eitaa logo
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
2.9هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
35 فایل
⁩•قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی بافق⁦⁦• اے‌که‌مرا‌خوانده‌ای‌راہ‌نشانم‌بده🪐🌱 ارتباط با مدیر↓ @Sadat6201 شرایط(تبادل)↓ @conditions_channel لینک ناشناس: https://abzarek.ir/service-p/msg/1529948 شماره‌کارت: #۵۰۴۱۷۲۱۱۱۲۲۰۳۰۰۶
مشاهده در ایتا
دانلود
👤 توییت استاد همراه با استاد شجاعی ✍ ‏یکی از برنامه‌های مجلس پیش‌رو باید توجه به راهبرد مهدویت و تمدن اسلامی در تنقیح قوانین باشد. روح حاکم بر قوانین مجلس و کنشگری نمایندگان می‌بایست متمرکز بر زنجیره تمدن سازی اسلامی باشد. نماینده‌ای که خود را در این پارادایم تعریف نکند نماینده تراز انقلاب اسلامی نیست. #⃣ 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
برعنداز کجایی دقیقا کجایی 😭😭😭😭😭😭😭 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 گفتن جمهوری اسلامی رفتنیه من و تو دیروز رفت😁 هر کی با ما در افتاد بد جور ور افتاد😎🇮🇷💚 امروز نوچه هاشو زمین گیر کردیم انشاالله روزی برسه ک میرسه خودشو زیر پا له کنیم🇬🇧 این اسم لرز میندازه له میکنه هر روز وجود بی وجودشون رو 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رئیسی: قبلا هروقت می‌خواستند با ایران سخن بگویند از روی میز بودنِ گزینۀ نظامی سخن می‌گفتند اما الان می‌گویند قصد درگیری با ایران را نداریم ما جنگی را آغاز نخواهیم کرد اما اگر کسی بخواهد قُلدری کند پاسخ محکمی خواهد گرفت .𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
🤝 بچه ها از امروز قرار بزاریم حتما روزی صدتا استغفار کنیم، چه اون روز گناه کرده باشیم چه گناه نکرده باشیم، البته‌ اگه گناه کردیم بابت اون گناه بهتره ویژه و جداگانه استغفار کنیم 📿 خیلی کم گفتما 😉 یعنی تو هر سطح از تنبلی قرار داشته باشی میتونی انجامش بدی😂😐 ‌𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
35.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📨 ▪️چرا در انتخابات شرکت کنیم؟🤔 این کلیپ ۴ دقیقه ای رو از دست نده☺️👌 👤شیخ قمی | مبلغ آمریکای لاتین 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
🌾#رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #بیست_و_پنجم_وبیست_وشش بدون تو هرگز با اون پای مشکل دارش، پا به پ
🌾 🌾قسمت هشت حمله زینبی بیچاره نمیدونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول 💉 در سایزهای مختلف توی خونه داشتم ... با دیدن من و وسایلم خنده مظلومانه ای کرد😃😢 و بلند شد نشست ... از حالتش خنده ام گرفت ...😁 _بذار اول بهت شام بدم ... وسط کار غش نکنی که بخوام بهت سرم هم بزنم کارم رو شروع کردم ... یا رگ رو پیدا نمیکردم ... یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم میشد ... هی سوزن رو میکردم و درمی اوردم ... می انداختم دور بعدی رو برمی داشتم ... نزدیک ساعت ۳ صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم ... ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم ... _آخ جون ... بالاخره خونت دراومد ... یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زل زده بود به ما ... 👀 با چشمهای متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می‌کرد ... 😰😳 خندیدم و گفتم ...😁 _مامان برو بخواب ... چیزی نیست ... انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ... _چیزی نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردی ... اونوقت میگی چیزی نیست ...تو جلادی یا مامان مایی؟ ...😠😭 و حمله کرد سمت من ... علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد ... _چیزی نشده زینب گلم ... بابایی مَرده ...مردها راحت دردشون نمیاد ...😊 سعی میکرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه میکرد ... 😭 حتی نگذاشت بهش دست بزنم ... اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... کبود و قلوه کن شده بود ... تا روز خداحافظی، هنوز زینب باهام سرسنگین بود …  تلاش های بی وقفه من و علی هم فایده ای نداشت …علی رفت و منم چند روز بعد دنبالش …  تا جایی که می شد سعی کردم بهش نزدیک باشم …😍☺️ لیلی و مجنون شده بودیم …💞💑  اون لیلای من… منم مجنون اون … روزهای سخت توی بیمارستان صحرایی یکی پس از دیگری می گذشت … مجروح پشت مجروح …  کم خوابی و پر کاری … تازه حس اون روزهای علی رو می فهمیدم که نشسته خوابش می برد … من گاهی به خاطر بچه ها برمی گشتم اما برای علی برگشتی نبود …اون می موند و من باز دنبالش …  بو می کشیدم کجاست … تنها خوشحالیم این بود که بین مجروح ها، علی رو نمی دیدم…  هر شب با خودم می گفتم … خدا رو شکر … امروز هم علی من سالمه …  همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه … بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت …  داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد …  حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه … 😣زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن …  این وضع تا نزدیک غروب 🌄ادامه داشت … و من با همون شرایط به مجروح ها می رسیدم …  تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد …تو اون اوضاع … یهو چشمم به علی افتاد … 😥 یه گوشه روی زمین … تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود … ادامه دارد... ✍نویسنده:
• پایان فعالیت|♡❀ • شبتون‌شهدایی|♡❀ • عاقبتتون‌امام‌زمانی|♡❀ • غیرتتون عَلوی|♡❀ • عشقتون‌زهرایی|♡❀ • التماس‌دعا،، یاعلی|♡❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق.. به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 『•🖤𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @EBRAHIMHADI_BAFQ
آقاجانـم آدم‌هایی خوشبختند که یاد شما همیشه به سراغشان بیاید.. السلام‌علیڪ‌یاخلیفة‌الله‌فےارضھ. سلام‌باباجان🌿