▪️درمان افسردگی
☺️استفاده از انواع بوهای خوش در طب اصیل که امروزه بنام آروماتراپی شناخته ميشود و در اخلاقيات پيغمبر اكرم صل الله عليه و اله آمده است که از بوهای خوش، زياد استفاده می کردند و برایش هزينه زیادی میکردند.
🍞بوی نون تازه؛ باعث میشه شما مهربانتر شيد. بوی نون آدم رو نرم خو تر می کنه
🌿بوی نعنا؛ بهخصوص برای ورزشکاران💪 باعث ايجاد انگيزه و باعث بهبود خُلق و خوی افراد میشه
☕️دانههای قهوه؛ استرس را به حداقل ميرسونه و شادمانی بيشتر ميكنه
🍊بوی پرتقال و ليمو: باعث افزايش انرژی و شادی و نشاط میشه
🍎بوی سیب: امیدواری رو افزایش میده خصوصا در صبح
🏡 @East_Az_tanhamasir
🔅امام على عليه السلام:
💠تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فِي أَوَّلِهِ وَ تَلَقَّوْهُ فِي آخِرِهِ، فَإِنَّهُ يَفْعَلُ فِي الْأَبْدَانِ كَفِعْلِهِ فِي الْأَشْجَارِ، أَوَّلُهُ يُحْرِقُ وَ آخِرُهُ يُورِقُ
❇️در آغاز سردی هوا خود را از سرما حفظ کنید و در پایان آن از آن استقبال کنید؛ زیرا سرما با بدن ها همان می کند که با درختان می کند؛ در آغاز[برگ درختان را] می سوزاند و در پایان می رویاند.
📚حکمت ۱۲۸ نهج البلاغه
@East_Az_tanhamasir
🥀آجرک الله یا بقیه الله🥀
🤲با آرزوی قبولی عزاداری های شما بزرگواران.🤲
📣آمریکا هم اعلام کرد:
فتنهی ایران تمام شد!!
👈و اما خوب است به برخی از فوایدی که خداوند به برکت مقاومت مردم ایران و برکت خون پاک شهدای امنیت به مردم ایران و نظام مقدس جمهوری اسلامی داد، اشاره کنیم:
🚷۱. منافقان رسوا شدند.
🚷۲.ایران به منافقین در کردستان عراق حمله کرد و ضمن نابودکردن دشمنان خطرناک ۴۰ ساله، ضربشصتی به آمریکا و اسرائیل نشان داد.
🚷۳.ترکیه و آذربایجان و اسرائیل، که جمع شده بودند قرارداد مرز ارمنستان را بنویسند، با حمله ایران به کردستان، حساب کار دستشان آمد و عقب نشستند.
🚷۴.در بحبوحه اغتشاشات، وقتی حواس همه دشمنان از اوضاع عراق غافل شد، بعد از خارج شدن نمایندگان حزب صدر از مجلس و جایگزینی نمایندگان نزدیک به مقاومت، مجلس عراق با مشورت مسولین ارشد ایران، رئیس جمهور و نخستوزیر عضو جبهه مقاومت انتخاب کردند.
🚫۵.شیطنتها و کوتاهیهای صدا و سیما، باعث شد برای همه، حتی دیر باوران، اثبات شود که در این سازمان، منافق نفوذ کرده است. لذا راه مطالبهگری هموار شد.
🚫۶.طبق گفتهی پدر و مادر بسیاری از شهدای امنیت، این شهدا در زمان حیاتشان، پیوسته آرزوی شهادت داشتند و این فتنه، سفرهای بود که باز شد و آنها به آرزوی خود رسیدند.
📌🔥۷.سیلیبریتیهای هنری و ورزشی، باطن کثیفشان را نشان دادند و باعث شد علاقه هواداران به آنها تعدیل شود و ملاکی برای علاقه به سیلیبریتی جماعت پیدا شود.
⛔️۸.دو قطبی حجاب و بیحجاب که یک اهرم فشاری بود که دشمن سالها آن را در آب نمک خوابانده بود، به امید روزی که بهترین بهرهبرداری را از آن بکند، از آب نمک درآمد و استفاده شد و تاریخ مصرفش تمام شد و مانند فشار حداکثری تحریم، شکست خورد و دشمن دیگر روی این پروژه، برای ضربه زدن به ایران، هزینه نخواهد کرد.
❌۹."یاس" و "ما نمیتوانیم"، بر منافقین داخلی و منافقین خارجی مستولی شد.
♨️۱۰.پیام رسانهای خارجی اینستاگرام و واتساپ و تلگرام فیلتر شدند.
🚫۱۱.فیلتر پیامرسانهای خارجی باعث شد مسئولین به فکر تقویت پیام رسانهای داخلی بیفتند.
🔥۱۲.نابودی اسرائیل نزدیکتر شد.
⚠️۱۳.مردم، مظلومیت نیروهای امنیتی و انتظامی و بسیج را دیدند و بر محبوبیت آنها افزوده شد.
📢🔴۱۴.برای همه دوستان خارجی و منطقهای و برای همه دشمنان اثبات شد که این انقلاب به یک درخت تناوری تبدیل شده است که شکست آن غیر ممکن میباشد✊
👈👈👈 و انشاءلله این نظام پرچم را به دست مبارک امام زمان(عجل) خواهد سپرد.🤲
#باشگاه_جهاد_تبیین
...................................
@East_Az_tanhamasir
☕️چای جوشيده ممنوع!
🎚متخصصان میگويند جوشيدن زياد چای موجب افزايش اگزالات موجود در آن و آسيب کليوی میشود. همچنين افراط در مصرف قهوهی فوری يا همان نسکافهی خودمان، به دليل بالا بودن مواد نگهدارندهی نيترات، موجب آسيب در بافتهای مختلف بدن از جمله سيستم ادراری میشود.
💯مصرف چای کمرنگ مانع از دفع ويتامين «ث» در بدن میشود. برای افزايش فوايد چای میتوان به آن ترکيبات دارچين، هل، بهليمو، تخم گشنيز و بهارنارنج اضافه کرد.
📕منبع: معارف اسلامی، ج۴، ص۳۲
#اصول_تغذیه
@East_Az_tanhamasir
♥️شستشویِ قلب:
◾️امام صادق عليهالسلام:
اگر مردم مىدانستند در سيب چيست، بيمارانشان را جز به آن، درمان نمىكردند. بدانيد كه سيب، بويژه، سودمندترين چيز براى قلب و مايه شستوشوى آن است.
📙منبع: دانشنامه احادیث پزشکی، ج۲، ص۲۳۹
#طب_المعصومین
#اصول_تغذیه
@East_Az_tanhamasir
🌱☘🌱☘🌱☘🌱☘🌱
🍁دنیا مانند گردویی است بی مغز!
ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا میڪنند...
به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد.
یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن،
گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند...
ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد.
پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟!
گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا میڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت...
دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه میرویم...
@East_Az_tanhamasir
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴نماهنگ سلام فاطمه(س)... سلام مادرم
سلام کُشته ی دفاع از حـرم..🥀
🏴سلام لشکـر تنهای ولـی 🥺
سلام حضرت زهرای علی (ع) 🥀
من زیر چادرت حالم بهتره🖤
@East_Az_tanhamasir
❤️بسم رب الشهدا❤️
#داستان_عاشقانه_مذهبی
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_نوزدهم
💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.
به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت.
💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند.
من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجرهاش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!»
💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه #افطار امشب هم نمیشه!»
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«انشاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر #داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای #موصل و #تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!»
💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردار_سلیمانیِ!»
لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«#رهبر ایران فرماندههاشو برای کمک به ما فرستاده #آمرلی!» تا آن لحظه نام #قاسم_سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟»
💠 حال عباس هنوز از #خمپارهای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو #محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!»
حیدر هم امروز وعده آغاز #عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم میخواهد با #مدافعان آمرلی صحبت کند.
💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم کلام این فرمانده ایرانی #معجزه میکند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لولهها را سر هم کردند.
غریبهها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با #خمپاره میکوبیمشون!»
💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.
💠 چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد