امام صادق عليه السلام :
مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَكى عَمَلُهُ و مَن حَسُنَت نِيَّتُهُ زيدَ فى رِزقِهِ و مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِاَهْلِ بَيْتِهِ مُدَّ لَهُ فى عُمُرِهِ؛
امام صادق عليه السلام :
هر كس راستگو باشد، عملش پاكيزه مى شود و رشد مى كند؛ هر كس نيّتش خوب باشد، روزيش زياد مى شود و هر كس به شايستگى در حق خانواده اش نيكى كند، عمرش طولانى مى شود.
كافى، ج 2، ص 105، ح 11.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 بــِســْم اللــّهِ الـرَّحـْمـَن الـرَّحـيم🍃🌸
"هو السمیع العلیم"
میشنود صدایی به کوچکی
صدای تو را
خدایی که به بزرگی جهان است ...
یا حی یا قیوم
سلااااام🍁
صبح قشنگ پائیزیتون بخیر
روزتان شاد و پر از دلخوشی
براتون روزی پر از لطف خداوند
دلی آرام، زندگی گرم
و یک دنیا سلامتی آرزومندم
روزهـای پایانی پائیزیتـون
پر از زیبائی و شادکامی🍁🍂
چهارشنبه تون امام رضایی 🌹🍁
@Emam_kh
⭕ چگونه شهید رئیسی توانست بحران برق و گاز را در ایران مدیریت کند؟
🔷شهید رئیسی توانست با تدابیر ویژه و مدیریت جهادی، مشکلات ناترازی برق و گاز که از دولتهای قبلی به ارث رسیده بود را حل کند. برخی از اقدامات مهم ایشان در این زمینه عبارتند از:
1️⃣ ساخت نیروگاههای جدید: ساخت انواع نیروگاههای گازی، خورشیدی و بادی، با همکاری بخش خصوصی و دولتی، باعث افزایش ظرفیت تولید برق کشور شد.
2️⃣ الزام صنایع به ساخت نیروگاههای خود: بسیاری از صنایع برای تأمین برق خود به ساخت نیروگاههای مستقل پرداختند.
3️⃣ مدیریت توزیع برق بین صنایع: شیفتهای کاری صنایع به روزهای تعطیل منتقل شد تا از بحران برق در تابستان جلوگیری شود.
4️⃣ اصلاح الگوی مصرف برق خانگی: سیاستهای تشویقی در جهت کاهش مصرف برق خانگی اجرایی شد.
🔹 مدیریت بحران گاز در زمستان:
1️⃣ افزایش ذخایر سوخت مایع: در فرصتهای طلایی، ذخایر سوخت مایع برای نیروگاهها به شدت افزایش یافت.
2️⃣ هماهنگی وزارتخانهها: شهید رئیسی شخصاً برای هماهنگی و مدیریت بحران گاز با وزارت نفت و نیرو وارد عمل شد.
3️⃣ حل مشکلات گازی با ترکمنستان: بدهیهای معوقه به ترکمنستان پرداخت و قرارداد سهجانبه سوآپ گازی با ایران، ترکمنستان و آذربایجان امضا شد.
🔹 مدیریت فرابخشی و پیگیری شخصی: رئیسجمهور شهید با پیگیری مستقیم و هماهنگی مداوم، از بروز بحران در زمستانها جلوگیری کرد.
🔹 نتیجه اقدامات: در زمستانهای اخیر، به رغم تهدیدات ناترازی برق و گاز، قطعیهای جدی نداشتهایم.
@Emam_kh
فرماندهان نیروهای مسلح کوتاه نخواهند آمد؛ دولت هم نمیتواند در مقابل آن بایستد
احمد وحیدی، فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه:
مطمئن باشید فرماندههای نیروهای مسلح پیش از من و شما در میدان هستند و آمادهاند و خود را برای مسائل بزرگ آماده کردند و هیچ هم کوتاه نخواهند آمد و این مسئله مسئلهای نیست که دولت بتواند در مقابل آن بایستد.
البته این حرف به این معنا نیست که دولت در مقابل تصمیم فرماندهان نظامی اقدام میکند. اراده فرماندهان ارشد ما با برخی حواشی تغییر نخواهد کرد.
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 حجتالاسلام مؤمنی
💢 فرمول وارد شدن به بهشت؟!
@Emam_kh
❌ ترس از شروع نماز
🔴 ترس یکى از مسائل روحى و روانى است که سرچشمه و زمینه منکرات زیادى (مثل ترک نماز) مىشود.
شخصى به من گفت:" از راننده اتوبوس تقاضا کردم تا براى نماز در کنار جاده بایستد و او اعتنایى نکرد. آیا باز هم من مسؤولم؟"
گفتم:" بله، زیرا تقاضا فایده ندارد. باید چنان فریادى بزنى که گویى چمدان پول یا فرزندت از ماشین افتاده است.
