eitaa logo
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
29 فایل
⁩•قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی بافق⁦⁦• اے‌که‌مرا‌خوانده‌ای‌راہ‌نشانم‌بده🪐🌱 ارتباط با مدیر↓ @Sadat6201 شرایط(تبادل)↓ @conditions_channel لینک ناشناس: https://abzarek.ir/service-p/msg/1529948 شماره‌کارت: ۵۰۴۱_۷۲۱۱_۱۲۲۰_۳۰۰۶
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا جان . . ! قرار ما یک روز در صحن حرمت 💚:) 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
❓ #کجای_قصه‌ی_ظهوری؟! 🔟 قسمت دهم 🔸 مثل بچه‌ها دستمو گرفت و کشید بیرون سالن جلسه. مدام به عقب نگاه
؟! 1⃣1⃣ قسمت یازدهم 🏠 دمش گرم این آقا حمید، همسفر باحالیه، عجب جایی اومدیم، خونه خودم! داره به در و دیوار نگاه می‌کنه! می‌گه: خونهٔ جمع و جور و قشنگی داری! می‌گم: مبارک صاحبش باشه. حقیر اینجا مستأجرم. تعجب نمی‌کنه. می‌دونم از قبل همه رو می‌بینه. فکر کردم اگه بدونه مستأجرم و به فکر امام زمان، حتماً یه امتیاز حساب می‌شه. اما کم‌کم داره دستم میاد. متر و تراز اینا حسابی با ما فرق می‌کنه! 🎁 - برای تولدت پسرات چیکار کردی؟! امان از حمید، وسط خاطره یهو با یه سوال منو می‌کشه بیرون. نمی‌دونم تولد پسرم چه ربطی ممکنه به ظهور داشته باشه. با احتیاط می‌گم: خب یه جشن ساده با یه کادو و یه مهمونی! گفت: همین جشن ساده چند برات آب خورد؟! گفتم: یه میلیون! نگی زیاده که توی این دوره و زمونه، یه میلیون بیشتر به یه جوک می‌مونه تا هزینه تولد! 💸 تمام‌قد برگشت به طرفم و گفت: جناب منتظر، امسال برای تولد امام زمانت چقدر هزینه کردی؟! مگه توی جلسه نمی‌گفتی‌، امام رو از پدر و مادر و بچه‌هات بیشتر دوست داری؟! عرق نشست روی صورتم، واقعاً مونده بودم چی بگم. با شرمساری گفتم: یه پنجاه تومنی کمک کردم. اما حق با شماست! گفت: تو خوب حرف می‌زنی، اما یادت باشه میزان، نیت و اخلاصه! اگه راست بگی، خدا کمت رو زیاد حساب می‌کنه، به شرطی که صادق باشی. 🚘 اشاره به ماشینم کرد و گفت: ماشین خوبی داری! گفتم: قابل شما رو نداره. یه ۲۰۶ ساده‌است که انداختمش توی مسیر انقلاب و مهدویت. خنده‌اش گرفته بود. با تبسم گفت: ساده؟ چرا پارسال برچسب «سلام بر مهدی» رو کندی؟! ج یادم افتاد. سرمو خاروندم و گفتم: خب من از روزی که این ماشین رو گرفتم یه برچسب بزرگ گرفتم و چسبوندم عقب شیشه تا همه بدونن عاشق امام زمانم! اما... - اما چی؟! من‌من‌کنان گفتم: اما پارسال اوضاع یهویی قاطی شد… 🗣 ادامه دارد... 📖
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
❓ #کجای_قصه‌ی_ظهوری؟! 1⃣1⃣ قسمت یازدهم 🏠 دمش گرم این آقا حمید، همسفر باحالیه، عجب جایی اومدیم، خ
؟! 2⃣1⃣ قسمت دوازدهم ✊ پارسال یادتونه دشمن سر بحث حجاب و اون جریانا و شعار زن، زندگی، آزادی، چه بر سر امنیت کشورمون آورد؟ اون شبا امنیت نداشتیم. سر چهارراه نزدیک خونه‌مون، یه عده اراذل و اوباش می‌ایستادند و به هر ماشینی شک‌می‌کردن که طرف حزب‌اللهی هست، حمله می‌کردن. منم ترسیدم. مجبور شدم برچسب «سلام بر مهدی» رو از پشت شیشهٔ ماشینم بکنم. اما نگران نباش! تو فکرش هستم یکی بزرگ‌ترش رو بخرم و بچسبونم سرجاش. 📝 نگاش روم سنگینی کرد. کاش حرف می‌زد، اما ترجیح داد سکوت کنه و منو با استدلال‌های خودم تنها بگذاره. مرور اون اتفاق به ظاهر ساده، برام یه نشونه بود. برای موندن پای امامی که خودم رو از منتظراش می‌دونستم! حالم بهم می‌خورد از این همه ادعا! منی که نتونسته بودم پای یه نوشته بمونم، حالا چطور مدعی بودم پای امام زمان می‌مونم؟! - اخوی! استاد! بریم واسه خاطره‌بازی؟ خواستم قهر کنم و بگم نه، اما حمید رفته بود و یه نیرویی منو دنبالش می‌کشید. نیرویی که می‌تونست به من بفهمونه کجای زندگی‌ام لنگ می‌زنه. 🌷 نسیم خنکی به موهام خورد. اون بالا، کنار مقبره شهدای گمنام، شهر دیدن داشت. پشتم به حمید بود. اونجا همه‌چیز کوچیک بود و مثل نقاط گنگ، راز‌گونه نشون می‌داد. از همهمه پشت سرم، کنجکاوانه برگشتم. حمید بود و پنج نفر که رو قبر شهدای گمنام، حلقه‌ای نشسته بودند و داشتن بحث می‌کردن. جلو رفتم و سلام کردم. جواب سلام‌ها پیچید توی فضای یادمان. حمید گفت: بیا بشین، جمع خودیه! توی جمعشون نشستم، همه‌شون جوون بودن. هجده یا نوزده، شایدم بیست… درست مثل مشخصات رو قبر شهید گمنام که نوشته بود: ۱۸، ۱۹، ۲۰… 🤲 گفتم: دمتون گرم که شهید شدین، حسرتش رو به دل ما گذاشتین. یکی که از همه جوون‌تر بود گفت: سیّد! حواسمون بهت هست که میای، گاهی دور، گاهی نزدیک، مدام برای شهادت دعا می‌کنی! خودت خوب می‌دونی گیرت کجاست! 🗣 ادامه دارد... 📖
😂خداحافظی پشت هم شبکه‌های معاند فارسی‌زبان سردبیر سابق اینترنشنال، طی متنی از تعطیلی دفتر واشنگتن این تلویزیون، پس از تعطیلی منوتو خبر داده است. رسول‌پور نوشته: روند قابل تاملی از تعطیلی، کاهش بودجه، و کوچک‌ترشدن بخشی از رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور در جریان است 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
جوریازچادرسرکردنمابہبراندازافشارمیاد انگارچادرروسرمانیست؛ دورگردناوناست...😂😔 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
• پایان فعالیت|♡❀ • شبتون‌شهدایی|♡❀ • عاقبتتون‌امام‌زمانی|♡❀ • غیرتتون عَلوی|♡❀ • عشقتون‌زهرایی|♡❀ • التماس‌دعا،، یاعلی|♡❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محبوبِ‌منC᭄... دُنیامحلِ‌گذرنیست.. دنیامحلِ‌دوست‌داشتنِ‌شماست😍 ... 💐
دخترک بی حجاب گفت : حجاب مال ۱۴۰۰ سال پیشه😒 بهش جواب داد: مهریه اسلامی چی☺️ مال ۱۴۰۰ سال پیش نیست ⁉️ در این مورد نظری نداری...🖐🏻 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سربازان وحشی اسرائیل. از هیچ کار کثیفی ابایی ندارند، نمی‌ترسند، به هیچ نهاد بین‌المللی پاسخ نمی‌دهند. سلاح دست هرکسی بود می‌تواند زور بگوید، بکشد، تعرض کند، غارت کند و هیچ نهاد و کشوری آن را تحریم و مجازات نمی‌کند. قانون جنگل و در این جنگل چگونه از خود محافظت کنیم؟! 🗣 🇮🇷 Zohre Sadat 🇵🇸 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
‏روز‌قــــیامـــــت‌مـیـگی خدایا‌اشـتـباه‌شده‌من‌ڪارهای خوبـــی‌داشـتم‌کـه‌نــیــســــت و‌گنـاهـانــی‌نـداشتم‌کـه‌هســت. جـواب‌مـیـاد‌حســناتـــت‌‌رفـت‌در‌پـرونـده‌کسـی‌کــه‌غـیـبـتـش‌راکـــردی!‌و‌از‌گنــاهـانــش‌بــه‌تو‌رسـیـد... ✍🏻آیت‌الله‌مجتهدی(ره) 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
❓ #کجای_قصه‌ی_ظهوری؟! 2⃣1⃣ قسمت دوازدهم ✊ پارسال یادتونه دشمن سر بحث حجاب و اون جریانا و شعار زن
؟! 3⃣1⃣ قسمت سیزدهم 🔇 حس دوگانه‌ای دارم. موندم خوشحال باشم یا غصه بخورم! از اینکه جایی اومدم که با حرفات کاری ندارن و درونت رو می‌بینن، سکوت می‌کنم. سکوتی پر از تمنا و شاید هم کلی دعا که نکنه پشت پرده، خیلی چیزا رو ببینه یا بخواد بگه! 🔆 اما دلم به این جماعت قرصه، جنسشون با خدا، قرابت و شباهت داره، آبرو بردن تو مرامشون نیست. مگه گاهی بخوان برای تلنگر و بیدار شدن، اونم به قدر ضرورت، نشونت بدن تا بدونی از کجا داری چوب می‌خوری! صدای گرمش می‌شینه توی ذره‌ذره وجودم. سرش پایینه. چقدر خوبه نگام نمی‌کنه که مدام رنگ به رنگ شدن منو ببینه. می‌گه: آقا سید! شهادت یه آرزو نیست، یه جایزه‌است برای کسایی که برای خدا و حجتش اونقدر دویدن و گمنام و مخلصانه کار کردن که خدا اونا رو با شهادت می‌خره برای خودش. ✍ یه سوال ازت دارم. می‌گم: جانم داداش، بگو! می‌گه: برای امام زمانت چیکار کردی که انتظار داری جایزه شهادت رو بهت بدن؟ فکر کردی با چند خط‌نوشتن و پست‌گذاشتن و ندبه‌رفتن کار تمومه؟! اگه اینجوری بود که آقا تا حالا اومده بود. به قول حاج قاسم اونقدر برای خدا باید بدویی که مدیون خستگی زانوات بشی، مدیون بی‌خوابی‌هات، مدیون بچه‌هات که یه دل سیر کنارشون نبودی و بغلشون نکردی، مدیون آبروت که برای رضای خدا خرجش کردی، اگه اینجوری بودی الان اون‌ور نبودی، اینور دنیا بودی، پیش ما و نفس تازه می‌کردی برای برگشتن، برای کار کردن! 💔 اشک از چشام جاری شد. دلم شکست. احساس جاموندن از آدمایی که اون‌ور زیبایی‌ها، نگام می‌کردند. گفتم: من هیچ‌کدوم از اینا که گفتین نیستم، اما امام زمانم رو دوست دارم. شما بگین چیکار کنم! نگاهی به هم کردن. کنار دست حمید، یه جوون با محاسن کم‌پشت نشسته بود. نگاه جمع روی اون چرخید. گفت: ناامیدی کار شیطون هست و امید جزء جنود عقل، اما این مسیر، عشقی می‌خواد که عین عقله. خودتون مگه از کتاب «مکیال مکارم» از لزوم شناخت امام برای دیگرون نگفتین؟ اگه امام‌زمانت رو بشناسی و معرفت بهش پیدا کنی، برای مودت امام سنگ تموم می‌گذاری، مودت فقط دوست‌داشتن نیست، مودت یعنی همدلی، همبستگی و همراهی و در نهایت همکاری با امام. 🔥 اون‌وقت برای تحقق امر امام به آب و آتش می‌زنی. حرف امام زمین نمونه. درست مثل ما بسیجیا که برای حرف نائب امام، توی کانال کمیل، با دست خالی و با لبای تشنه، جون دادیم، اما نگذاشتیم حرف امام خمینی زمین بمونه. 🗣 ادامه دارد... 📖
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
❓ #کجای_قصه‌ی_ظهوری؟! 3⃣1⃣ قسمت سیزدهم 🔇 حس دوگانه‌ای دارم. موندم خوشحال باشم یا غصه بخورم! از ای
؟! 4⃣1⃣ قسمت چهاردهم 🧶 مثل کلاف سردرگمی می‌مونم که لحظه به لحظه توی خودش فرو می‌ره. یه عمر واسه این و اون حرف از انتظار زده بودم و حالا خودم نشسته بودم پای شهدای گمنام شهرم که حتی اسمشون رو نمی‌دونم، اما حرفاشون بدجور منو بهم ریخته. اشک از چشام نم‌نم می‌باره و یه گوشه از سنگ قبر رو خیس می‌کنه. دوست دارم فقط بشنوم. کلمات با ضرب‌آهنگ اشکام انگار شنیده می‌شن، مثل قطرات بارون پاییزی... 🌷 اول حمید پا می‌شه، بعدش من. لحظهٔ آخری به اون جوون می‌گم: رفقاتون همه شهید شدن؟ می‌گه: نه! خیلیا توی صف انتظارن، اما ما منتظرشون می‌مونیم، اینا نشونه دارن. به قول حاج قاسم، شرط شهید شدن، شهید بودنه. میوه‌ات برسه، می‌چیننت، تلاش کن برسی رفیق! اشک معجزه می‌کنه. یادته راز این اشک رو معاون علی آقا به علی چیت‌سازان هم گفت، اگه می خوای جا نمونی، گمنام باش و فقط برای خدا کار کن. 🪽 راه افتادیم. حمید راحت قدم برمی‌داره، سبک‌بال و رها، اما من بدجور سنگینم، انگار پاهامو به زمین دوختن. بهش می‌گم: آقا حمید، بدجور توی دو‌راهی موندم. نه راه پیش دارم، نه راه پس! سرعتشو کم کرد و به بهونه جواب دادن به من، چند قدم راه رفته رو برگشت. نگام کرد. می‌دونستم ذهنمو می‌خونه، اما دوست داشتم خودم بهش بگم. 🗻 با غصه گفتم: سال‌ها از وظایف منتظران خوندم و برای خودم و دیگرون هم گفتم، اما با این دقت که می‌بینم، مو رو از ماست می‌کشن بیرون. ترس برم داشته که نکنه دارم درجا می‌زنم! اصلاً وقتی اینقدر انتظار سخته، پس بذار بی‌خیال بشم که لااقل بهم نگن ادعای منتظر رو داری در‌میاری! خندید و کنارم ایستاد. چشم دوخت به افق و غروب دلگیر شهر و با طمأنینه گفت: سید، می‌دونی انتظار بالاترین قله‌ای هست که تموم انبیا و صلحا در طول تاريخ، آرزو داشتن توی این عصر آخرالزمانی جای من و تو باشن و به این مقام بی‌نهایت بزرگ منتظر برسن. 🔆 انتظار اونقدر اجر و قرب داره که اجر پنجاه شهید رو بهش دادن و کلی حدیث داریم که شنیدنش آدم رو به وجد میاره. رسیدن به این قله رفیع، اراده و ایمان قوی و توکل بر خدا و عنایت اهل‌بیت رو می‌خواد. حیفه جزء یاران امام حسین توی قصه کربلا نباشی، قصه، همون قصه کربلاست. کنار‌کشیدن و بی‌خیال شدن، یعنی توی لشکر دشمن رفتن. برای همین توی این عمر کوتاه دنیا می‌شه یه تجارت بزرگ و ماندگار کرد. اونم تلاش برای تمدن‌سازی و پای انقلاب موندن و گوش به حرف نایب امام زمان، رهبر عزیز سپردنه که داره انقلاب رو به سرمنزل مقصود می‌رسونه. 🗣 ادامه دارد... 📖
