🔸اهل سیستانم من🔸
🌹 @ESHGHE30STO
خانه ام گنبدی است.
روی دیوار بلندش بی شک،
سقفی از خوشبختی ست.
مادرم دامنی دارد به قشنگی بهار،
ومن آرام کنارش خوابم.
🔸اهل سیستانم من🔸
مردمان شهرم ،همه بس خورشیدند.
گرم سر گرم فروش عشق اند
🔸اهل سیستانم من🔸
سرزمینم تنهاست,
در دل سرد کویر.
ساده آرام پر از آرامش,
به نگاه باران همه شب منتظرست.
🔸اهل سیستانم من🔸
کوه دارم به بلندای افق,
محو در عرفان است
ودلش عاشق یک مهمان است,
استواروپر مهر.
🔸اهل سیستانم من🔸
سرزمین رستم;
همه مردان زمین این شهر
یل دستانندلیک;
زنژاد سام اند.
🔸اهل سیستانم من🔸
مردمان این شهر
سال هایی ست که عادت دارند,
باد فریاد کند بر سرشان,
نقل ببارد شن زار.
🔸اهل سیستانم من🔸
کاش می شد که زمین تشنه ,
بوسه می زد لب یک دریا را
وبه گردن می کرد صدفی زیبا را
چه تماشایی بود عشق دریا به کویر.
پدرم سفره ی غیرت به کمر بست سحر,
تیشه ی همت خود را برداشت
تا که سیراب کند تشنه لب هامون را.
🔸اهل سیستانم من🔸
✍معصومه هراتی جوان
🔆 #سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO
عـشـق سـیـسـتـو
قهرمان زابلی حسین خمکی 🌹 @ESHGHE30STO بخش اول 🔸حسین خمکی شاید آخرین نسل از نژاد پهلوانان و قهرما
قهرمان زابــلی
🌹 @ESHGHE30STO
بخش دوم
در نیمه ی دوم دهه ی چهل بود که قهرمان زابلی ، به جز شرکت در مراسم دولتی و ملی چهار آبان و بیست و هشتم مرداد ، روز نجات آذربایجان و سالگرد فرمان مشروطیت و ...برای گذران زندگی و امرار معاش خویش در گوشه و کنار زابل ، به ویژه بازارچه قایمی ، معرکه می گرفت و به کارهای قهرمانی مانند پاره کردن زنجیر و گذشتن از حلقه و رفتن زیر بار وزنه های سنگین ، می پرداخت ؛ هرچند حرفه ی اصلی حسین خمکی ، خرید مرغ و خروس و جوجه از روستا ها و فروش آن ها در شهر بود.
🔸مشتری این معرکه ها ، به ویژه کارهای پهلوانی،بیشتر دانش آموزانی بودند که به محض تعطیلی مدرسه های شان ، یک راست به بازارچه ی قایمی می رفتند تا تماشاگر برنامه های متنوع پرده خوانی ، نمایش مار ، چشم بندانی ، پته بازی ، مجل بازی ، به ویژه کارهای محیرالعقول قهرمانی پهلوان زابلی باشند ،
🔸بجز دانش آموزان ، کارگران ، بازاریان و برخی خانواده ها نیز ، به این کارها اقبال نشان می دادند.
🔸معرکه ی قهرمان زابلی ، از ساعت چهار بعدازظهر که مدرسه ها تعطیل می شد ، رونق بیشتری می گرفت.
در یکی از روزهای هفته ، قهرمان زابلی تنها میدان دار بازارچه ی قایمی بود.
🔸وقتی همراه همکلاسی ها به بازارچه رسیدیم ، او را در نقش جنگاوری می دیدم که داشت برای مبارزه با آهن و پولاد ، خودش را آماده می کرد.
🔸پس از چند حرکت نمایشی سنگین مثل پاره کردن زنجیر ، بلندکردن وزنه های سنگین ، قراردادن شانه در زیر وزنه های ۱۰ ، ۲۰ کیلویی که آن ها را به آسمان پرتاب می کرد ، نوبت به گذشتن از حلقه ی فلزی رسید،
🔸حلقه ای بسیار تنگ که اگر بدنی ورزیده و عضلانی نداشتی ، نمی توانستی از آن بگذری ، به ویژه برای کسانی که چاق بودند و شکم داشتند ، نزدیک شدن به آن جزو رویا ها به حساب می آمد.
