- دُخترحاجی .
♨️جشنهای بسیار زیبای شبانه میلاد حضرت رسول ص و هفته وحدت در یمن
ولییهروزمیاد
کهتوتقویممینویسن ..
تعطیلیرسمیبِمناسبتظھورِحضرتِعشق🥲🤍
#امام_زمان
• برای چی میجنگی...؟!
+ برای تو
• اگه برای منه نرو
+اگه نرم دیگه تویی باقی نمی مونه
یادتباشه:)
🕊«#عاشقانه»↶
「 @Dokhtarhaaj 」
•[🔗🌱]•
لحظہ لحظہ
جای شهیدان
خالے است!
حِیف جامانده از آن
قافِلہی یٰار شدیم ...🌱
#شهیدعباسدانشگر🕊
#شیهدانه🌱
「 @Dokhtarhaaj 」
اکر نمازتان را محافظت نکنید
حتی میلیارد ها قطره اشک هم
برای اباعبدالله بریزد،
در اخرت شما را نجات نمیدهد
«آیت الله بهجت》
「 @Dokhtarhaaj 」
- دُخترحاجی .
💛||•#رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_شانزدهم می خواستم کم نیاورم، گفتم:((خب منم میام!)
💛||•#رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هفدهم
گفتم:((خیلی!))
خودم را راحت کردم و گفتم:(( که نمی توانم بگویم چقدر))
زیرکی به خرج داد و گفت:((اگه اقا به شما بگوید مرا بکشید ، میکشید؟!))😁
گفتم:((اگه آقا بگن ، بله میکشمتون ..))
نتوانست جلوی خنده اش بگیرد😂
او که انگار از اول بله را شنیده، شروع کرد درباره آینده شغلی اش حرف زد.
گفت دوست دارد برود در تشکیلات سپاه، فقط هم سپاه قدس
روی گزینه های بعدی فکر کرده بود: طلبگی یا معلمی.🙃
هنوز دانشجوبود.
خندید وگفت که از دار دنیا فقط یک موتور تریل دارد که آن را هم پلیس از رفیقش گرفته وفعلا توقیف شده است
پررو پررو گفت:((اسم بچه هامونم انتخاب کردم:
امیرحسین،امیرعباس،زینب،زهرا.))😬
انگارکتری آبجوش ریختند روی سرم ..
کسی نبود بهش بگوید:((هنوز نه به باره نه به داره!))😐
یکی یکی درجیب های کتش دست می کرد.
یاد چراغ جادو افتادم. هرچه بیرون می آورد،تمامی نداشت.
باهمان هدیه ها جادویم کرد: تکه ای از کفن شهید گمنام که خودش تفحص کرده بود، پلاک شهید، مهر و تسبیح تربت با کلی خرت و پرت هایی که از لبنان و سوریه خریده بود.😍
مطمئن شده بود که جوابم مثبت است.تیر خلاص را زد.صدایش را پایین ترآورد وگفت:((دوتا نامه نوشتم براتون :یکی توی حرم امام رضا(ع)،یکی هم، کنار شهدای گمنام بهشت زهرا!))😊
#رمان_شهید_محمد_خانی✨
🕊«#قصه_دلبری❤️»↶
「 @Dokhtarhaaj 」