eitaa logo
🌸تنهامسیریهای آذربایجان شرقی
884 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
19 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمینها ارتباط برقرار کنید. @abbas72 ۰۹۱۴۸۶۵۶۴۳۷ 💡 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد باماهمراه باشید http://eitaa.com/joinchat/1168769056C893fecc5aa
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 یک نفر از سپاه فرعون غرق نمی‌شه!! می‌دونید چه کسی بود و چرا غرق نشد؟؟؟ فرهنگ هرکس میخواد با خدا معامله کنه بسم الله... @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 روایت‌است که‌دربهشت تمام‌اهل‌جنت را می‌توان میهمان‌کرد ، دردنیا هم بادل‌کوچكت می‌توانی همه‌ی دنیا را با دعا میهمان کنی. به قلبت توجه کن، آنجاآنقدر وسیع است که همه‌ی اهل دنیا در آن جا می‌شوند. ❤️❤️❤️@East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی یک پیام به نامحرم، یک صحبت با نامحرم بسیاری از لطف‌ها را از انسان می‌گیرد... لطف رسیدن به مراتب الهی! لطف رسیدن به شهدا‌! لطف رسیدن به مقامِ سربازیِ امام زمان‹عج› فقط این را بدانیم شهدا هرگز اهلِ رابطه با نامحرم نبودند... 🍃@East_Az_tanhamasir
✨🔅✨🔅✨🔅✨🔅✨ 🍃انسان نجات خواهد یافت ‏از تکبر به وسیله سلام 🍃از مصیبت به وسیله‌ صدقه از بیماری به وسیله دعا 🍃از حرص به وسیله شکر از غصه به وسیله صبر @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤ بسم رب الشهدا ❤ 💟هیچ چیز قشنگ‌تر از این نیست که امین شهید شده و نمرده است. خدا خودش در قرآن وعده داده که شهید زنده است.هنوز هم هروقت به هر علتی نگران می‌شوم، شب به خوابم می‌آید و جوابم را می‌دهد. حتی در بیداری آرام شدنم را مدیون حضور امین‌ هستم! اتفاقاً شب گذشته (شب قبلا از مصاحبه حاضر) خواب دیدم آمده و می‌گوید 🔹 «بعد از 80-90 روز مأموریت آمده‌ام یک سر به خانمم بزنم.» 🔸 گفتم می‌گویند «تو شهید شدی.» 🔹گفت «نه، من زنده‌ام. آخر بعضی‌ها زنده می‌مانند و بعضی‌ها می‌میرند.» 🔸گفتم «زنده‌ای؟» 🔹گفت «آره، من زنده‌ام.» 🔸گفتم «پس بگذار خبر آمدنت را من به خانواده‌ها بگویم.» خندید... ✳با خودم فکر می‌کردم شاید اگر امینم روز پانزدهم برمی‌گشت، شهید نمی‌شد. این فکر و خیال آزارم می‌داد! بعد شهادت امین، دوستانش می‌‌گفتند «اصلاً قرار به برگشت نبود! برنامه این بود که 2 ماه آنجا بمانیم!» ⭐همراهانش50 روز بعد از شهادت امین برگشتند. حرف‌ها را که شنیدم مطمئن شدم امین تاریخ شهادتش را به من گفته بود. 🍃 امین همیشه به مادرش می‌گفت «مادر شهید آینده!» و خطاب به من ادامه می‌داد «تو هم که همسر شهیدی ان شاءالله!».  همه از دستش ناراحت می‌شدیم. با خنده می‌‌گفت «بالاخره که چی؟‌ باید افتخار کنید اگر این‌طور شود.» ✔این حرف‌ها را حتی آن زمان که هیچ برنامه‌ای برای رفتن به سوریه نداشت غالباً با شوخی و خنده تکرار می‌کرد. ✴من هیچ وقت تشییع جنازه نمی‌رفتم! حتی اگر این تشییع مربوط به اقوام بود یا حتی شهید. فقط با دوستانم تشییع شهدای گمنام را شرکت می‌کردیم. واقعیت این بود که همیشه از غصه و ناراحتی دوری می‌کردم، شاید هم فرار! 💖پدر و مادرم قبل از ازدواج اجازه نمی‌دادند در هیچ مراسم تشییعی شرکت کنم. از نظر آنها چنین مراسم‌های در روحیه یک دختر اثر بد می‌گذاشت. به عبارتی هیچ وقت مستقیم با غم و غصه ارتباط نداشتم. ❌حتی یکبار که با امین به زیارت امام رضا (علیه السلام) رفته بودیم، چند میت را که برای طواف آورده بودند دیدم. از شدت ناراحتی، رنگ از صورتم پرید و خیره خیره جنازه‌ها را نگاه می‌کردم. 🍃امین تا متوجه شد، دستم را گرفت و مرا دور کرد. هرچه گفتم بگذار حداقل ببینم چطور جنازه را می‌برند، گفت «نه! بیا این طرف...» 👌حتی اگر تلویزیون شبکه غمگین نشان می‌داد کانال را عوض می‌‌کرد چون می‌دید با دیدن صحنه‌های غمناک کاملاً به هم می‌ریزم و پکر می‌شوم. حتی گاهی گریه می‌کردم! امین هم همیشه سعی می‌کرد مرا شاد نگه دارد. 💕راستش اینطور نبود که من تمام 24 ساعت به فکر شهدا باشم و در مراسم آنها شرکت کنم. با اینکه اردوهای راهیان نور هم شرکت می‌کردم و آرزو می‌کردم لیاقت شهادت نصیب من هم شود، اما همان زمان وقتی خانواده‌های شهدا را می‌دیدم همیشه فکر می‌کردم که این داغ واقعاً سنگین و غیر قابل تحمل است. 🍃ترجیح می‌دادم همه داغ مرا ببینند اما من داغ عزیزانم را نبینم. من قدرت تحمل سختی را نداشتم. ✳یادم هست یک‌بار در شلمچه یکی از دوستانم گفت «اگر جنگ شود همسرم را به جنگ می‌فرستم تا شهید شود.» آن زمان من مجرد بودم. خیلی جدی گفتم «من محال است چنین اجازه‌ای بدهم! یعنی چه که من ازدواج کنم و همسرم شهید شود؟ اجازه نمی‌دهم همسرم شهید شود. چون من آدم وابسته‌ای هستم.» به من گفت «این چه حرفی است که می‌زنی؟ مگر مسلمان نیستی؟»  بعد از شهادت امین به من گفت «زهرا! من اصلاً دلم نمی‌خواهد همسرم شهید شود...» گفتم «دیدی خدا اصلاً به حرف‌های ما کاری ندارد.» 💠همسر من شهید شد و او تازه می‌گفت «راست می‌گفتی، چرا باید همسرم شهید شود...» البته بعد از لحظاتی به او گفتم «آن زمان سن من خیلی کم بود و شاید فکرم هنوز ناپخته، اما الآن من به شهادت امین افتخار می‌کنم. ✔امین می‌توانست طور دیگری از دنیا برود. امین خیلی خوب بود که خدا به بهترین نحو و با احترام زیاد او را برد. من خوشحالم که آن دنیا همسرم را دارم.» می‌گفت «به خدا با تعریف‌های تو آدم حسادت می‌کند!  تو چقدر محکم شدی زهرا! تو آدم احساساتی بودی...» 💖یاد نیت قبل از ازدواج خودم می‌افتم؛ از خدا خواسته بودم خیر و عافیت دنیا و آخرت نصیبم شود و کسی جلوی راهم قرار بگیرد که این دعا محقق شود. 🌟بعد از شهادت امین، پدرم می‌گفت «زهرا جان خودت خیر دنیا و آخرت را خواستی پس دیگر گریه نکن...» 👈ادامه دارد... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 @East_Az_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا