"🕊"
#حالهوای_جبهه
چهسادهوبیآلایش
نهطبلینهچلچراغی ؛
نهناظریکهانگیزهخودنماییباشد
خالصوخودخواستهحلقهیهمسنگران
کههمدیندارندوهمآزادهاند...🖤!'
#شهیدانه
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
#یاد_خدا۱۲
دو ابزار قدرت که انسان را به رشد و قدرت روحی میرساند «فکر» و «ذکر» است!
مؤمن کسی است که به امنیت و آرامش رسیده است.
√ او از طریق « ذکر » دائماً ارتباطش را با خدا حفظ و درونش را نورانی میکند.
√ و از طریق « فکر» دائماً باورهای درونیاش را تثبیت و محکم میکند.
باور که محکم، و درون که نورانی میشود دیگر حوادث دنیا متلاطمش نمیکند!
آرام و امن است برا خود و برای همه.
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
استوری یاد خدا 12.jpg
حجم:
352.9K
فایل مناسب استوری / پوستر جهت چاپ
#یاد_خدا ۱۲
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
@ostad_shojaeیاد خدا ۱۲.mp3
زمان:
حجم:
11.39M
مجموعه #یاد_خدا ۱۲
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
✘ در زمانهای خاص، مثل شبهای قدر، لیله الرغائب، عرفه و ...
و یا
در مکانهای خاص مثل حرم، راهپیمایی اربعین، مسجد و ....
اگر قلبمون قفل بود و حال معنوی خوبی برای درک اون مکان یا زمان نداشتیم، چکار کنیم؟
#تلنگرانہ
گفت:
دوماہمنتظرم
تاآهنگفلاڹخوانندھڪهگفتهبود
منتشربشھ💿
میدونیچندیڹوقتھمنتظرمتولدمبشھ
تابرمکنسرت🎼 ...؟
میدونےمنتظرمفیلم📹شروعبشھ
اخهفلاݧبازیگرداخلشبازیمیکنه🎭، کارگردانشهمونمعروفھاست...
خیلیدلممـــیخوادمثلاونمجریھباشم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتم:
ایڪاشیکممنـــتظرصاحبالزمانبودی
اگھانـقدرمشــتاقومنتظـــرشبودیمالان
دولت،دولــتحضـــرتقائمبود💔
ایکاشیکممرفـــتاروڪردارمـون
مثـل#امامزمان'ع'بود.
#انتخابات
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
13.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دوربین مخفی 🎥
یه پیشنهاد ویژه برای مهاجرت✅
مهاجرت به کشور رویاها😇
🆔 @vitaminD_tv
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
🌾#رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #چهل_و_ششم گمانی فوق هر گمان اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد … علی کار
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #چهل_و_هفتم
سومین پیشنهاد
💤علی اومد به خوابم …
بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین …
– ازت درخواستی دارم … می دونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته … به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه… تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی …
با صدای زنگ⏰ ساعت از خواب پریدم …
خیلی جا خورده بودم…و فراموشش کردم … فکر کردم یه خواب همین طوریه …پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود …
چند شب گذشت …
💤علی دوباره اومد … اما این بار خیلی
ناراحت…😒
– هانیه جان … چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟ … به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه …
خیلی دلم سوخت …
– اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو … من نمی تونم …زینب بوی تو رو میده … نمی تونم ازش دل بکنم و جدا بشم… برام سخته …با حالت عجیبی بهم نگاه کرد …
– هانیه جان … باور کن مسیر زینب، هزاران بار سخت تره …اگر اون دنیا شفاعت من رو می خوای … راضی به رضای خدا باش …
گریه ام گرفت … ازش قول محکم گرفتم … هم برای شفاعت، هم شب اول قبرم …
دوری زینب برام عین زندگی توی جهنم بود …همه این سال ها دلتنگی و سختی رو… بودن با زینب برام آسون کرده بود …
حدود ساعت یازده🕚 از بیمارستان برگشت … رفتم دم در استقبالش …
– سلام دختر گلم … خسته نباشی …با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم …😃
– دیگه از خستگی گذشته … چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به درد اتاق تشریح هم نمی خورم … یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم …
رفتم براش شربت بیارم …
یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد…
– مامان گلم … چرا اینقدر گرفته است؟ …
ناخودآگاه دوباره یاد علی افتادم …
یاد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرین کردم … همه چیزش عین علی بود …
– از کی تا حالا توی دانشگاه، واحد ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ …
خندید …😃
– تا نگی چی شده ولت نمی کنم …
بغض گلوم رو گرفت …😢
– زینب … سومین پیشنهاد بورسیه از طرف کدوم کشوره؟…
دست هاش شل شد و من رو ول کرد …😧
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی