eitaa logo
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
2.9هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
63 فایل
﷽ کاری کن اگه خداتورودیدخوشش بیاد،نه مردم ــــــــــــــــــــ قرارگاه جهادیشهیدابراهیم هادی •ایجادکارگاه‌هایتولیدی جهت اشتغال •کمک به نیازمندان •فعالیت‌های‌جهادی و فرهنگی ________ خادم↓ @Sadat6201 ــــ ــ ــــــــــــــ تبادل↓ @Khademol_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
6.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ احکام استفاده از فضای مجازی حواسمون باشه چه مطلبی نشر میدیم 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✧🕊✧ •• پیکر یکی از شهدا به نام «احمدزاده» را که براساس شواهد دوستانش پیدا کرده بودیم، هیچ پلاک و مدرکی نداشت، تحویل خانواده اش دادیم. مادر او با دیدن چند تکه استخوان، مات و مبهوت، فقط می گفت: «این بچه من نیست!» حق هم داشت. او در همان لحظات، تکه پاره های لباس شهید را می جست که ناگهان چیزی توجه اش را جلب کرد. دستانش را میان استخوان ها برد و خودکار رنگ و رو رفته ای را در آورد. با گوشه چادر، بدنه خودکار را پاک کرد. سریع مغزی خودکار را درآورد و تکه کاغذی را که داخل بدنه آن لوله شده بود، خارج ساخت. اشک در چشمانش حلقه زد. همه متعجب شده بودند که چه شده، دیدیم بر روی کاغذ لوله شده نوشته شده: «احمدزاده». مادر آن را بوسید و گفت: «این دست خط پسرم، این پیکر پسرمه، خودشه.» ❀مکه برای شما، فکه برای من❀ 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق.. به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 『•🖤𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @EBRAHIMHADI_BAFQ
🌸🍃 پیامبر گرامی اسلام : 1 _ اونی که توبه میکنه ، شبیه کسی هست که اصلا گناه نکرده 🤍 2_ تا زمانی که نفس میکشی و روح تو بدنت هست هنوز فرصت توبه داری ✌️🏻 3_ پشیمانی از گناه ، خودِ توبه اس 😇 4_اگه اونقدر گناه کردی که به آسمونا رسید و بعدش توبه کردی، خداتورو میبخشه 🌱 ‌5_ توبه رو هیچوقت به تاخیر ننداز ، چون نمیدونی کی مرگ به سراغت میاد 💀 منبع احادیث 📚 •|خودسازی‌و‌ترک‌گناه|• 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ
من سرم گرم گناه است، سرم داد بزن سینه ات سخت به تنگ آمده، فریاد بزن جمعه هایی که نبودید به تفریح زدیم ما فقط در غم هجران تو تسبیح زدیم خشکسالیم، کویریم، تو ای رود بیا شیعه مظلوم تر از قبل شده زود بیا 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
✧🌴✧ ما‌هیچوقت‌به‌کسی‌که‌دوسش‌داریم، نمیگیم‌پـدر‌و‌مادرم‌فدات‌شه! اما‌وقتی‌به‌شما‌برسه،از‌صبح‌تا‌شب‌میگیم: بِاَبی‌أَنتَ‌وَ‌أُمّی‌یا‌اَباعَبدالله..(:💙 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
✧🌷🍃✧ واردِ رابطه ای نشید که معلوم نیست تهش چیه!روان و عاطفه و احساساتتون رو خرج کسی نکنید که مطمئن نیستید تا آخرش توی زندگیتون هست یا نه و حتی درست نمیدونید چجور آدمیه. خدا از روحِ خودش در ما دمیده حیف نیست روح به این پاکی و‌ قشنگی خدشه دار و آلوده به گناه شه؟🥲 اصلا بخاطر همینه وقتی یه نوزاد به دنیا میاد چون هنوز گناه نکرده و روحش کاملا پاکه بهش میگن طفلِ معصوم🥺 قدرِ امانتیِ خدا رو بدونیم🤍 🚫 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
سید امیر حسینیenc_17020406964268112954913.mp3
زمان: حجم: 5.28M
✧🎺✧ وقتی که حالم خرابه💔 وقتی که به هم میریزم اگرم کسی ندونه تو که میدونی عزیزم..!) 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
🌾 🌾قسمت آتش چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه ... پدرم هر روز زنگ می زد خونه تا مطمئن بشه من خونه ام ... می رفتم و سریع برمی گشتم ... مادرم هم هر دفعه برای پای تلفن نیومدن من، یه بهانه میاورد ... تا اینکه اون روز، پدرم زودتر برگشت ...با چشم های سرخش که از شدت عصبانیت داشت از حدقه بیرون می زد ... بهم زل زده بود ... همون وسط خیابون حمله کرد سمتم ... موهام رو چنگ زد و با خودش من رو کشید تو ...اون روز چنان کتکی خوردم که تا چند روز نمی تونستم درست راه برم ... حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه ... به زحمت می تونستم روی صندلی های چوبی مدرسه بشینم ... هر دفعه که پدرم می فهمید بدتر از دفعه قبل کتک می خوردم ... چند بار هم طولانی مدت زندانی شدم ... اما عقب نشینی هرگز جزء صفات من نبود ...بالاخره پدرم رفت و پرونده ام رو گرفت ... وسط حیاط آتیشش زد ... هر چقدر التماس کردم ... نمرات و تلاش های تمام اون سال هام جلوی چشم هام می سوخت ... هرگز توی عمرم عقب نشینی نکرده بودم اما این دفعه فرق داشت ... اون آتش داشت جگرم رو می سوزوند ... تا چند روز بعدش حتی قدرت خوردن یه لیوان آب رو هم نداشتم ... خیلی داغون بودم ... بعد از این سناریوی مفصل، داستان عروس کردن من شروع شد ... اما هر خواستگاری میومد جواب من، نه بود ... و بعدش باز یه کتک مفصل ... علی الخصوص اونهایی که پدرم ازشون بیشتر خوشش می اومد ... ولی من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم ... ترجیح می دادم بمیرم اما ازدواج کنم ... تا اینکه مادر علی زنگ زد ... ✍نویسنده: