4_5812261323349692028.mp3
13.71M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵 روایت بیست و هفتم:
مجلس یزید (شعرخوانی)
#صباحا_و_مساء
🔘 ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام
@Elteja
💚 مهدی جان!
دلم تولدی دوباره میخواهد،
اذن کربلایم میدهی؟!
🍀متن کامل روایت🍀
#حدیث_گرافی
#امام_حسین_علیه_السلام
#زیارت_کربلا_به_نیت_فرج
@Elteja
▫️پای لطف و کرم حسین (علیه السلام) که در میان باشد تردیدی نیست که مُهر اجابت خواهد خورد دعاهای زائران اربعین برای فرج...
#اربعین_مهدوی
#برسد_دست_اربعینی_ها
🔘 ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام
@Elteja
▪️چند روزِ تمام، زیر نظرش داشتم.
اصلا لب به آب نمیزد!
خیلی تعجب کردم.
«آخر این پیرمرد، در این گرمای نجف، چطور تشنهاش نمیشود؟!»
یک روز خواهش کردم رازش را بگوید.
اولش طفره رفت.
اما بالاخره به زبان آمد.
گفت:
برای دیدن امام زمان علیه السلام نذری کرده بودم:
چهل شب چهارشنبه، مسجد سهله.
چهل هفته تمام شد، اما خبری نشد.
من ولی از سهله دل نکندم.
یک شب، موقع بازگشت از سهله، تشنگی شدیدی سراغم آمد.
نه آبِ خوردن داشتم، نه تاب رفتن.
تاریکی شب و تشنگی لب امانم را برید.
متوسل شدم به صاحب سهله.
ناگهان آقایی مقابل چشمم ظاهر شد.
سه دانه خرما تعارفم کرد.
به خودم گفتم:
دارم از تشنگی میمیرم، حالا خرما هم بخورم؟!
اصرار کرد.
خرمای اول را که خوردم خنکی همه وجودم را گرفت!
خرمای دوم، بیشتر.
خرمای سوم، اثری از عطش نگذاشت.
با آن آقا راه افتادم.
چند قدم بعد، خودم را مقابل مسجد کوفه دیدم.
حیرت کردم.
«این آقا کیست؟
چطور ظرف چند لحظه مرا به مقصد رساند؟!»
نگاه کردم.
دیگر آن آقا کنارم نبود.
از آن شب، دیگر تشنگی سراغم نیامد.
📚 برگرفته از العبقري الحسان، ج۶، ص۸۰۱.
#مسجد_سهله
#داستانک_مهدوی
#سهله_خانه_امام_زمان علیهالسلام
🔘 ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام
@Elteja
التجا (دوستداران امام زمان)
▪️چند روزِ تمام، زیر نظرش داشتم. اصلا لب به آب نمیزد! خیلی تعجب کردم. «آخر این پیرمرد، در این گر
▪️تصاویر مناسب پُست در شبکههای اجتماعی
@Elteja