فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (ع) و مشارکت در کار خانه🔸
بعضی شوهرها فکر میکنند اگر در کارِ خانه کمکی بکنند، زنها سوارشان میشوند؛ خانم خانه هر دفعه یک مقدار رخت گذاشته، به شوهر میگوید بشور؛ ظرف گذاشته، میگوید بشور. مرد هم به زنش میگوید: ما تقسیم کار کردهایم؛ کار بیرون با من، کار خانه با تو ...
درحالیکه روزی رسول خدا (ص) آمد به خانه فاطمه و علی (ع). خوراکشان عدس بود. علی مشغول پاک کردن عدس بود. فاطمهٔ زهرا هم داشت آتش درست میکرد برای پخت و پز. رسول خدا (ص) هم شروع کردند به توضیح درباره اینکه کمک به همسر چقدر ثواب دارد ...
📹 فیلم پیوست: مشارکت آیتالله حائری شیرازی در امور منزل
@Emam_kh
34.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 اقتدا به کسی که نماز قضا میخواند
💬 سوال:
آیا می توان به کسی که در حال خواندن نماز قضا می باشد، اقتدا کرد؟ اگر نه، تکلیف نمازهای گذشته که از این حکم خبر نداشته ایم، چیست؟
✅ پاسخ:
اگر امام جماعت، نمازی می خواند که یقینا آن نماز قضا شده است ، می توان به او اقتدا کرد، ولی اگر نماز امام، قضای احتیاطی باشد (یعنی قضا شدن آن قطعی نیست)، نمی توان به او اقتدا کرد. البته نمازهای قبلی اگر رکنی از آنها، کم یا زیاد نشده باشد، به صورت فرادا صحیح است.
📚 بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
@Emam_kh
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتاول
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
با باد سردی ک تو صورتم خورد لرزیدم و دوطرف سوییشرتم و محکم تر جمع کردم...
همینطور که سعی میکردم قدمامو بلندتر وردارم زیر لب به آسمون و زمین غر میزدم
حالا ی روز که من بدبخت باید پیاده برم کلاس، هوا انقدر سرد شده...
لباس گرم ترم نپوشیدم لااقل.
مسیر هم که تاکسی خور نیس
اه اه اه
کل راهو مشغول غر زدن بودم
انقدر تند تند قدم برمیداشتم ک نفسام ب شماره افتاد
دیگه نزدیکای خونه معلمم بودم کوچه ی تاریک و که دیدم یاد حرف بابام افتادم که گفته بود
اینجا خطرناکه سعی کن تنها نیای
با احتیاط قدم ور میداشتم
یخورده که گذشت حس کردم یکی پشت سرمه وقدم ب قدم همراهم میاد
به خیال اینکه توهم زدم بی تفاوت به راهم ادامه دادم اما هر چی بیشتر میرفتم این توهم جدی تر از ی توهم ب نظر میرسید
قدمامو تند کردم و به فرض اینکه یه ادم عادیه و داره راه خودشو میره و کاری با من نداره برگشتم عقب تا مطمئن شم
بدبختانه درست حدس نزده بودم
از شدت ترس سرگیجه گرفتم
اب دهنم و به زحمت قورت دادم وسعی کردم نفسای عمیق بکشم
تا خواستم فرار و بر قرار ترجیح بدم و در برم یهو یه دستی محکم نشست رو صورتم و کشیدم عقب هرکاری کردم دستش و از رو دهنم ور دارم نشد
چاقوشو گذاش رو صورتم و در گوشم گفت :هییییس خانوم خوشگلهه تو که نمیخوای صورتت شطرنجی شه ها ؟
لحن بدش ترسم و بیشتر کرد
از اینهمه بد بیاری داشت گریه ام میگرفت
خدایا غلط کردم اگه گناهیی کردم این بارم ببخش منو . از دست این مردتیکه نجاتم بده
اخه چرا اینجا پرنده پر نمیزنه ؟؟
چسبوندم به دیوار و گفت :یالا کوله ات و خالی کن
با دستای لرزون کاری ک گفت و انجام دادم
وسایل و ک داشتم میریختم پایین
چشم خورد ب اینه شکسته تو کیفم
ب سختی انداختمش داخل استینم
کیف پولم و گذاشت تو جیبش
بقیه چیزای کیفمم ی نگا انداخت و
با نگاهی پر از شرارت و چشایی ک شده بودن هاله خون سرتا پام و با دقت برانداز میکرد
چسبید بهم
از قیافه نکرش چندشم شد
دهنش بوی گند سیگار میداد
با پشت دستش صورتم و لمس کرد و گفت:جوووون
حس کردم اگه یه دیقه ی دیگه تو این وضع بمونم ممکنه رو قیافه نحسش بالا بیارم
اب دهنمو جمع کردم و تف کردم تو صورتش
محکم با پشت دست کوبید تو دهنم
و فکم و گرفت و گفت: خوبه خوشم میاد از دخترای این مدلی
داشتم فکر میکردم یه ادم چوب کبریت مفنگی چجوری میتونی انقدر زور داشته باشه
فاصله امون داشت کم تر میشد
با اینکه چادری نبودم و حجابم با مانتو بود ولی تا الان هیچ وقت ب هیچ نامحرمی انقدر نزدیک نشده بودم
از عذابی که داشتم میکشیدم
بغضم ترکید و زدم زیر گریه ولی نگاه خبیثش هنوز مثه قبل بود
آینه رو تو دستم گرفتم
وقتی دیدم تو ی باغ دیگه اس از فرصت استفاده کردم و با تمام زور ناچیزم آینه رو از قسمت تیزیش کشیدم رو کمرش صدای آخش بلند شد
دیگه صبر نکردم ببینیم چی میشه با تمام قدرت دوییدم
از شانس خیلی بدم
پاهام به یه سنگ گنده گیر کرد و با صورت خوردم زمین
دیگه نشد بلند شم بهم رسیده بود
به نهایت ضعف رسیدم و دیگه نتونستم نقش دخترای شجاع و بازی کنم
گریه ام ب هق هق تبدیل شده بود
هم از ترس هم از درد
اینبار تو نگاهش هیچی جز خشم ندیدم
بلندم کرد و دنبال خودش کشوند
هرچی فحشم از بچگی یاد گرفته بود و نثارم کرد
همش چهره ی پدرم میومدم تو ذهنم و از خودم بدم میومد
مقاومت کردم ،از تقلاهای من کلافه شده بود
چاقوش و گذاشت زیر گلوم و گفت : دخترجون من صبرم خیلی کمه میفهمی ؟ خیلی کم
یهو ....
ادامهدارد...
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتدوم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
ی صدایی از پشت سرش بلند شد
(صبر منم خیلی کمه)
با شنیدن این صدا دلم اروم شد ولی اشکام بی اختیار رو گونه ام جاری بود
ولم کرد ی نگاه ب پشت سرش انداخت
وقتی کنار رفت تازه متوجه شدم صدای کی بود
صاحب صدا قبل اینکه این آشغال فرار کنه یقش و گرفت و کوبید زمین
دستش درد نکنه تا جون داش زدتش..
اون پسری هم که باهاش بود یه قدم اومد جلو ...
ترسیدم ...خودمو کشیدم عقب
ی دستمال گرفت سمتم
با تعجب به زاویه دیدش نگاه میکردم
سرشو گرفته بود اون سمت خیابون
دستاش از عصبانیت میلرزید
مزه ی شورِ خون و رو لبم حس کردم
لبم بخاطر ضربه ای که زده بود پاره شده بودو خونریزی میکرد.
دستمالو ازش گرفتمو تشکر کردم.
ازم دور شد.
اون یکی دوستش اومد جلو ...
جلو حرف زدنمو گرف
_نامرد در رفت وگرنه میکشتمش ...
بابا مگه ناموس ندارین خودتون ...
رو کرد به منو ادامه داد
شما خوبین ؟
جاییتون که آسیب ندید ...؟
ازش تشکر کردمو گفتم که
نه تقریبا سالمم چیزیم نشده ...
هنوز به خاطر شوکی که بم وارد شد از چشاماشک میومد انگار کنترلشون دست خودم نبود
دستمال و گذاشتم رو جای دستای کثیفش...
اه چقدر از خودم بدم اومد
پسره ادامه داد
_ما میتونیم برسونیمتون
سعی کردم آروم باشم
+نه ممنون مزاحمتون نمیشم خودم میرم
_تعارف میکنین ؟
+نه !
پسره باشه ای گفت و رفت سمت دوستش ...
همین طور که کتاباو وسایلامو از رو زمین جمع میکردم به زور پاشدم که لباسامو که پر از خاک شده بود بتکونم
به خودم لعنت فرستادم که چرا
گذاشتم برن ...
وای حالا چجوری دوباره این همه راهو برم
اگه دوباره ...
حتی فکرشم وحشتناکه ....
اه اخه تو چرا بیشتر اصرار نکردی که من قبول کنم .
مشغول کلنجار رفتن با خودم بودم که دیدم یهو یه اِل نود وایستاده جلوم
توشو نگاه کردم دیدم دیدم همونایین که بهم کمک کردن .
کاش از خدا یه چی دیگه میخواسم ...
همون پسره دوباره گف میرسونیمتون ...
بدون اینکه دیگه چیزی بگه پریدم تو ماشین ...
تنم میلرزید
خون خشکیده رو لبمو با دستمال پاک کردم .
چند بار دیگه دست به سر و روم کشیدم که عادی به نظر برسم.
وای حالا نمیدونم اگه مامان اینا رو ببینم چی بگم
دوباره همون پسره روشو کرد سمت صندلی عقب و ازم ادرس خونمونو پرسید .
اصلا نمیدونم چی گفتم بهش
فقط لای حرفام فهمیدم گفتم
شریعتی اگه میشه منو پیاده کنین ...
با تعجب داشت به من نگاه میکرد که اون دوستش که در حال رانندگی بود یقه لباسشو کشید و روشو کرد سمت خودش.
کل راه تو سکوت گذشت...
وقتی رسیدیم شریعتی تشکر کردمو پیاده شدم ...
حتی بدون اینکه چیزی تعارف کنم ...اصلا حالم خوب نبود .
دائم سرم گیج میرفت .
همش حالت تهوع داشتم .
به هر زوری شده بود خودمو رسوندم خونه...
ادامهدارد...
﷽
🔰 قاتلان سر به زیر
✍️🏻 در ماجرای فاطمیه، معمولاً میگوییم اهل سقیفه و آنهایی که به خانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) حمله کردند، قاتلان ایشان بودند. معمولا مردم ساکت و منفعل را شریک نمیدانیم.
▫️اما تعبیر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هنگام دفن حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) نشان میدهد ماجرا فراتر از این است.
ایشان در حالی که خطاب به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) درد دل میکردند، عرض کردند: «سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَ»
دخترت به تو گزارش خواهد داد که امت تو همه دست به دست هم دادند تا او را از صحنه به در کنند.
✍️🏻 همه امت در این قتل شریک بودند؛ چه آن چند نفر که مستقیماً اقدام کردند، و چه آنهایی که با سکوت و انفعال، زمینه این فاجعه را فراهم کردند.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزهای دلشکستگی علی علیهالسلام..💔
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️عملیات روانی تروریستهای تکفیری
📌 تزویر به شما امان میدهد تا مقاومت تان را بشکند
محمد_جوانی
🇮🇷 @Emam_kh
⭕️فکر نمی کردیم ترکیه با آمریکا و اسرائیل ببندد
فکر نمی کردیم نصرالله را ترور کنند
فکر نمی کردیم آمریکا تحریم ها را برگرداند
فکر نمی کردیم ترامپ رای بیاورد
فکر نمی کردیم قطر پولمان را قفل کند
فکر نمی کردیم مردم رأی ندهند
فکر نمی کردیم مردم اعتراض کنند
✍شماها دقیقا کی میخاید فکر کنید؟
@Emam_kh
🔻توئیت جالب و معنادار #المیراشریفی مقدم بعد از مصاحبه با جناب پزشکیان
#شهیدرئیسی #شهیدجمهور
🌹اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم ساده لوح رو اینجوری گول زدن...
🇮🇷 @Emam_kh
🔴 سنگر سوریه را دریابید
آقایان سیاست باز و دیپلمات مسلک، سنگر سوریه که حاصل خون شهدای مظلوم مدافع حرم و سال ها خون دل حاج قاسم عزیز می باشد در حال از دست رفتن است.
تا این سنگر بسیار حیاتی از دست نرفته تکانی بخورید که ناگهان خیلی زود دیر می شود ...
#وعده_صادق ۳
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اقلیت دیکتاتور
🔹پزشکیان و دولتش :
▪️قانون عفاف و حجاب را قبول ندارند و اجرا نمی کنند...
▪️با قانون منع انتصاب بستگان افراد دوتابعیتی در مشاغل حساس مخالفند و بارها این قانون را توسط رئیس جمهور زیر پا گذاشته اند...
▪️اجرای قانون جوانی جمعیت را متوقف کرده اند...
▪️درپی عدم اجرای قانون صیانت از صنعت هسته ای هستند...
▪️با اصل هشتم قانون اساسی کاملا مخالفند...
▪️اصل تفکیک قوای قانون اساسی را قبول ندارند و بارها نظرات خود را به قوای مقننه و قضائیه تحمیل کرده اند...(مثلا اصرار رئیس جمهور بر آزادی دو جاسوس از زندان یا مجبور کردن مجلس به قبول استعفای نماینده نقده جهت عضویت در دولت...)
▪️با تخلف از اصل ۱۱۰ قانون اساسی در اختیارات قانونی ولی فقیه دخالت می کنند.(مثلا پیشنهاد مذاکره در همه موضوعات به آمریکا توسط معاون غیرقانونی رئیس جمهور علیرغم مخالفت صریح رهبر انقلاب با این مسئله)
و...!
🔹این حجم از قانون شکنی در کمتر از ۴ ماه از عمر این دولت روی داده! آن هم در حالی که دولت پزشکیان با ۱۶ میلیون رای،منتخب ۲۰ درصد از جامعه ایران و نماینده "اقلیت" محسوب می شود!(با همان استدلالی که حامیان و دوستان پزشکیان، مجالس یازدهم و دوازدهم را نماینده اقلیت می خواندند.)
🔹زیر پا گذاشتن قانون،خصلت دیکتاتورهاست و پزشکیان و دولتش نشان داده اند که در غیاب مجلس و عدلیه قوی،اهل دیکتاتوری و قانون ستیزی هستند و بدا به حال ملتی که مُشتی ناآگاه،منفعت طلب و متکبر دیکتاتورهای آن باشند!
🔹پاسخ این اقلیت قانون گریز را باید به امام امت سپرد.آنجا که فرمود:غلط می کنید که قانون را قبول ندارید...
✍دکتر کوشکی
@Emam_kh
28.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✊ پاسخی کوبنده به اظهارات "سخنگوی دولت" درباره "قانون حجاب"
‼️ طوری دیکتاتورانه سخن میگوید، انگار که ملکه الیزابت یا فرح پهلوی نطق میکند...
❌ قانونگذاری وظیفه مجلس است و هیچ ربطی به شما ندارد...
🎤 استاد آیت الله وفسی
📆 ۱۴۰۳.۹.۶ - #برسد_به_دست_مسئولین
@Emam_kh
🍏بهبود سینوزیت
چند قطره از آب زنجبیل را با عسل، لیمو و چای گرم مخلوط کرده وبنوشید خوردن چای زنجبیل (دو باردرروز-صبح و عصر)بیماری سینوزیتتان بهبود میدهد.
🍃🌿🍃🌿🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ ا. انصاری زاده
✅سخنان قابل تامل حسن عباسی پس از گذشت ۲۰ سال...
نعل به نعل سخنان را تطبیق بدید،
انگار همین امروز است..
[به جایی رسیده وضع حکومت اسلامی ما که دختران شیعه در اینستاگرام لخت میشن.. اگر مرد مسلمان از این غصه بمیرد رواست..
این وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی که از غصه نمیمیره انسان نیست..
آقای خطیب،فکر کن دختر جوان خودت داره لخت میشه در اینستاگرام،
آقای پزشکیان،فکر کن دختر جوان خودته داره لخت میشه
از غصه اگر فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی بمیرد رواست..
رییس قوه قضاییه جمهوری اسلامی اگر از غصه بمیرد رواست..
و اوف بر فرمانده کل سپاه؛سپاه و بسیج جایی که همه از کار میافتند باید بیاد توی صحنه،،
و فیلم زنای دختر و پسر مسلمان پخش میشه و میلیون ها نفر میبینند و از هیچ سردار سپاه و بسیجی و آیت الله العظمایی در حوزه صدا در نمیاد..
اینها بیشتر به یک جوک شبیهه اگر فکر کردید مسوولین این کشور دنبال تحقق غیرت اند..
من روی سخنم با حجت الاسلام محسنی اژه ایه.. اگر نمیتونی لبه قانون رو آنقدر تیز کنی که دختر و پسر مسلمان در اینستاگرام خودشون رو لخت نکنند، یک لحظه بر پست قوه قضاییه تکیه زدی باید جواب این مسئله رو بدی..
غیرت دارید شماها ؟؟؟
اگر غیرت دارید، دارند ناموستون رو حراج میکنند..
اگر میدانستید که مسوولیت چقدر سنگینه، حتما آقای قالیباف مجلس رو رها میکرد میرفت خونه اش،،حتما آقای سلامی سپاه رو رها میکرد میرفت خونه اش،،حتما آقای پزشکیان دولت رو رها میکرد میرفت خونه اش..
همه شما مقصرید،همه شما مسوولید.. باید جواب بدید]
#حسن_عباسی
@Emam_kh