┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
شهید حسین جعفرآبادی مهندس جوان ایرانی بود
او در صفحات پرمخاطب خود در شبکههای اجتماعی، محتوای انگیزشی و معنوی منتشر میکرد. صفحاتی که حالا ساکت و خاموشاند؛ زیرا صاحب آنها به شهادت رسیده است.
اسرائیل در یکی از حملات «دقیق و هدفمندش» به مناطق مسکونی تهران او را در کنار مادرش، خواهر جوانش، شوهرخواهرش و برادر نوجوان و دانشآموزش کشت. ایران سوگوار یکایک این جانهای عزیز است.
پسر ایران، در قلب مهربان وطن بیارام. ایران آرزوها و رویاهای تو را زنده نگه میدارد.
#فرزندان_ایران
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
یک روز بدون مقدمه پرسید صدقی! می خوای عاقبت بخیر بشی!؟
فوری جواب دادم، معلومه حاجی! چرا نخوام!؟
انگار که بخواد یه گنجی را دو دستی بزاره توی بغلم با اشتیاق گفت؛
زیارت عاشورا بخون، من از #زیارت_عاشورا خیلی چیزا گرفتم!
اگر می توانی هر روز بخوان، نتونستی هفتهای یک بار رو بخون ...
شهید حاج قاسم سلیمانی🕊
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
ایشان قبل از انقلاب هرجایے که بودند و اذان مےشنیدند، خودشان اذان مےگفتند و همانجا #نماز می خواندند.
بعضے از وقتها در مراسمات عروسے که تازه در تالارها انجام می شد، آقا سید می دانست که نباید آنجا برود، ولے براے اینکه جو را عوض کند، آنجا مےرفت و با صداے بسیار زیبایشان شروع می کردند،اذان گفتن و جو را عوض می کردند و آنقدر این اذان زیبا بود که همه لذت مےبردند و گوش مےدادند…
شهیدسیدمجتبـےهاشمے
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
داماد شهید هاشمیتبار، در گفتگو با تسنیم:
شهید هاشمیتبار و همسرشان به شدت صبور و مهربان بودند. تمام اهل محل ایشان را به خوشرویی میشناختند. در تمامی مراسمهای فرهنگی شرکت میکردند و همیشه بانی کارهای خیر بودند. هیچ زوجی را تا به عمرم شبیه شهید هاشمیتبار و همسرشان ندیده بودم، این دو عزیز عاشقانه کنار یکدیگر میزیستند و تمام لحظاتشان با هم سپری میشد.
همسر من که تنها فرزند این خانواده بود، شب حادثه در منزل پدرشان بودند و پس از آن حادثه متأسفانه ما شهید هاشمیتبار و همسر عزیزشان را از دست دادیم. همسرم نیز در کما بود، اما با وجود اینکه به تازگی هوشیاری خود را به دست آورده، به خاطر شدت جراحات وارده همچنان شرایط خوبی ندارد و ما از مردم التماس دعای ویژه برای بهبودی ایشان داریم.
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
یکی از برادرهام شهید شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود.
وقتی با خانواده ام از اهواز برمی گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد. نزدیکی های غروب رسیدیم به لشکر.
باران تندی هم می آمد. من رفتم دم چادر فرماندهی ، اجازه بگیرم برویم تو
آقامهدی توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت « قدمتون روی چشم . فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم.»
صبح که داشتیم راه می افتادیم، مادرم بهم گفت« برو آقامهدی رو پیدا کن ،ازش تشکر کنم..
توی لشکر این ور و اون ور می رفتم تا آقا مهدی را پیدا کنم.
یکی بهم گفت «آقا مهدی حالش خوب نیست؛ خوابیده.»
گفتم « چرا ؟» ...
گفت « دیشب توی چادر جا نبود. تا بخوابد، زیر بارون موند، سرما خورد
سردار شهید جاویدالاثر مهدی باکری 🕊
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
شهید عباس بابایی🕊
نیروی هوایی که بود، ماهی یک بار به دیدار ما می آمد. وقتی هم که به خانه ما می آمد، مستقیم به زیرزمین می رفت تا ببیند ما چی داریم و چی نداریم. وقتی گونی برنج و یا حلب روغن را می دید، می گفت: «مادر! اینها چیه که اینجا انبار کردید؟! ... خیلی ها نان خالی هم ندارند بخورند، آن وقت شما ...» خلاصه هرچی که بود جمع می کرد و می ریخت توی ماشین و با خودش می برد به نیازمندان می داد.
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
شهید مهدی نوروزی🕊
انگار ناف مهدی را با کربلا بریده بودند. در طول زندگی ۳۲ ماهه مان، سه سفر اربعین رفت و دو بارش مرا هم با خودش برد. سفر اول خواهر و شوهر خواهرم هم همراهمان بودند. پس از سلامی به حضرت علی (ع) در نجف، حرکت کردیم.
شب اول تا دو نصف شب راه می رفتیم. سفر با او اصلا خستگی نداشت. وسط راه روضه هم می خواند همه را می گریاند.
وسط راه بچه ای دو ساله را دیدیم که به زائرها آب می داد. با دیدنش گل از گل مهدی شکفته بود. رفت با او عکس گرفت. گفت: «ان شاء الله خدا چنین بچه ای بهمان بدهد سال دیگر با او بیائیم اربعین».
نزدیک کربلا از یکی از موکب ها جارو گرفت و شروع به کار شد. جارو می کرد و می گفت: «این ها خاک قدم های زائر های کربلاست. بردارید برای قبرهایتان».
راوی: همسر شهید
📚 دیدار پس از غروب
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
مجروح که میشد، به سختی باید منتقلش میکردند عقب یا بیمارستان. وقتی هم میبردنش بیمارستان؛ زود میخواست از اونجا خلاصی پیدا کنه و برگرده جبهه... بطوری که پرستارها و پزشکها از پسِش بر نمییومدند... میگفت: مجروح شدم؛ اما صحبت که میتونم بکنم، اگه بچهها منو با این وضعیت ببیند، روحیه میگیرند... میگفت: این جراحتها برا من مجروحیت نیست، تا جان در بدن دارم، میرم جبهه...
میگفت: ما نیومدیم جبهه برا شهید شدن؛ ما اومدیم تا آخرین نفس و قطرهی خون پشت دشمن رو به زمین بزنیم؛ حالا اگر بین راه هم به درجهی شهادت رسیدیم فبها المراد... میگفت: هدفِ ما مشخصه. هدف، پیروزیِ اسلام و پیروزی قرآنه... میگفت: دشمنِ اصلی ما هم آمریکا و صهیونیسته؛ ما باید اسرائیل رو از روی زمین برداریم...
📚 پایگاه اینترنتی موسسه جماران
شهید حاجمحسن دینشعاری🕊
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
همیشه یک تبسم زیبا داشت. وارد خانه که می شد، قبل از حرف زدن لبخند می زد. عصبانی نمی شد. صبور بود. اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم.
گاهی وقتها از شدت خستگی خوابش نمی برد.
یک شب شام آماده کرده بودم که متوجه شدیم همسایه ما شام درست نکرده (چون تصور می کرده که همسرشان به منزل نمی آید ) فوراً علی غذای ما را برای آنها برد. گفتم: خودمان؟! گفت: ما نان و ماست می خوریم...
شهید علیرضا عاصمی🕊
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی از علمای نجف بود که با جدیت در پیادهرویهای زیارتی نجف تا کربلا شرکت میکرد و حتی با وجود تاول و جراحت پا، از وسیله نقلیه استفاده نمیکرد.
هنگام رسیدن به کربلا با دیدن گنبد و پرچم امام حسین(ع) اشک میریخت و عزاداری میکرد.
او در سفرها با تواضع مانند یک طلبه ساده به همسفران خدمت میکرد و در اوقات استراحت به بحثهای علمی میپرداخت و در علوم مختلف بدون رجوع به کتاب، پاسخ میداد.
نماز جماعت، دعاها و زیارات را منظم برگزار میکرد، اهل نماز شب بود، اخلاق خوشی داشت، مراقب همسفران بود و برنامه سفر را با توجه به شرایط سخت گرما تنظیم میکرد.
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
2.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
⭕️ دختر شهید باقری: شدت انفجار به حدی بود که گاوصندوق منزل به حیاط همسایه پرتاب شد/ قرآن دخترم را سالم پیدا کردیم
دختر شهید سپهبد باقری:
در حادثه اخیر ما پدر و مادر و خواهرمان را از دست دادیم و یعنی هیچ چیزی از آن خانه باقی نماند.
من هیچ یادگاری از خواهرم ندارم چون انفجار اصلی در اتاق او بود و همه چیز نابود شد؛ من حتی گفتم از مدارک و کارت دانشجویی فرشته کپی یا عکسی بگیرید به ما بدهید تا ما هم یک یادگاری داشته باشیم.
سال گذشته به دخترم که کلاس سوم بود یک قرآن هدیه داده بودند، قرآن حسنا سالم پیدا شد و همچنین قرآن هایی که در طبقه پایین داشتیم.
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
عاشق امام حسین بود. هرسال در پیادهروی اربعین شرکت می کرد؛ خیلی علاقه به کربلا داشت. دنبال مقام و مسئولیت نبود و به زندگی و کاری که داشت قانع بود. همیشه دغدغه داشت که درست کار کند. حتی از وقت اداری استفاده شخصی نمیکرد. هر کار شخصی که داشت بعد از کار اداره و در زمان های آزاد خود، انجام می داد.
ابوالفضل خیلی بامعرفت بود.هیچ کس از کنار او بودن احساس ناراحتی و خستگی نمیکرد. دوست نداشت کسی ازمشکلاتش باخبر شود. همیشه لبخند بر روی لبانش بود. بسیار رازدار بود؛ شاید یکی از ویژگی های بارز ابوالفضل رازداری او بود به طوری که همه ی افراد می توانستند پیش او درد دل کنند. هنوز باورم نمی شود که ابوالفضل شهید شده است. درسفر کربلا به او گفتم که
سال بعد این گونه به کربلا بیاییم و چنین کارهایی کنیم؛ گفت:
من سال بعد نیستم.
گفتم: ابوالفضل فیلم بازی نکن. به شوخی به او گفتم که بادمجان بم آفت ندارد!
گفت: حالا می بینیم فقط من که شهید شدم عکس من را پشت کوله پشتیهایتان بچسبانید.
مشتاق و بی تاب شهادت بود، ابوالفضل پاسدار حقیقی حرم آل الله شد.
شهید ابوالفضل نیکزاد🕊
راوی: برادرشهیدامیرلطفی
..............................
کانال های ما ⬇
💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi
💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir
💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir