eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
17هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیایید امشب صبور باشیم✨ از روزگار و سختی هاش نترسیم✨ برای هم دعا کنیم✨ همه سالم وسلامت بمانند✨ و در نهایت عاقبتمان ختم✨ به خیر شود✨ شبتون خوش در پناه خدای مهربان🌸 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣سلام _مولا _جانم ❣ 🍂ای تیر نگاهت به دلِ زار کجایی؟ ای روی گلت شمع شبِ تار کجایی؟ 🍂آرام و قرار دل بی تاب و شکیبم... آرام وقرار دلِ بیمار کجایی؟؟ تعجیل در فرج مولایمان صلوات
عنه عليه السلام إذا بُني المُلك على قَواعِدِ العَدلِ و دَعَمَ بدعائمِ العَقلِ ، نَصَرَ اللّه ُ مُوالِيَهُ و خَذَلَ مُعادِيَهُ .; امام على عليه السلام هرگاه حكومت بر پايه هاى دادگرى بنا شود و با ستون هاى خرد برپا گردد، خداوند دوستداران آن را يارى رساند و دشمنانش را تنها و بى ياور گذارد.; غرر الحكم : 4118 .
خدایا سلام ما بيـــــدار شديم سرحاليم اميــد داريم و می خنديم اينهــــا همه از کرم توست ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﻫﺮ روز : به ﻓﻜﺮﻣﺎﻥ ، ﻣﻨﻄﻖ ﺑﻪ ﻗﻠﺒﻤﺎﻥ ، ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﻪ ﺭﻭﺣﻤﺎﻥ ، ﭘﺎﮐﯽ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ، ﺁﺯﺍﺩی ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻬﺎﻳﻤﺎﻥ ، ﻗﺪﺭﺕ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﺎﻥ ، ﻋﺸﻖ ﺑﻪ رفاقتمان ، ﺗﻌﻬد ﻭ ﺑﻪ ﺗﻌﻬﺪﻣﺎﻥ ، ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻋﻄﺎ ﻓﺮﻣﺎ سلااااام🍁🍃 صبحتون بخیر وشادی 🌸 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟡واکنش رسانه‌های اسرائیلی به بیانات رهبر معظم اتقلاب
🔹تایمز اسرائیل:
به گفته رهبر ایران، این کشور تضعیف نشده است و سقوط اسد، قدرت تهران را کاهش نخواهد داد.

🔹روزنامه اسرائیل هیوم:
به گفته رهبر ایران، شواهدی محکم درباره نقش اسرائیل و آمریکا در سرنگونی دولت اسد وجود دارد.

🔹نشریه اسرائیلی جروزالم پست:
رهبر ایران ضمن معرفی اسرائیل و آمریکا به‌عنوان طراحان اصلی تحولات اخیر در سوریه و سقوط دولت اسد، اعلام کرد که مقاومت بیش از گذشته در سراسر منطقه گسترش پیدا خواهد کرد.

🔹روزنامه یدیعوت آحارونوت:
با وجود سقوط دولت اسد، رهبر ایران تأکید کرد که نفوذ منطقه‌ای ایران سرجای خود باقی خواهند ماند و ایران قوی‌تر خواهد شد.

@Emam_kh
🔴 ‏لبه تیغ برخورد با و حراست از آزادی بیان و انتقاد! 🔹مُرجفون، افراد یا گروه‌هایی هستند که با دروغ و شایعه، دل مردم را خالی کرده و آنان را از جنگ، مبارزه و مقاومت می‌ترسانند و به مردم تزریق می‌کنند که شما نمی‌توانید مبارزه کنید، باید سلاح‌تان را زمین بگذارید شاید در امان باشید!‏ 🔸اینها یا مُزدبگیر دشمن هستند و برای توسعه گفتمان تسلیم و سازش، مستقیم یا غیرمستقیم از دشمن، پول و امتیاز می‌گیرند یا هم بیماردل و مریضند و بی‌‌مُزد و مواجب، افکار عمومی را به سمت تسلیم در برابر دشمن هدایت می‌کنند و مسئولین مملکت را به این محاسبه می‌رسانند که باید تسلیم شوید!‏ 🔹خداوند متعال خطاب به پیامبر بزرگ اسلام درباره اینها در آیه ۶۰ سوره احزاب می‌فرماید: "لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا" 🔸"اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بی‌اساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان می‌شورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمی‌توانند در کنار تو در این شهر بمانند!" 🔹نظام اسلامی، نمی‌تواند و نباید به این تریبون‌ها اجازه ترساندن مردم را بدهد. چه اینکه این تریبون دار، رئیس‌جمهور، معاون وی یا وزیر و مدیر و نماینده مجلس باشد چه روزنامه و خبرنگار یا فعال سیاسی و استاد دانشگاه! فرقی نمی‌کند چه جایگاهی داشته باشد. 🔸شاخصه اصلی شناخت مرجفون، همین ترساندن مسئولان و مردم در برابر دشمن و هدایت آنها به سمت انفعال و تسلیم و سازش است.‏ 🔹نه تنها در نظام اسلامی که همه حکومت‌ها و دولت‌ها در جهان به این مسئله توجه می‌کنند که افراد و گروه‌هایی با جنگ روانی، مردم‌شان را نترسانند. یک اصل عقلانی است. اما این مسئله می‌تواند تیغ دولبه‌ای باشد که برخی مجریان و ضابطین قانون را به سمت محدودسازی آزادی انتقاد و بیان ببرد.‏ 🔸برخی در این‌باره به خطا و اشتباه می‌افتند و تفاوت بین "ترساندن مردم" با "انتقاد به انفعال در برابر دشمن" را متوجه نمی‌شوند و خواسته یا ناخواسته جلوی هر انتقادی را می‌گیرند! 🔹بطور مثال فکر می‌کنند هر کسی برخی مسئولان را نقد کند که چرا در برابر دشمن منفعل عمل می‌کنید از مرجفون است. 🔸باید افرادی در جامعه باشند که حواس‌شان به سیاست‌ها و تصمیمات منفعلانه دولتمردان باشد و اجازه ندهند خطِ عقب‌نشینی‌های غیرتاکتیکی ادامه پیدا کند و با غفلت جبهه مقاومت را متلاشی و سنگرها را یک به یک به دشمن تحویل دهند! 🔹در مورد اقدامات اخیر دشمن می‌توان این مسئله را خوب فهمید.‏ فریبِ برخی مسئولان در ماجرای شهادت هنیه که جری‌شدن دشمن را بدنبال داشت و به سراغ ترور سیدحسن سوق داده شدند موجب شد که ‎ سکولار بعد از تهدید به ترور توسط صهیونیست‌ها تحت تاثیر قرار بگیرد و در برابر دشمن وا بدهد. 🔸تریبون‌داران نماز جمعه، تشکل‌های دانشجویی، اصحاب رسانه و فعالان مجازی باید مراقبت و مواظبت کنند و اجازه پیشروی دشمن و مرجفون را در داخل ندهند. 🔹باید با مرجفون به جهتِ فکری، تبیینی، رسانه‌ای و قانونی مقابله کرد. هم سیستم قضایی و امنیتی وظیفه دارند هم مجاهدین رسانه‌ای و کنشگران سیاسی اجتماعی. سیاست انفعال به ضرر کشور است. ✅ 🇮🇷 @Emam_kh
🔻سلامی: آخرین کسانی که سوریه را ترک کردند بچه‌های سپاه بودند فرمانده کل سپاه: 🔹بعضی‌ها انتظار دارند ما به جای ارتش سوریه میجنگیدیم. آیا منطقی است که ما همه سپاه و بسیج را برای نبرد در یک کشور دیگری درگیر کنیم، در حالی که ارتش آن کشور تماشاچی ماجرا است. از طرفی همه راه‌های انتقال ما را به سوریه بسته بودند. 🔹البته من این را با افتخار به همه شما عرض کنم، آخرین کسانی که خط مقاومت در سوریه را ترک کردند بچه‌های سپاه بودند. آخرین فردی که این میدان را ترک کرد یک پاسدار بود. راهبردها باید به اقتضای شرایط تغییر کنند. 🔹برخی در محافل سیاسی، روشنفکری و در میان عموم مردم دارند ترویج می‌کنند که نظام جمهوری اسلامی ایران بازوان منطقه‌ای اش را از دست داده است. نه؛ نظام بازوانش را از دست نداده است. 🔹ما برای نبرد با کفار بر اساس ظرفیت‌ها و استعدادهای درونی خودمان داریم تصمیم می‌گیریم و عمل می‌کنیم. ما منطق سیاسی قوی برای جنگیدن داریم، مشروعیت قوی برای دفاع داریم. یک ملت بزرگ داریم برای ایستادن. یک رهبر بزرگ داریم برای ارائه تدبیر و الهام بخشیدن. نیروهای مسلح قدرتمندی داریم. دست نخورده باقی ماندند. ما اگر ضعیف شده بودیم که وعده‌های صادق را انجام نمی‌دادیم. 🔹الان هم مسیرها برای پشتیبانی جبهه مقاومت باز است. این نیست که همه مسیرها منحصر به سوریه باشد. کما اینکه آنجا هم ممکن است کم کم دوباره شکل دیگری به خودش بگیرد. @Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 آیه ۱۱۰ سوره انعام 🌸 وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِٓ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ (۱۱۰) 🍀 ترجمه: و دل‌ها و دیدگانشان را دگرگون كردیم، همان‌ گونه كه نخستین بار به آیات قرآن ایمان نیاوردند و آنان را در طغیانشان رها می‌كنیم تا پیوسته سرگردان باشند (۱۱۰) 🌸 در آيه ۱۱۰سوره_انعام علّت لجاجت آنها چنين توضيح داده شده است كه آنها بر اثر اصرار در كجروى و تعصّب هاى جاهلانه و عدم تسليم در مقابل حقّ، درک و ديد سالم را از دست داده ‌اند، و گيج و گمراه در سرگردانى به سر مى ‌برند، و چنين مى ‌فرمايد: «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ: و دل ها و دیدگانشان را دگرگون کردیم، همانگونه که نخستین بار به آیات قرآن ایمان نیاوردند» و در پايان آيه مى ‌فرمايد: «وَ نَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ: و آنان را در طغیانشان رها می کنیم تا پیوسته سرگردان باشند» 🔹 پیام های آیه ۱۱۰ سوره انعام 🔹 ✅ ایمان به خدا و رسالت نیاز به قلب سالم دارد. ✅ کسی که با دیدن معجزات اولیه ایمان نیاورده، نباید تقاضای معجزات دیگری کند. ✅ طغیان، ریشه کفر است. ✅ کسی که خدا را رها کند، سرگردان می شود. آیه 110 🌹ازسوره انعام🌹 وَ نُقَلِّبُ=ومی گردانیم أَفْئِدَتَهُمْ=دل هایشان وَ أَبْصارَهُمْ =ودیدگانشان را كَما=چنانکه لَمْ يُؤْمِنُوا=ايمان نیاوردند بِهِ=به آن أَوَّلَ =نخستین مَرَّةٍ=بار وَ نَذَرُهُمْ=ووا می گذاریم شان فِي=در طُغْيانِهِمْ=سرکشی شان يَعْمَهُونَ =تاسرگردان شوند 🌹🍃🌹🍃🌹
110.mp3
3.35M
آیه ۱۱۰ ازسوره انعام 🌹استاد قرائتی @Emam_kh
🔺️ترس مصطفی وقتی فرمانده نیروهای فاطمیون‌ توی بود ، یه شب به نیروهاش میگه : شجاع کسی نیست‌ که نترسہ ؛ 🔶️شجاع کسیه که میترسہ و میگہ خدایا ببین‌ من می‌ترسم ... 🔷️ولی با‌ همین‌ ترس‌ میرم جلو ؛ چون‌ تو‌ رو ‌دوست‌ دارم‌ و بھت ایمان‌ دارم شهید مصطفی صدر زاده @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پنجشنبه است ثانیه هایمان بوی دلتنگی میدهد چه مهمانان ساکتی هستند رفتگان نه بدستی ظرفی آلوده میکنند نه به حرفی دلی را تنها به فاتحه قانعند شادی روح تمام اموات و 🍃🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃 💔فاتحه کبیره بسته هدیه اموات💔 💫1 مرتبه سوره حمد 💫1مرتبه سوره توحید 💫1مرتبه سوره ناس 💫1مرتبه سوره فلق 💫1مرتبه سوره کافرون 💫7مرتبه سوره قدر 💫3مرتبه آیه الکرسی ✨شادی روحشان صلوات✨ 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 @Emam_kh
💠 حکم شرکت در مجلس گناه 💬سوال: اگر مرد نامحرمی وارد جشن عروسی شود و در آن جا زن، بدون حجابی حضور داشته باشد و مرد بداند که نهی از منکر در او تأثیری ندارد، آیا واجب است مجلس را ترک کند؟ ✅ جواب: اگر خروج از مجلس معصیت به عنوان اعتراض مصداق نهی از منکر باشد، واجب است. شرکت در مجلس معصیت اگر مستلزم ارتکاب حرام مانند گوش دادن به موسیقی لهوی مناسب با مجالس لهو و گناه باشد و یا مفسده ای بر آن مترتّب شود یا حضور در آن تأیید گناه محسوب شود، جایز نیست . 📚 پی‌نوشت: پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری - احکام حجاب و عفاف .leader.ir @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ نـاحــله قسمت‌‌پانزدهم نوشته‌فاطمه‌زهرادرزی‌وغزاله‌میرزاپور پلکام سنگین شده بود گوشیم و گذاشتم روی میز و تا چشمام و بستم خوابم برد _ مثه همیشه با صدای مادرم بیدار شدم واسه نماز نمازم و که خوندم کتابام و ریختم‌تو‌کیفم لباسم و پوشیدم و یه صبحانه مفصلم خودمو مهمون کردم‌ انرژی روزای قبل و نداشتم ی چیزی رو قلبم سنگینی میکرد .... رسیدم مدرسه از زنگ اول تا اخر از کلاس بیرون نرفتم.حوصله حرف زدن با هیچکیم نداشتم به زوررر ۵ ساعت کلاس و تحمل کردم این ساعت لعنتیم بازیش گرفته بودد انگار عقربه هاش تکون نمیخورد خلاصه انقدری ب این ساعت نگاه کردم ک صدای زنگ و شنیدم مثه مرغ از قفس آزاد شده از مدرسه خارج شدم اولین تاکسی که دیدم و کرایه کردم‌و برگشتم خونه بوی خوش غذا مثه دفعه های قبل منو ب وجد نیاورد مسیرمم مستقیم ب اتاقم کشیده شد لباسامو عوض کردم و دراز کشیدم رو تختم نمیدونستم دنبال چیم کلافه بودم و غرق افکار مختلف رشته افکارم با ورود مادرم ب اتاق گسسته شد مامان:دختر خوشگلم چرا غمبرک زده ؟ یه لبخند مصنوعی تحویلش دادم و از جام بلند شدم بوسش کردم و گفتم :سلااام +سلام عزیزمم.چته چرا پکری ؟ بدو بیا ناهار بخوریم بعدش کمکم کن واسه امشب _امشب چ خبره؟ +مهمون داریم _مهمون ؟ +اره عمو رضا اینا میخوان بیان خونمون تا اینو شنیدم انگاری ی سطل اب رو سرم ریختن آخه الان ؟ حداقل خداکنه مصطفی نیاد همراهشون،حس میکردم دیگه حوصله اشو ندارم با مادرم رفتم و نشستم سر میز پدرم با لبخند بهمون سلام کرد بیشتر از دوتا قاشق غذا از گلوم پایین نرفت معذرت خواستم و برگشتم به اتاقم تا ساعت ۵ درس خوندم وقتی دیگه خیلی خسته شدم خوابیدم فاااطمهههههه پاشووو دیگههه مثلا قرار بود کمکم کنییی دارن میاااان عمواینااا هنوووز تو خوابیییی ب سختی دست مادرم و گرفتم و بلند شدم بعد از خوندن نمازم مادرم شوتم کرد حموم سردی آب باعث شد خواب از سرم بپره ۲۰ دیقه بعد اومدم بیرون مادرم رو تختم برام لباس گذاشته بودم با تعجب داشتم ب کارای عجیبش فکر میکردم امشب چرا اینطوری میکرد ؟ موهای بلندم و خشک کردم و بافتمشون رفتم سراغ لباسا ی پیراهن بلند سفید که از ارنج تا مچش طرح داشت و روی مچش پاپیون مشکی زده بود بلندیش تا پایین زانوم بود جلوی پیراهن تا روی شکمم دکمه مشکی زده بود پیراهن رو کمرمم تنگ میشد در کل خیلی خوب رو تنم نشست ی شلوار و شال مشکیم برام گذاشته بود شالم و ساده رو سرم انداختم و یه طرفش و روی دوشم انداختم داشتم میرفتم بیرون ک مامانم همون زمان اومد داخل اتاقم +عافیت باشه عزیزکم. چ خوشگل شدیی. صورتم و چرخوند وگفت +فقط یکم روحیی یه چیزی بزن ب صورتت.دست بندتم بزار _مامان جان قضیه چیه چرا همچین میکنی مگه غریبه ان مهمونامون ؟ خوبه همیشه خونه همیم مامانم تا خواست حرف بزنه صدای زنگ آیفون در اومد براهمین گفت عهه اومدن بعد با عجله رفت پوکر ب رفتنش خیره موندم یخورده کرم ب صورتم زدم شالم و مرتب کردم ادکلنمم از رو میز برداشتم یخورده ب خودم زدم و با آرامشی ساختگی رفتم پایین صدای خنده های عمو رضا و بابا ب گوشم رسید با خوشحالی از اینکه صدای مصطفی و نشنیدم رفتم بینشون بلند سلام کردم عمو مثه همیشه با خوشرویی گفت: بح بح سلام دختر گلمم چطورییی _خداروشکرر شما خوبین ؟ با اومدن خانومش نتونست ادامه بده زن عمو با مهربونی اومدو محکم بغلم کرد +سلاممم عزیزدلممم دلم برات تنگ شدهه بود سعی کردم مثه خودش گرم بگیرم‌ _قربونتون برممم دل منم تنگ شده بود براتون واقعا دلم تنگ شده بود؟! خلاصه بعد سلام و احوال پرسی من رفتم آشپزخونه و اوناهم با استقبال مامان و بابا نشستن همینطوری ک داشتم به چیزایی که مادرم درست کرده بود نگاه میکردم یهو شنیدم ک پدرم پرسید: آقا مصطفی کو چرا نیومدد ؟ مادرش جواب داد: میاد الان جایی کار داشت با شنیدن حرفش نفس عمیق کشیدم ... براشون چای و شیرینی بردم و دوباره نشستم تو اشپزخونه دلم نمیخواست چشمام ب چشم عمو رضا بیافته یجورایی ازش خجالت میکشیدم جز خوبی ازش ندیده بودم ولی نمیتونستم اونی باشم ک میخواد دوباره صدای ایفون در اومد و بابام رفت بیرون استرس داشتم و قلبم تند میزد با شنیدن صدای مصطفی و احوال پرسیش بامادرم استرسم بیشتر شد دستام یخ کرد حالی که داشتم خودمو هم ب تعجب انداخته بود توهمون حال ب سر میبردم ک مادر مصطفی اومد داخل آشپزخونه و گفت: عزیزم چیزی شده ؟دلخوری ازمون ؟ چرا نمیای پیشمون بشینی ؟ مگه ما چقدر دختر خوشگلمونو میبینیم ؟ شرمنده نگاش کردم و گفتم :ن بابا این چ حرفیه ببخشید منو یخورده سرم درد میکرد +چرا عزیزم نکنه داری سرما میخوری ؟ ادامه‌دارد...
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ نـاحــله قسمت‌‌شانزدهم نوشته‌فاطمه‌زهرادرزی‌وغزاله‌میرزاپور _نمیدونم شاید سعی کردم دیگه ضایع تر از این رفتار نکنم واسه همین بحث وعوض کردم و همراش رفتیم بیرون نگام افتاد به مصطفی که کنار پدرم نشسته بود .... چهرش خیلی جذاب تر شده بود مثه همیشهه تیپش عالی بود یه نفس عمیق کشیدم جلوتر که رفتم متوجه حضورم شد و ازجاش بلند شد خیلی محترمانه سلام کرد و مثه خودش جوابش و دادم ولی رفتارش فرق کرده بود دیگه نگام نکرد نشستم پیش مامانم و زل زدم ب ناخنام دلم میخواست بزنم خودمو الان ک رفتارش باهام عوض شده بود میخواستم مثه قبل رفتار کنه معلوم نبود چم شده یخورده با مادرش حرف زدم که عمو رضا گفت : + خب چ خبر عروس گلم ؟ با درسا چ میکنی ؟ دلم هری ریخت و نگام برگشت سمت مصطفی که اونم همون زمان صحبتش با بابام قطع شد و به من نگاه کرد یه لبخند مرموزیم رو لباش بود جواب دادم: _هیچی دیگه فعلا همش اضطرابه برام +نگران نباش کنکورت و میدی تموم میشه. برگشت سمت پدرم و گفت : +احمدجان میخوام ازت یه اجازه ای بگیرم بابا: + بفرما داداش؟ _میخوام اجازه بدی دخترمون و رسما عروس خودمون کنیم بابام یه لبخند زد و به من نگاه کرد دستام از ترس میلرزید دوباره ب مصطفی نگا کردم نگاهش نافذ بود خیلی بد نگام میکرد حس میکردم سعی داره از چشام بخونه تو دلم چیا میگذره بابام ک سکوتم و دید به عمو رضاگفت : +از دخترتون بپرسین هرچی اون بخواد دیگه عمورضا خواست جواب بده که مصطفی با مادرم صحبت و شروع کرد و ب کل بحث و عوض کرد وقتی دیدم‌همه حواسشون پرت شد رفتم بالا ولی سنگینی نگاه مصطفی و به خوبی حس میکردم رو تختم نشستم و دستم و گرفتم ب سرم نمیدونم چن دیقه گذشت ک یکی ب در اتاقم ضربه زد با تعجب رفتم و در و باز کردم با دیدن چهره ی مصطفی تو چهارچوب در بیشتر تعجب کردم از جام تکون نخوردم ک گفت : +میخوای همینجا نگهم داری؟ رفتم کنار که اومد تو اتاق نشست رو تخت و ب در و دیوار نگاه کرد دست ب سینه ب قیافه حق ب جانبش نگاه کردم بعد چند لحظه گفت : +دختر عمو اومدم ازت عذر بخوام .واسه اینکه ی جاهایی تو کارت دخالت کردم ک حقش و نداشتم در کل اگه زودتر میگفتی نقشی ندارم تو زندگیت قطعا اینهمه آزار نمیدیدی و اینم اضافه کنم هیچ وقت کسی نمیتونه تورو مجبور ب کاری کنه ی لبخند مرموزم پشت بند حرفش نشست رو لبش از جاش بلند شد و همینطور ک داشت میرفت بیرون ادامه داد : + گفتن بهت بگم بیای شام سریع رفت بیرون و اجازه نداد جوابش و بدم ب نظر میرسید خیلی بهش برخورده بود خو ب من چه اصن بهتر شد ولی ن گناه داره نباید دلشو بشکنم خلاصه ب هزار زحمت ب افکارم خاتمه دادم و رفتم پایین ......... انگاری همه فهمیده بودن من یه چیزیم هست نگاهشون پر از تردید شده بود سعی کردم خودمو نبازم. بخاطر اینکه بیشتر از این سوتی ندم خودمو جمع و جور کردم و رفتارم مثه قبل شد شام و خوردیم وقتی ظرفا و جمع کردیم عمو رضا صدام زد رفتم پیشش کسی اطرافمون نبود با لحن آرومش گفت : + دخترم چیزی شده مصطفی بی ادبی کرده ؟ _نه این چ حرفیه +خب خداروشکر یخورده مکث کرد و دوباره ادامه داد: +اگه از چیزی که گفتم راضی نیستی ب هر دلیلی به من بگو اذیتت نمیکنم سرم و انداختم پایین و بعد چند ثانیه دوباره نگاش کردم و گفتم‌: _عمو من نمیخوام ناراحتتون کنم ولی الان اصلا در شرایطی نیستم ک بخوام ب ازدواج فکر کنم حس میکنم هنوز خیلی زوده برای دختر ناپخته ای مثه من دیگه نمیدونستم چی بگم‌سکوت کردم ک خندید و مثه همیشه مهربون نگام کرد بعدشم سر بحث و بستیم و رفتم تو جمع نشستیم . تمام مدت فکرم جای دیگه بود وقتی از جاشون پاشدن برای رفتن ب خودم اومدم. شرمنده از اینکه رفتار زشتی داشتم مقابلشون بلند شدم و ازشون عذر خواستم زن عمو منو مثه همیشه محکم ب خودش فشرد عمو هم با لبخند ازم خداحافظی کرد خداروشکر با درک بالایی ک داشت فهمیده بود عروس خانم صدا کردنش منو کلافه میکنه براهمین به دختر گلم اکتفا کرد اخرین نفر مصطفی بود بعد خداحافظی گرمش با پدر و مادرم سرشو چرخوند سمتم بعد از چند لحظه مکث ک توجه همه رو جلب کرده بود با لحنی که خیلی برام عجیب و سرد بود خداحافظی کرد و رفت با خودم‌گفتم‌کاش میشد همچی ی جور دیگه بود مصطفی هم منو مثه خواهرش میدونست و همچی شکل سابق و به خودش میگرفت .دلم نمیخواست تو تیررس گله و شکایت مادرم قرار بگیرم واسه همین سریع رفتم تو اتاقم و درو بستم بعد عوض کردن لباسام پرت شدم رو تخت خیلی برام جالب و عجیب بود تا چشمام بسته میشد بلافاصله چهره محمد تو ذهنم نقش میبست اینکه چرا همش تو فکرمه برام یه سوال بود ولی خودم به خودم... ادامه‌دارد...
💠دنیا، پیرزنی با صورت کبود در روز قیامت!💠 🔲 در روز قیامت دنیا را به شکل پیرزنی کبودروی، ارزق چشم، گراز دندان، کریه منظر و قبیح رخسار برای مردم مجسم می‌کنند و از اهل محشر می‌پرسند: ❓آیا این پیرزن را می‌شناسید؟ ❗️می‌گویند: نعوذباالله که ما او را بشناسیم! 🔶خطاب می‌رسد: این همان دنیایی است که به آن تفاخر می‌کردید، به واسطه آن با یکدیگر حسادت می‌ورزیدید، دشمنی می‌کردید، قطع صله‌رحم می‌کردید و بسیاری از گناهان دیگر را مرتکب می‌شدید. پس دنیا را به جهنم می‌افکنند در حالی که فریاد می‌زند: 🔸خداوندا! پس کجایند پیروان و دوستان من؟ 🔸خداوند بلندمرتبه می‌فرمایند: دوستان او را هم به خودش ملحق سازید. 📕معراج‌السعادة، ص ۳۳۹ / محجة‌البیضاء، ج ۶، ص ۱۰ 💢 واقعا ارزش داره به خاطر این دنیا به هم خیانت کنیم؟ 💢 ارزش داره خدا رو فدای این دنیای بی‌وفا کنیم؟ ✅ در بی‌وفایی دنیا همین بس که این دنیا قبلا در دست دیگران بوده است و به ما رسیده و به زودی هم از دست ما خارج می‌شود و به دیگران می‌رسد. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻قبل از دوران ظهور، راحت‌طلبی نداریم 🛑 امام خامنه ای: قبل از ظهور مهدی موعود، در میدانهای مجاهدت، انسانهای پاک امتحان میشوند؛ در کوره‌های آزمایش وارد میشوند و سربلند بیرون میآیند و جهان به دوران آرمانی و هدفىِ مهدی موعود(ارواحنافداه) روزبه‌روز نزدیکتر میشود. ‌ @Emam_kh