🔸قهرمان زابلی ، با یک حرکت جانانه به جانب حلقه ، خیز برداشت ، ابتدا پای راست اش را از آن گذراند و سپس خم شد تا دست راست ، شانه ی راست و بالا تنه اش را از آن بگذراند و سپس پای چپ و نیم تنه ی چپ اش را عبور دهد.
🔸هرچه تلاش کرد تا پای چپ اش را درون حلقه جای دهد ، نتوانست ، گویی حلقه ، از همیشه تنگ تر شده بود ، انگار قهرمان زابلی آن روز آبگوشت بیشتری خورده بود و شکم اش بیشتر از بارهای قبل ، برآمده بود.
🔸چند بار خود را پیچ و تاب داد ، به خودش فشار آورد.بالاخره پای چپ و دست و شانه ی چپ را نیز درون حلقه جای داد ،اما نمی توانست قوس کمرش را از داخل حلقه عبور دهد.سر و دو دست و دو پای راست و چپ ، از حلقه گذشته بود ولی قوس کمر و باسن ، بیرون حلقه قرار گرفته بود.
🔸زور بیشتری زد ، در آن روز گرم و در برابر آفتاب سوزان زابل ، عرق از سرتاسر تن و بدن قهرمان سرازیر شده بود ، گویی از شنای درون ( نوبر آقا ) یا ( نورو ) برمی گشت.
نومیدانه ، سرش را بلند کرد و باصدای گرفته ای گفت : صلوات.
🔸همه یک صدا صلوات فرستادند.
بار دیگر زور زد اما حلقه ، یاری نمی کرد .
دوباره ، روبه حاضران کرد و صلواتی فرستاد ولی افاقه نکرد.
🔸با صدایی خفه و حالی خراب ، گفت : به نظرم درین مجلس ، آدم ناپاکی حضور دارد که کارم به درستی پیش نمی رود . لعنت به خرمگس معرکه!
و بازهم با تمام قوا به خود فشار آورد ، شاید حلقه را مغلوب کند ، اما نشد.
داشت در آن گرمای وحشتناک از حال می رفت.
این نخستین باری بود که قهرمان زابلی، مغلوب آهن و پولاد می شد.
🔸یکی از پیرمردان تماشاچی ، دلش به حال قهرمان زابلی سوخت و گفت:بنده خدا دارد بی هوش می شود ، گاری را بیاورید تا قهرمان را روی آن بگذاریم و پیش محمد جوشکار ببریم تا حلقه را از وسط قطع کند.
🔸یکی از بچه های تماشاچی، گاری یی را که درون بازارچه ی قایمی پارک شده بود تا در وقت لزوم ، روغن سیاه برای نانوایی سنگکی غلامعلی کیخا و آچاک بیاورد ، به راه انداخت و دو، سه نفر دیگر اینطرف و آن طرف حلقه را گرفتند و با یک یاعلی ، قهرمان را بلند کرده، داخل گاری گذاشتند.به سرعت و باشتاب هرچه تمام تر گاری را به چهار راه شهربانی رساندند و جمعیت تماشاچی صلوات گویان ، به دنبال گاری می دویدند.تا این که گاری به تنها جوشکاری و کاربیت کاری زابل که بعد از اداره پست و در همسایگی بهداری قرار داشت، رسید.
ازبس حلقه ی روی گاری به اینور و اونور ، تاب خورده بود ، بدن عرق کرده ی قهرمان زابلی ، با روغن های سیاه کوره ها و نانوایی ها ، سیاه شده بود،آن گونه که نمی توانستی قهرمان را بشناسی.
🔸وقتی به جوشکاری رسیدیم ، سه،چهارنفر حلقه را گرفتند و از گاری پیاده کردند، جوشکار پیش آمد و طوری که بدن قهرمان نسوزد،با یک خال جوش ،حلقه را پاره کرد.
🔸قهرمان زابلی ، بلند شد ، مشتی روی سینه اش کوبید و باصدای بلند گفت:
حسین خمکی!
🔸تو را چه به قهرمانی ، برو جوجه فروشی ات را بچسب!
ادامه دارد
✍ استاد ابراهیم سرحدی
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO
11.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼نغمه های سیستان
🌹 @ESHGHE30STO
🎤خواننده 🔺مصطفی گلی نوری
#آهنگ_سیستانی
#سیتک_سیستانی
#غزل_سیستانی
#موسیقی_فولکلور_سیستان
#موسیقی_محلی_سیستان
🔆 #سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO
جریمههای رانندگی در ایام نوروز گران میشود
🌹 @ESHGHE30STO
رئیس پلیس راهور:
🔸تمامی جریمههای رانندگی در ایام نوروز یک سوم بیشتر از رقم اصلی اعمال میشود و این موضوع در اصلاح جدید آیین نامه تصادفات هم درج شده است.
🔸امسال در نوروز برای اولین بار فاصله طولی خودروها در جادهها سنجیده میشود و اگر فاصله وسیله نقلیه با خودروی جلویی کمتر از ۲ ثانیه باشد جریمه میشوند و مبلغ جریمه آن هم ۱۵۰ هزار تومان است.
🔆 #سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO
عـشـق سـیـسـتـو
قهرمان زابــلی 🌹 @ESHGHE30STO بخش دوم در نیمه ی دوم دهه ی چهل بود که قهرمان زابلی ، به جز شرکت در
قـهرمـان زابــلی
( حسین خـمـکی )
« بخش سوم »
🌹 @ESHGHE30STO
🔸قهرمان زابلی ، پس از این شکست و چیرگی یاس و نومیدی در زندگی شخصی و حرفه ای ، فضا را دیگر برای زندگی در زابل مساعد نمی بیند و کوچ اجباری به شمال را برمی گزیند ؛ جایی که هرچند از شهر و دیارش ، دور می شود اما به حضور و دیدار همشهریان اش در مازندران و گرگان ، دل می بندد .
🔸در آن جا نیز بی کار نمی نشیند و بار دیگر به کارهای نمایشی پهلوانی اش ، روی می اورد ؛ تا این که خبر ورود استاد نمایش های پهلوانی ایران ، خلیل عقاب شیرازی ، زندگی اش را دگرگون می سازد .
🔸قهرمان زابلی ، می گفت دریکی از نمایش های خلیل عقاب در استادیوم شهری در شمال ، وقتی کارهای محیرالعقول این مرد بزرگ را دیدم ، سرشار از هیجان شدم ، آن گونه که دلم می خواست همشهریانم را خوشحال کنم و از خلیل عقاب ، عقب نمانم ،
🔸در حالی که باید اعتراف کنم که خلیل عقاب کجا و من کجا ؟
🔸خلیل عقاب ، دومتر قد داشت و بازوان ستبر و سینه ی فراخ و ریش انبوهش ، رستم را دربرابر دیدگان مان مجسم می کرد .
🔸در آن روز سرنوشت ساز که خلیل عقاب ، کارهای پهلوانی اش را به نمایش می گذاشت ، شاهد بودم که علاوه بر پاره کردن زنجیر و رفتن زیر وزنه های سنگین ، تیرآهن های ۱۴ و شانزده را با گردن و پشت اش خم می کرد بدین گونه که سه ، چهار نفر ابتدا و انتهای تیرآهن را می گرفتند و بر روی کمر خلیل عقاب می گذاشتند و با فشار به تیرآهن ، آن را خم می کردند ،
🔸همچنین خلیل عقاب ، ورق های ضخیم آهن را مثل سیم های مفتول نازک ، دور مچ دستش می پیچید و یا آن ها را با پیشانی اش کج می کرد .
🔸و یا سینی و مجمعه های مسی را مانند ورق کاغذ از وسط دوپاره می نمود .
آن چه خلیل عقاب را از همه ی پهلوانان ، متمایز می ساخت ، بلند کردن سنگ چند تنی با دندان و یا گردن بود که مو بر تن هر بیننده ای ، راست می کرد .
🔸آن روز ، خلیل عقاب ، به جایگاه رفت و بر روی بلندی ایستاد ، یک پایش را اینطرف و پای دیگرش را طرف دیگر گذاشت و سنگ چند تنی را یک بار با دندان و بار دیگر با سرش بلند کرد ،
🔸همشهریان که مرا در آن جمع دیدند با تشویق های ممتد به من گفتند :
اگر تو فرزند رستم زال هستی باید با خلیل عقاب مسابقه دهی .
🔸وقتی خود را از نظر اندام و جثه ی بدنی در کنار خلیل عقاب می گذاشتم هرچند دارای آمادگی بدنی فوق العاده ای بودم ولی به راستی نمی توانستم خود را با او مقایسه کنم ،
سرانجام تشویق های همشهریان ، به من انگیزه ی ورود به این بازی سرنوشت ساز را داد .
برهنه شدم و آن چه لازم بود پوشیدم و پیش رفتم .
🔸آفرین گفتن های همشهریان که مرا با عنوان قهرمان زابلی ، صدا می زدند ، جرات و جسارت مرا چند برابر می ساخت .
آرام و با اعتماد به نفس به سوی سنگ چند تنی قدم گذاشتم .
🔸کف زدن های پی درپی همشهریان سیستانی ، نیرویی صدچندان در من به وجود آورده بود .
🔸به جایگاه رفتم ، یک پا را اینطرف و پای دیگر را آنطرف گذاشتم و حلقه ی چرمی را که به زنجیر بسته شده بود و انتهای زنجیر ، به شکل ضربدر ، دور سنگ خودنمایی می کرد ، به دندان گرفتم ،
🔸همهمه ی همشهریان با آفرین و کف زدن های مداوم ، به من نیرو می داد ، احساس می کردم چیزی از رستم کم ندارم ، با خودم می گفتم امروز باید همشهریانم را روسفیدکنم .
تا این که یا علی گویان سنگ را با دندان بلند کردم .
🔸چندنفر که پایین جایگاه و کنار سنگ بودند ، برای این که مطمین شوند سنگ از جایش بلند شده ، دست شان را زیر سنگ به صورت افقی حرکت دادند و چون دیدند سنگ از زمین کنده شده ، پیروزی ام را با بلند کردن دست اعلام کردند . آن هنگام که غیرتمندانه سنگ را از زمین بلند کردم ، لبخند شادمانی خلیل عقاب را به چشم دیدم ولی در همان هنگام ، سوزشی در پشت گردنم ، احساس کردم و از هوش رفتم .
🔸پس ازاین ماجرا ، خانه نشین شدم و به توصیه ی پزشکان از کار معرکه گیری و نمایش های پهلوانی دست کشیدم.
پایان
✍ استاد ابراهیم سرحدی
🔆 #سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO
مراقب خالی فروشی آنلاین طلا باشید!
🌹 @ESHGHE30STO
🔻رسانهی رسمی بانک مرکزی میگه بسیاری از سکوهای طلا که در فضای مجازی و در سطح شهر تبلیغ میشن، مجوز ندارن!!!!
🔻این سکوها هزینههای هنگفتی از پنج تا ۵۰ میلیارد تومان بابت اجاره بیلبوردها در سطح شهر دادن!!!
پ.ن: خب چرا جلوی تبلیغ انبوه این سایتها در بیلبوردهای شهر گرفته نمیشه!!؟؟؟
#طلا
#سکه
🔆 #سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO
24.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عشق سیستو پیشکش می کند
🌹 @ESHGHE30STO
🎼 سی ساله (جدید)
#شعرسیستانی
شعر و صدا 🎤 غلامعلی جوادی زاده
میکس و تدوین 🎹 چراغعلی خواجه
کاری از گروه فرهنگی هنری عشق سیستو
🔆 #سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO
80.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محمد رضا هدایتی و جنابخان در برنامه هزار و یک شبکه نسیم از زابل جان و تاریخ کهن سیستان میگویند از بی آبی و خشک شدن هامون از اینکه اگر آب باشد مردم سیستان برای زندگی شان به هیچ کجا از نظر محصولات غذایی نیاز ندارند
#زابل_جان
#عشق_زابل
🔆 #سیستان 🔆
#عشق_سیستو
درکانال عشق سیستو عضو شوید
✅ «عشق سیستو»
🌹 @ESHGHE30STO