امام زمان 029.mp3
2.2M
🔵 مهدی شناسی # امام زمان
( ادامه دارد)
🔷از اینکه بابامون امام زمانه ...
🎤سخنران استاد شجاعی
# حتی برای ☝️ نفرارسال کنید
✨أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج
👇 برای ظهور امام زمان بیاید لینک زیر
✾࿐༅✧❀🦋❀✧ ༅࿐✾
❣
╰┈➤@ENTEZAR_MAHDAVIAT313
انـتظـاروـمهـدویت⤻✿|𝟑𝟏𝟑
🔵 مهدی شناسی # امام زمان ( ادامه دارد) 🔷از اینکه بابامون امام زمانه ... 🎤سخنران استاد شجاعی #
میشه از مهدی شناسی اول بزارید ؟
این الان ۲۹ هست
مدیر هستم
انـتظـاروـمهـدویت⤻✿|𝟑𝟏𝟑
📚سه دقیقه درقیامت سـال ۱۳۸۸ تـوفیق شـد کـه در ماه رجب و ماه شـعبان، زائر مکه و مدینه باشم. ما مُحرم
سه دقیقه درقیامت
📚(شهیدوشهادت)
در این سفر کوتاه به قیامت، نگاه من به شهید و
شـهادت تغییر کرد. علت آن هم چند ماجرا بود:
یـکی از مـعلمین و مـربیان شـهر ما، در مسجد
مـحل تـلاش فـوقالعادهای داشـت که بچهها را
جذب مسجد و هیئت کند.
او خـالصانه فعالیت میکرد و در مسجدی شدن
ما هم خیلی تأثیر داشت.
این مرد خدا ، یکبار که با ماشین در حرکت بود،
از چراغ قرمز عبور کرد و سانحهای شدید رخ داد
و ایشان مرحوم شد.
مـن ایـن بـنده خدا را دیدم که در میان شهدا و
هـم درجـه آنها بود! من توانستم با او صحبت
کنم.
ایـشان بـهخاطر اعـمال خـوبی کـه در مسجد و
مـحل داشـت و رعـایت دستورات دین، به مقام
شـهدا دست یافته بود. در واقع او در دنیا شهید
زنــدگی کـرد و بـه مـقام شـهدا دسـت یـافت.
امـا سـؤالی کـه در ذهـن من بود، تصادف او و
عـدم رعـایت قانون و در واقع علت مرگش بود.
ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین
سـکته کـردم و از دنـیا رفـتم و سپس با ماشین
مـقابل بـرخورد کـردم. هـیچ چـیزی از صـحنه
تصادف دست من نبود.
در جـایی دیـگر یـکی از دوستان پدرم که اوایل
جـنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان
بـه خـاک سپرده شده بود را دیدم. اما او خیلی
گـرفتار بـود و اصـلاً در رتـبه شهدا قرار نداشت!
تـعجب کـردم. تـشییع او را به یاد داشتم که در
تــــابوت شــــهدا بــــود و... امـــا چـــرا؟!
خـودش گـفت: مـن برای جهاد به جبهه نرفتم.
مـن بـه دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که
بـرای خرید جنس، به مناطق مرزی رفتم که آنجا
بمباران شد.
مـن کـشته شـدم. بدن مرا با شهدای رزمنده به
شـهر مـنتقل شـد و فکر کردند من رزمندهام و...
اما مهمترین مطلبی که از شهدا دیدم، مربوط به
یکی از همسایگان ما بود.
خـوب بـه یاد داشتم که در دوره دبستان، بیشتر
شـبها در مسجد محل، کلاس و جلسه قرآن و
یا هیئت داشتیم.
آخـر شب وقتی به سمت منزل میآمدیم، از یک
کـــوچه بــاریک و تــاریک عــبور مــیکردیم.
از هـمان بـچگی شـیطنت داشـتم. بـا بـرخی از
بـچهها زنـگ خانه مردم را میزدیم و سریع فرار
میکردیم!
یـک شـب مـن دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد
راه افـتادم. وسـط هـمانذکوچه بـودم کـه دیدم
رفـقای مـن کـه زودتـر از کـوچه رد شـدند، یک
چـسب را بـه زنـگ یک خانه چسباندند! صدای
زنگ قطع نمیشد.
یـکباره پـسر صـاحبخانه که از بسیجیان مسجد
محل بود، بیرون آمد. چسب را از روی زنگ جدا
کرد و نگاهش به من افتاد.
او شـنیده بـود که من، قبلاً از این کارها کردهام،
بـرای هـمین جـلو آمـد و مچ دستم را گرفت و
گـفت: بـاید بـه پدرت بگویم که چهکار میکنی!
هـرچی اصـرار کـردم که من نبودم و... بیفایده
بـود. او مرا به مقابل منزلمان برد و پدرم را صدا
زد.
آن شــب هـمسایه مـا عـروسی داشـت. تـوی
خــیابان و جــلوی مــنزل مــا شــلوغ بــود.
پـدرم وقـتی ایـن مطلب را شنید خیلی عصبانی
شـد و جـلوی چـشم همه، حسابی مرا کتک زد.
ایــن جــوان بــسیجی کـه در ایـنجا قـضاوت
اشـتباهی داشـت، چـند سـال بعد و در روزهای
پــایانی دفــاع مــقدس بــه شـهادت رسـید.
ایـن مـاجرا و کتک خوردن به ناحق من، در نامه
اعمال نوشته شده بود. به جوان پشت میز گفتم:
مـن چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم؟ او در
مورد من زود قضاوت کرد.
او گـفت: لـازم نـیست کـه آن شـهید بـه اینجا
بـیاید. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم
تا از آن شهید راضی شوی.
بـعد یـکباره دیـدم کـه صفحات نامه اعمال من
ورق خـورد! گـناهان هـر صـفحه پاک میشد و
اعمال خوب آن میماند.
خـیلی خـوشحال شـدم. ذوق زده بـودم. حدود
یـکی دو سـال از اعـمال مـن ایـنطور طـی شد.
جــوان پــشت مــیز گــفت: راضــی شـدی؟
گـفتم: بـله، عـالی اسـت. الـبته بعدها پشیمان
شـدم. چـرا نـگذاشتم تـمام اعـمال بدم را پاک
کند!؟
امـا بـاز بـد نـبود. هـمان لحظه دیدم آن شهید
آمـد و سـلام و روبـوسی کـرد. خیلی از دیدنش
خوشحال شدم.
گـفت: بـا ایـنکه لـازم نـبود، امـا گـفتم بیایم و
حـضوری از شما حلالیت بطلبم. هرچند شما هم
بـهخاطر کـارهای گـذشته در آن ماجرا بیتقصیر
نبودی.
قسمت بیست وهفتم(ادامه دارد)
_______________________
انـتظـاروـمهـدویت⤻✿|𝟑𝟏𝟑
سه دقیقه درقیامت 📚(شهیدوشهادت) در این سفر کوتاه به قیامت، نگاه من به شهید و شـهادت تغییر کرد. علت آ
باسلام وعرض ادب خدمت شمابزرگواران
ببخشیدکه یه مدت نشدادامه سه دقیقه درقیامت وبزارم مشکلی برای بنده پیش اومد
انـتظـاروـمهـدویت⤻✿|𝟑𝟏𝟑
سه دقیقه درقیامت 📚(شهیدوشهادت) در این سفر کوتاه به قیامت، نگاه من به شهید و شـهادت تغییر کرد. علت آ
سه دقیقه درقیامت
📚(قرآن)
در مــیان دوســتان مــا جـوان فـوقالعاده پـر
اسـتعدادی بـود کـه در نـوجوانی حافظ و قاری
قـرآن شـد و برای بسیاری از بچههای محل الگو
گردید.
از لـحاظ درس و اخلاق از همه بهتر بود و خیلی
از بـزرگترها بـه مـا مـیگفتند: کـاش مثل فلانی
بودید.
ایـن پسر به دنبال مفاهیم قرآن رفت، در شانزده
ســـالگی یـــک اســتاد کــامل شــده بــود.
در جلسات هفتگی مسجد، برای ما از درسهای
قرآن میگفت و در جوانانی مثل من، خیلی تأثیر
داشت.
دوران دبیرستان تمام شد، او به دانشگاه یکی از
شهرها رفت و ما هم استخدام شدیم. دیگر از او
خبر نداشتم.
گــذشت تـا ایـنکه در آن وادی، یـکباره یـاد او
افـــتادم. الـــبته بـــه یـــاد قــرآن افــتادم.
چـون دیـدم بـرخی از کسانی که در دنیا با قرآن
مأنوس بودند و به آن عمل میکردند چه جایگاه
والـایی داشـتند. آنهـا هـمینطور آیات قرآن را
میخواندند و بالا میرفتند.
امـا بـرخلاف آنهـا، قـاریان و کسانی که مردم،
آنهــا را بـه عـنوان حـافظ و عـامل بـه قـرآن
مـیشناختند، امـا اهـل عـمل به دستورات قرآن
نــبودند، در عـذاب سـختی گـرفتار بـودند. بـه
خصوص کسانی که برخی حقایق قرآنی در زمینه
مـقام اهـل بـیت (علیهالسلام): و پیروی از این
بزرگواران را فهمیده بودند، اما در عمل، در مقابل
ایــن واقــعیتهای دیــنی مــوضع گــرفتند.
مـن یکباره دوست قرآنی دوران نوجوانیام را در
چنین جایگاهی دیدم.
جـایی در جـهنم بـرای او آمـاده شـده بـود کـه
بـسیار وحـشتناک بـود. خـداوند قسمت کسی
نــکند، چـنان تـرسی داشـتم کـه نـمیتوانستم
سـؤالی بپرسم، اما با یک نگاه دقیق، کل ماجرا را
فهمیدم.
او بـا ایـنکه بـسیاری از حقایق قرآنی را فهمیده
بـود، امـا بـه خـاطر روحیه راحت طلبی و تحت
تـأثیر برخی اساتید که بحث یکسان بودن ادیان
را مـطرح مـیکردند، دیـن خودش را تغییر داد!!
دوســت قــرآنی مــن، بـا آنـکه راه درسـت را
مـیشناخت، امـا با تغییر دین، راه جهنم را برای
خود هموار کرد.
او حـتی در زمـینه گـمراهی برخی جوانان محل،
مـجرم شـناخته شـد. چرا که الگویی برای آنها
شـده بود و خبر تغییر دین او، واکنشهای بدی
در بین جوانان ایجاد کرد.
الـبته اسـاتید او هـم در ایـن گـمراهی و در آن
جـــایگاه جـــهنمی بـــا او شـــریک بــودند.
از دیـگر موقعیتهایی که در جهنم و در نزدیکی
او مـشاهده کـردم، نـحوه عذاب برخی افراد بود
کـه مـن از سـابقه ایـمان و انـقلابی بودن آنها
مطلع بودم!
مـثلاً جایی را دیدم که شبیه یک سطح معمولی
بود، وقتی خوب دقت کردم دیدم این سطح، پر
از نــــوک شــــمشیر یــــا نــــیزه اســـت!
اصـلاً نـمیشد آنـجا راه رفت! یعنی شبیه پشت
جـوجه تـیغی بـود. بـعد دیـدم کـسی را از دور
میآورند.
پـاهایش را بـسته بـودند، او را سـر و ته آویزان
کـرده و بـدنش را روی ایـن سطح میکشیدند.
فـریادهای او دل هر کسی را به لرزه میانداخت.
تمام بدنش زخمی بود.
کـمی آن طـرفتر را نـگاه کردم، یک استخر پر از
مواد مذاب بود. مانند آنچه از آتشفشانها خارج
میشود!
یـک سـینی گرد، با قطر حدود یک متر در وسط
آن قرار داشت و شخصی روی این سینی نشسته
بود.
هـر چـند دقیقه یکبار، این شخص تعادل خود را
از دسـت داده و داخل مواد مذاب میافتاد، بعد
تـلاش میکرد و به روی این سینی بر میگشت!
کـمی کـه دردهـای بـدنش بـهتر میشد دوباره
هـمین ماجرا تکرار میشد. واقعاً وحشت کردم.
مـن ایـن افـراد را شـناختم و گـفتم: ایـنها که
خیلی برای اسلام و انقلاب زحمت کشیدند، فقط
در چند مورد...
نـگذاشتند سـخن من تمام شود. ماجرای طلحه
و زبـیر را بـه یـاد من آوردند، کسانی که در صدر
اسـلام و در جـوانی، بـرای خـدا و اسـلام بسیار
زحـمت کـشیدند، امـا سرانجام در مقابل اسلام
واقـعی قـرار گـرفتند و فـتنههای بـزرگی ایـجاد
کردند.
قسمت بیست وهشتم (ادامه دارد)
________________________
🌼🌱سلام امام زمانم
🌷به رسم هرشب سلام
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
۞اللّهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تَحبِسُ الدُّعا۞
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
۩؎هرشب در پایان شب دست بر سینه گذاشته و به زیارت آقا #امام_حسین(ع) می رویم :
۩؎اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
*آقاجان عرض سلام در بین الحرمین رو قسمت هممون قرار بده*
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقائِمُ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که تمام حق های بر زمین مانده، قیام تو را انتظار می کشند.و دل های غمدیده به امید قیام تو می تپند.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها
برایظهورامامزمانبیایدلینکزیر🌱🙂
https://eitaa.com/joinchat/782565589C3a25f44964
#دعای_سلامتی_امام_زمان_عج
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
۞اَللّهُمَّ۞
۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞
۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞
۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞
۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞
۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞
۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞
۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞
۞طَویلا۞
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان_عج 🌹
#بـرایظـهورامـامزمـانبیایداینلینڪ :
https://eitaa.com/joinchat/782565589C3a25f44964