eitaa logo
•°شهید ابراهیم هادی🇵🇸°•
2.9هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
63 فایل
⁩•قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی بافق⁦⁦• اے‌که‌مرا‌خوانده‌ای‌راہ‌نشانم‌بده🪐🌱 ارتباط با مدیر↓ @Sadat6201 شرایط(تبادل)↓ @conditions_channel لینک ناشناس: https://abzarek.ir/service-p/msg/1529948 شماره‌کارت: #۵۰۴۱۷۲۱۱۱۲۲۰۳۰۰۶
مشاهده در ایتا
دانلود
یکصد و پنجمین هفته از سه شنبه های مهدوی❇️
جهت تعجیل در ظهور آقا صاحب الزمان(عج) صلوات💚
3.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین و آخرین پناه ما خداست خدایی که گفته: ان الله مع الصابرین.... ━━━✥⃝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داداشم‌منو‌تو‌خیابون‌دید..🙍🏻‍♂️ با‌جمع‌دخترا‌بودیم‌و‌حجابم‌خیلی‌جالب‌نبود👱🏻‍♀️ با‌یه‌نگاه‌تند‌بهم‌فهموند‌برو‌خونه‌تابیام..🏘 خیلی‌ترسیده‌بودم..‌گفتم‌الان‌میاد‌ حسابی‌تنبیهم‌میکنه..😰 نزدیک‌غروب‌رسید‌خونه..🚶🏻‍♂️ وضو‌گرفت‌دو‌رکعت‌نمازخوند🤲🏻 بعد‌ازنمازگفت"بیا اینجا" حالامنم‌ترسیده‌بودم😥 گفت"آبجی‌بشین"🍃 نشستم بی‌مقدمه‌شروع‌کرد‌حرف‌زدن‌راجع‌به‌ حضرت‌زهرا‌‌(س)♥️ حسابی‌گریه‌کرد...‌منم‌گریه‌ام‌گرفت😭 بعد‌گفت‌"آبجی‌میدونی‌حضرت‌زهرا(س) چراروزای‌آخر‌صورتشو‌ازامام‌علی(؏)میپوشوند؟ نمیخواست‌علی‌بفهمه‌خانمش‌سیلی‌خورده‌و‌دق نکنه... آخه‌غیرت‌اللهِ✨ میدونی‌بی‌بی‌حتی‌پشت‌در‌هم‌نزاشت‌چادر‌از‌ سرش‌بیفته!🍃 میدونی‌چرا‌امام‌حسن(؏)زود‌پیر‌شد؟؟ بخاطر‌اینکه‌توکوچه‌همراه‌مادرش‌بود ولی‌نتونست‌کاری‌براش‌بکنه💔 ... آبجی‌حالا‌اگه‌میخوای‌منو‌دق‌مرگ‌نکنی⚰️ تو‌خیابون‌که‌راه‌میری‌مواظب‌روسری‌و‌چادرت‌باش یدفعه‌ناخودآگاه‌نره‌عقب‌و‌موهات‌بیفته‌بیرون من‌نمیتونم‌فردای‌قیامت‌جواب‌حضرت‌زهرا(س) روبدما"😔 سرمو‌پایین‌انداختم‌و‌شروع‌کردم‌به‌گریه‌کردن..😭 سرم‌رو‌بوسید‌و‌گفت‌"آبجی‌قسَمت‌میدم‌بعد‌ازمن مواظب‌چادرت‌باش🦋 از‌برخوردش‌خیلی‌تعجب‌کردم..❗️ احساس‌شرمندگی‌میکردم🥀 گفتم‌"داداش‌ان‌شاء‌الله‌سایه‌ت‌همیشه‌بالا‌سرم هست"..و‌پیشونیشو‌بوسیدم...💞 گذشت‌تا‌سه‌روزبعد‌که‌خبر‌آوردن‌داداشت‌تو عملیات‌والفجر‌به‌شهادت‌رسیده🕊🌿 یه‌مدت‌بعد،لباساشو‌که‌آوردن‌دیدم‌جای‌تیرمونده‌ رو‌پیشونی‌بندش...😭 روی‌سربند‌یا‌فاطمه‌الزهرا(س)🌱 حالا‌دیگه‌سالهاست‌هر‌وقت‌توخیابون‌یه‌زن بی‌حجاب‌میبینم...‌اشکم‌جاری‌میشه..🍂 پیش‌خودم‌میگم‌حتما‌ایناداداش‌ندارن‌که بهشون‌تذکربده....💔 ؛)✋ 𝐣𝐨𝐢𝐧→@EBRAHIMHADI_BAFQ🕊✨
دوست شهید: میخواستیم بابک و اذیت کنیم😆 هم تو غذاش هم تو نوشابش و پر فلفل. کردیم غذارو خورد دید تنده میخواست تحمل کنه بزور با نوشابه بخوره. نمیدونست تو نوشابش هم فلفل داره نوشابه رو سر کشید یهو ریخت بیرون قیافش دراون لحظه خیلی خنده دار شده بودهمه ما ترکیدیم از خنده خودشم میخندید 😁😂 هیچوقت هم کارمونو تلافی نکرد🙂 ♥️