┄═❁๑๑💠๑๑❁═┄
✨ امام صادق علیه السلام فرمودند:
〖هر کس شب را با گفتن تسبیحات فاطمه علیها السلام بخوابد، از شمار مردان و زنانی است که بسیار یاد خدا میکنند〗
📚 بحارالانوار، ج ۸۷، ص ۱۷۴
📿همونطور که می دونیم،تسبیحات حضرت زهرا بدین ترتیب گفته میشه:
۳۴ مرتبه اللّه اکبر
۳۳ مرتبه الحمدلله
۳۳ مرتبه سبحان الله
❁═══┅┄
🔺️@Ebrahimedelha_ir🔻
❁═══┅┄
🍃💕🍃💕🍃💕
🌸 باز گوئید رفیقم !
شما را چه گذشت
که چنین رهرو و سالک شدهاید..
✨یا چه کردید
که در دشت خطر
یار و همبال ملائک شدهاید
#شهید_ابراهیـم_هادے🌷
#روزتون_شهدایی
❁═══┅┄
🔺️@Ebrahimedelha_ir🔻
❁═══┅┄
┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄
👬حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد!
برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟!
🍀همینطور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش تر ، بریم تا از این آقا جلو نزنیم!
من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد.
👤یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می کشید و آرام را می رفت.
🐾 ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته برویم تا او ناراحت نشود.
️💨گفتم: ابرام جون، ما کار داریم، این حرفا چیه؟ بیا سریع بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این معلول رد نشیم.
💞 آنچنان قلب رئوف و مهربانی داشت که به ریزترین مسائل توجه می کرد. او در حالی که عجله داشت، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند!
📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۳۱
#روز_جهانی_معلولان_مبارک🌹
❁═══┅┄
🔺️@Ebrahimedelha_ir🔻
❁═══┅┄
سـلام بر ابراهیــم
○❥•〰•●◉🌸◉●•〰•❥○ 📘پـرواز تـا بـی نـهایت ⬅قسمت #۹ 💨روایت از؛ احمد بیابانی 🌅هنگام غروب مشغول آماده
○❥•〰•●◉🌸◉●•〰•❥○
📘پـرواز تـا بـی نـهایت
⬅قسمت #۱۰
💨روایت از؛ ستوان اکبر صادقیان
💦آب آشامیدنی پایگاه از طریق
یک کانال از آب زاینده رود تامین
می شد و بعد از ذخیره در چند
منبع بزرگ تصفیه می شد و مورد
استفاده قرار می گرفت.
به علت ته نشین شدن گل و لای
آب دریاچه هر دو سال یکبار لازم
بود تا منبع ها لایروبی شوند.
سه سال از آخرین لایروبی گذشته
بود. پایین ترین مبلغ پیشنهادی
برای لایروبی از سوی شرکتها
حدود سیصد هزار تومان بود که
در شرایط جنگی آن موقع هزینه ی
بالایی بود.
🌴به همین خاطر شهید بابایی
خودش وارد عمل شد. دستور
داد که مقداری چکمه بلند پلاستیکی
تهیه کنم و یک گروهان از سربازان
را هم آماده کنم خودشان نیز
با لباس شخصی به آنجا آمدند.
و برای تشویق سربازان،به عنوان
اولین نفر به داخل منبع ها رفتند.
سربازها انگار فراموش کرده
بودند که فرمانده شان با آنها
داخل منبع است. حین کار به
هم لجن پاشی می کردند.
🖱حس کردم سربازی پشت یک
ستون ایستاده است جلو رفتم.
و محکم به پشت او زدم و با
صدای بلند فریاد کشیدم:
چرا ایستاده ای؟ کارت انجام بده.
آن شخص بدون هیچ حرف و
اعتراضی دوباره مشغول به کار شد.
مقداری که جلوتر رفت و زیر
نور قرار گرفت، مو بر بدنم راست
شد. او شهید بابایی بود از او
عذرخواهی کردم. با لبخندی
گفت: اشکالی ندارد، سعی کن
سربازان را اذیت نکنی، اگر چه
باز هم شوخی می کنند ولی
کارشان را انجام می دهند.
🍎شهید بابایی بعد از شستن
دست و صورتش در جمع سربازان
نشست و سربازان هم خوشحال
بودند. که فرمانده بدون هیچ تکلفی
پیش آنها نشسته و بهترین میوه
و غذا را برای آنها آماده کرده است.
دو روز بعد نظافت منبع ها تمام شد
و شهید بابایی به سربازان
💴مبلغی پول و چند روز مرخصی
تشویقی دادن
#ادامه_دارد...
🖌گردآورنده: علی اکبر
❁═══┅┄
🔺️@Ebrahimedelha_ir🔻
❁═══┅┄
┄═❁๑๑🌸🦋🌸๑๑❁═┄
کاری که #شهید_همت هر روز صبح انجام می داد...👆
❁═══┅┄
🔺️@Ebrahimedelha_ir🔻
❁═══┅┄
سـلام بر ابراهیــم
○❥•〰•●◉🌸◉●•〰•❥○ 📘پـرواز تـا بـی نـهایت ⬅قسمت #۱۰ 💨روایت از؛ ستوان اکبر صادقیان 💦آب آشامیدنی پای
💨روایت از؛ مسیح مدرسی
و کمال میرمجربیان
✅از ویژگی های عباس این بود
که همیشه در تلاش بود تا از وضع
اطرافیانش با خبر باشد تا اگر
کمکی از دستش بر آمد انجام دهد.
روزی شهید بابایی نزد باغبان
پایگاه بابا حسن رفت بابا حسن
خواست بلند شود که عباس
دست روی شانه اش گذاشت.
از حالش پرسید گفت:حالم خوش
نیست عباس گفت: امیدت به خدا
باشد پیرمرد گفت: نگران جهیزیه
دخترم هستم، مریض هم هستم.
🏥حال بابا حسن بد شد با عباس
او را به بیمارستان بردیم.
چند روزی در بیمارستان بستری بود.
پزشکان تشخیص دادند که سرطان
معده دارد. بعد از بیمارستان با
عباس به منزلش رفتم، همسر
عباس از او تقاضای پول کرد،
عباس گفت: فعلا ندارم خدا
بزرگ است فعلا کار مهمی دارم.
⁉️تعجب کردم عباس تازه حقوق
گرفته بود چرا گفت پول ندارم؟!
با عباس به بیمارستان رفتیم عباس
پیشانی پیرمرد را بوسید و گفت:
از بابت همسر و فرزندانت نگران
نباش و بدون اینکه متوجه شود
یک دسته اسکناس زیر بالش او
گذاشت. پیرمرد بعد از چند روز
درگذشت.
🏡همراه شهید بابایی به منزل
پیرمرد رفتیم. اهالی روستا خیلی
خوشحال بودند که فرمانده پایگاه
اصفهان به آنجا رفته است، عباس
خانواده بابا حسن را دلداری می داد.
چند روز بعد عباس مقداری اثاثیه
و لوازم تهیه کرد و به من گفت که
به خانه بابا حسن ببرم. همسر و
فرزندان مرحوم با دیدن من
خوشحال شدند. همسرش با
گریه می گفت: خدایا شکرت...
من نمی دانم این بابایی فرشته
است یا...
❁═══┅┄
🔺️@Ebrahimedelha_ir🔻
❁═══┅┄
هدایت شده از بهار
┄✦🍀✦༻﷽༺✦🍀✦┄
این کلاس ســرد،حضور تو واجب است
این بار چندم است که استاد غایب است
نرگس شکفتــه است تو را داد مي زنــد
آقا بیا ڪه فاصــله فــریاد مي زنــد
این روزها نمي شـــود اندوهگین نبود
دلــواپس نهایــت تلخ زمیـن نبود
امروز دلم عجیب تو را درد مي کشــد
دستم مدام واژه ی «بر گـرد» ميڪشـد
امضاء : دو چشم خیس و دلي در هوایتـان
دیوانه ای ڪه لڪ زده قلبش برایتــان...
🔹اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
📌زمینه سازے ظـهور = قدمی برداریم
❁═══┅┄
🔺️@Ebrahimedelha_ir🔻
❁═══┅┄
هدایت شده از بهار
┄═❁๑๑💠๑๑❁═┄
🍃🌸امام حسن عسكرى(ع)
🔻عمرهاى شما رو به كاهش است،
دوران شما محدود است،
مرگ ناگهان فرا مى رسد،
هر كه نيكى بكارد خوشى درو
و هر كس زشتى بكارد،
پشيمانى درو مى كند.
📙تحف العقول ص ۴۸۹
❁═══┅┄
🔺️@Ebrahimedelha_ir🔻
❁═══┅┄
┄═❁๑๑💠๑๑❁═┄
💗ابراهیم می گفت:
☘ در زندگی، آدمی مؤفق تر است که در برابر عصبانیت بقیه #صبور باشه
❁═══┅┄
🔺️@Ebrahimedelha_ir🔻
❁═══┅┄