا بوی مرغ در بینی اش پیچید، معده اش پیچید و به سمت دستشویی دوید... رها دنبالش روان شد، میدانست که ویار دارد به مرغ! میدانست که معد هی ضعیف شده ی آیه لحظه به لحظه بدتر میشود.
『 @Dokhtarane_parva 』
#از_روزی_که_رفتی 👀📚
آیه عق زد خاطراتش را... عق زد درد و غم هایش را... عق زد دردهایش را... عق زد نبودن های مردش را..
عق زد بوی مرگ پیچیده شده در جانش را...
رها در میزد. صدایش میزد:
_آیه؟ آیه جان... باز کن درو!
یادش آمد...
سید مهدی: آیه... آیه بانو! چیشدی؟ تو که چیزی نخوردی بانو... درو باز کن!
آیه لبخند زد و در را باز کرد. رنگش پریده بود اما لبخندش اضطراب های
سیدمهدی را کم کرد.
_بدبخت شدیم، تهوع هام شروع شد، حالا چطوری برم سرکار؟!
سیدمهدی زیر بازویش را گرفت روی تخت خواباندش:
_مرخصی بگیر، اینجوری اذیت میشی...
آه... خدایا! چه کسی نازش را میکشد حالا؟
نگاهی در آینه به خود انداخت. دیگه تنهایی!
صدای رها آمد:
_آیه جان، خوبی؟ درو باز کن دیگه!
رها هست... چه خوب است که کسی باشد، چه خوب است که کسی را داشته باشی در زمان رسیدن به بنبست های زندگی ات.
شام میخوردند که رها آیه را آورد. برایش برنج و قیمه کشید. بشقاب را مقابلش گذاشت و قاشق قاشق بر دهانش میگذاشت. شام را که خوردند،
رها و سایه مشغول جمع کردن سفره شدند که فخرالسادات از اتاقش بیرون آمد.
فخرالسادات که نشست همه به احترامش نیمخیز شدند. آیه در خود جمع شده بود. این همان لحظه ای بود که از آن میترسید.
_بچه چطوره آیه؟
『 @Dokhtarane_parva 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیدناخامنهای:
✨ بسیج صرفاً یک حرکت احساسی نیست، بسیج متّکی است به دانستن و فهمیدن، متّکی است به بصیرت. واقعیّت بسیج هم همین است و در این جهت باید پیش برود.
۱۳۹۵/۹/۳
#هفته_بسیج
#بسیجی
『 @Dokhtarane_parva 』