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
در آن ایام سپاه پاوه همچنان مشغول پاک ‌سازی روستاهای مرزی از لوث گروهک‌ها و عراقی‌ها بود و چون او نق
برای یک مسلمان هیچ روزی بهتر از ولادت بنیانگذار اسلام نیست." و با این جمله قرار عقد را برای دو روز بعد، یعنی هفدهم ربیع‌الاول گذاشت. دلم می‌خواست خطبه عقد را امام خمینی(ره) بخوانند، این، یکی از آرزوهایی بود که زوج‌های جوان در آن روزها داشتند و در صورت انجام آن به خود می‌بالیدند. به حاج همت پیشنهاد کردم از دفتر امام وقتی بگیرند. ولی پیش از آن‌که درخواست خود را به طور کامل به زبان بیاورم حاجی از من خواست صرف ‌نظر کنم. او گفت: " راضی نیستم روز قیامت جوابگوی این سؤال باشم که چرا وقت مردی را که متعلق به یک میلیارد مسلمان است به خودت اختصاص دادی." قرار خرید گذاشته شد. حاج همت دست خانواده‌اش را جهت خرید برای من باز گذاشته بود، اما برای خودش جز یک حلقه ساده که قیمت آن به دویست تومان هم نمی‌رسید، خرید دیگری نکرد.مراسم عقد به دور از هرگونه تجملات و ریخت و پاش برگزار شد. من با لباس ساده سرسفره حاضر شدم. حاجی نیز یک دست لباس سپاه به تن کرده بود. میهمانان مجلس، اعضای هر دو خانواده و تعدادی از دوستان من و حاجی بودند. مراسم با صلوات و مدیحه‌سرایی برگزار شد، هر چند که این‌چنین رسمی در میان اقوام و خانواده ما معمول نبود.»
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
برای یک مسلمان هیچ روزی بهتر از ولادت بنیانگذار اسلام نیست." و با این جمله قرار عقد را برای دو روز ب
نحوه شهادت شهید🥲🫀 در جریان عملیات خیبر، همچنان که نیروهای ایرانی در برابر ارتش عراق مقاومت می‌کردند هنگامی که همت برای بررسی وضعیت جبهه جلو رفته بود بر اثر اصابت گلولهٔ توپ در نزدیکی‌اش همراه با سید حمید میرافضلی، در غروب ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در محل تقاطع جاده‌های جزایر مجنون شمالی و جنوبی بر اثر اصابت گلوله توپ سر از بدن جداشده و کشته شد.
حجاب استایل یعنی: +پوشش حضرت زهرا _با تفکر عمر وعاص🚶🏻‍♂✋🏻 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
• پایان فعالیت|♡❀ • شبتون‌شهدایی|♡❀ • عاقبتتون‌امام‌زمانی|♡❀ • غیرتتون عَلوی|♡❀ • عشقتون‌زهرایی|♡❀ • التماس‌دعا،، یاعلی|♡❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفت مگر میشود ندیده عاشق شد گفتم ما ندیده عاشقش شدیم🤍🌱 #امام_زمان