•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
❓ #کجای_قصۀ_ظهوری ؟! 6⃣ قسمت ششم 🔍 حاجی ادامه میده و میگه: مهدی! شما و بچههای غواص برین سمت د
❓ #کجای_قصۀ_ظهوری ؟!
7⃣ قسمت هفتم
🔸 دستمو زیر چونهم زدم و گفتم: آره...
گفت: به معنیش فکر کردی ینی چی؟
کمی جابهجا شدم و گفتم: خب معلومه، ینی همهٔ روزا عاشوراس…
اونم خندید و ادامه داد: حتماً همهٔ زمینا هم کربلا...
از حاضرجوابیش خندم گرفت. اما چهرهش یهویی جدی شد و گفت: سید! اگه جواب این سوال رو بفهمی، مسیر زندگیت عوض میشه، اونوقت شک نکن شهید میشی یا میمیری یا لااقل از غصه، دق میکنی!
🔹 سکوت میکنه، نمیتونم صبر کنم، منتظر شنیدنم، صدای نفس کشیدنم رو میشنوم. اشکش رو که میبینم، میفهمم کلی حرف واسه گفتن داره. آهی میکشه و میگه: هزار و اندی سال پیش توی کربلا، امام حسین که امامزمانشون بود، اومد مقابل لشکر دشمن، یه ندا داد که تا روز قیامت واسه مظلومیتش میشه خون گریه کرد.
🔸 آقا فرمود: هل من ناصر ینصرنی؟ کسی هست یاریم کنه؟ بعضیا هلهله کردن! بعضیا نشنیدن، چون مال حرام نمیگذاشت بشنون! بعضیا شنیدن، اما مزه گندم ری زیر دندوناشون بود! بعضیا هم صدای سکههای یزید رو واضحتر شنیدن تا صدای مظلومیت فرزند رسول خدا که میون معرکه، یاریکننده طلب میکرد... از اون زمون تا حالا، هر سال، هر ماه، هر هفته، هر روز، اسم آقای مظلوممون که میاد، بیاختیار اشک همه در میاد.
🔹 چشاش رو دوخت به من و پرسید: چقدر شده با خودت بگی کاش منم کربلا بودم؟
غافلگیر شدم. اما محکم و باهیجان گفتم: خودت که خوب میدونی بیشتر عصرا پاتوقم کجاس؟! یه عهد قدیمیه که هر روز اونجا زیارت عاشورا بخونمو مدام به خودم بگم: کاش کربلا بودم و جونمو فدای مولا میکردم!
با لحنی خاص و کشدار گفت: مطمئنی؟!
🗣 ادامه دارد...
📖 #داستان_کوتاه
2.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️چطور خانواده ایرانی را به لجن بکشیم؟
#خانواده
#تهاجم_فرهنگی
#رابرت_مرداک
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
در انجیل آمده که، ایران اسرائیل را شکست خواهد داد!
محقق مسیحی سعادة الیازجی در همایش «قدس میراث مشترک ادیان» آستان قدس رضوی(ع): در کتاب انجیل به ما مسیحیان بشارت داده شده است که ایرانیان در آخرالزمان به حکومت می رسند و بر پلیدی ها پیروز می شوند چون از حمایت شمشیر دولبه برخوردارند.
سالها تحقیق کردم در میان شمشیرهای تاریخ تا توانستم رمز گشایی کنم که شمشیر دولبه همان ذوالفقار است و منظور از ایرانیان شیعیان امام علی (ع)است.
طبق مطالبی که در انجیل آمده است ایران ،اسرائیل را شکست خواهد داد و تا آن لحظه مدت زمان زیادی نمانده است.
#امام_زمان
#مرگ_بر_صهیونیسم
#مرگ_بر_آمریکا
#جهادتبیین
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
• پایان فعالیت|♡❀
• شبتونشهدایی|♡❀
• عاقبتتونامامزمانی|♡❀
• غیرتتون عَلوی|♡❀
• عشقتونزهرایی|♡❀
• التماسدعا،، یاعلی|♡❀
2.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق..
به نیابت از #ابراهیم_هادی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
『•🖤𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @EBRAHIMHADI_BAFQ
از خــون چشم حــمید بگویم؛ آن دو شبی کــه در جزیرهی مجنون بودیم حمید اصلا چشم روی هم نگذاشت... ناغافل دیدم از چشم های حـمید دارد خون میآید؛ داد زدم: حمید! چشم هات... ترکش خــورده؟ خندیـد... برگــشت زل زد بهم،گــذاشت خــودم بفهمم بعد از دو شــــبانه روز کــار و بــی خــوابی مــویرگ هــای چشمش پــاره شــده وآن خــون...
#شهید_حمید_باکری
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
از خــون چشم حــمید بگویم؛ آن دو شبی کــه در جزیرهی مجنون بودیم حمید اصلا چشم روی هم نگذاشت... ناغا
اینجوری برای من کشور حفظ کردن!!
من چیکار کردم برای کشورم......!
بر ماست كه به نداي« هل من ناصر ينصرني » امام عزيزمان لبيك گفته و به ياري او بشتابيم كه ياري او ياري اسلام و پيامبر است، « ان تنصرالله ينصركم و يثبّت اقدامكم » و اگر ياري كنيم خدا را ، یاری خواهد نمود ما را در رسيدن به مقام والاي انسانيت
فرازیازوصیت #شهید_مرتضی_یاغچیان
𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
همسر شهید همت، داستان ازدواج با او را اینچنین شرح می دهد: «با یکی دو نفر از دوستان خود عازم کرمانشاه
این خانه را برای تو میسازم، هر وقت آماده شد دست تو را میگیرم و بالا میکشم." فردای آن شب خبر رسید همت آمده است. یکی-دو روز بعد، از فرماندار شهر برای سخنرانی در مدرسه دعوت کرده بودیم. گفتند کسالت دارد و همت به جای ایشان آمد. حالا دیگر او را حاج همت صدا میزدند. چند دقیقهای پس از شروع سخنرانی ایشان، برادری از سپاه آمد و خبر درگیری مناطق اطراف پاوه را داد. حاجی عذرخواهی کرد و مدرسه را ترک گفت.
دو روز بعد همسر یکی از برادران اعزامی از اصفهان، که در آموزش و پرورش فعالیت میکرد و ارتباط صمیمانهای با حاج همت داشت، به محل سکونت ما آمد و درخواست ازدواج با حاج همت را مطرح کرد، بهانهای آوردم و پاسخ منفی دادم. آن خانم اصرار کرد و از خلق و خوی شهامت، اخلاص و فداکاری حاجی تعریف کرد و گفت: "دیگران روی شهادت و گواهی همت قسم یاد میکنند." گفتم روی این موضوع فکر میکنم. دو یا سه روز بعد در خانه همان خانم و همسرشان با همت حرف زدیم. او نشانی منزل ما را در اصفهان یادداشت کرد.
ادامه دارد...