همهجا تقاضا اثر ندارد، بلکه فریاد و تعصب و سوز و گداز و روحیه و شهامت لازم است.
حضرت امیر علیهالسلام مىفرماید: از هر کارى وحشت دارید، خود را در آن بیندازید، زیرا گاهی ترسیدن از چیزی از خود آن چیز سخت تر است. «إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِیهِ فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّیهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ» (بحار الأنوار ؛ ج 71 ؛ ص 362) [اگر بی نماز هستید و از شروع کردن می ترسید با توکل بر خدا شروع کنید، خواهید دید که این ترس وسوسه شیطان بوده است.]
(امر به معروف و نهی از منکر؛ استاد قرائتی ، ص 287)
@Emam_kh
🙏 به #استقبال_نماز می رویم:
نماز اول وقت مثل...
میوھاۍ ڪه وقت چیدنش شدھ،
اگھ میوھ رو نچینۍ خراب میشہ...
مزھ اولشو ندارھ
همیشہ سعۍ ڪن نمازهایت
در هر شرایطۍ اول وقت باشہ...
خداهم تو گرفتارۍهاۍ زندگۍ
قبل از اینڪہ حرفۍ بزنۍ ڪارت
رو ردیف میڪنہ✨🔮
@Emam_kh
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیات ۱۱۶ و ۱۱۷ سوره انعام
🌸 وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۚ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ (۱۱۶) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (۱۱۷)
🍀 ترجمه: و اگر از بیشتر مردم روی زمین پیروی كنی تو را از راه خدا گمراه می كنند؛ آنان فقط از خیال و پندار پیروی می كنند، و تنها به حدس و خیال تكیّه می زنند (۱۱۶) یقیناً پروردگارت به كسی كه از راه او گمراه می شود و نیز به راه یافتگان داناتر است (۱۱۷)
🌸 آيات اين سوره در مكّه نازل شد و در آن زمان مسلمانان شديداً در اقليّت بودند، گاهى اقليّت آنها و اكثريّت قاطع بت پرستان و مخالفان اسلام، ممكن بود اين توهّم را براى بعضى ايجاد كند كه اگر آيين آنها باطل و بى اساس است چرا اين همه پيرو دارد و اگر ما بر حقّيم چرا اين قدر كم هستيم؟ در اين آيات براى دفع اين توهّم خداوند پيامبر خود را مخاطب ساخته، مى فرمايد: «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ: و اگر از بیشتر مردم روی زمین پیروی کنی تو را از خدا گمراه می کنند»
🌸 در جمله بعد دليل اين موضوع را بيان مى كند و مى فرمايد: «إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّ يَخْرُصُونَ: آنان فقط از خیال و پندار پیروی می کنند و تنها از روی حدس و گمان دروغ می گویند» از آنجا كه مفهوم اين است كه اكثريّت به تنهايى نمى تواند راه حقّ را نشان دهد نتيجه آن، اين مى شود كه راه حقّ را تنها بايد از خداوند گرفت، هر چند طرفداران راه حقّ در اقليّت بوده باشند. لذا دليل اين موضوع را روشن مى سازد كه: «إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ: یقینا پروردگارت به کسی که از راه او گمراه می شود و نیز به راه یافتگان داناتر است»
آیه 116🌹 ازسوره انعام🌹
وَ إِنْ =واگر
تُطِعْ=فرمان ببری
أَكْثَرَ =بیشتر
مَنْ =کسانی را که
فِي=در
الْأَرْضِ=[روی] زمین اند
يُضِلُّوكَ=گمراه کنند تورا
عَنْ=از
سَبِيلِ=راه
اللَّهِ=الله
إِنْ يَتَّبِعُونَ=پیروی نمی کنند
إِلَّا=جز
الظَّنَّ=گمان را
وَ إِنْ=ونیستند
هُمْ=آنان
إِلَّا=جز اینکه
يَخْرُصُونَ =به گمان وتخمین سخن می گویند
آیه 117🌹 ازسوره انعام🌹
إِنَّ =همانا
رَبَّكَ=پرودگارتو
هُوَ=خود
أَعْلَمُ=داناتر است
مَنْ=که چه کسی
يَضِلُّ =گمراه می شود
عَنْ=از
سَبِيلِهِ=راه او
وَ هُوَ=واو
أَعْلَمُ=داناتر است
بِالْمُهْتَدِينَ =به راه یافتگان
🌹🍃🌹🍃🌹
116-117 (1).mp3
3.76M
آیه ۱۱۶ وآیه ۱۱۷ ازسوره انعام
🌹 استاد قرائتی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ رهبر انقلاب: اسرائیل ریشهکن خواهد شد
امام خامنهای:
🔹تصور آمریکا و رژیم صهیونیستی و برخی از همپیمانان آنها مبنی بر پایان مقاومت کاملاً اشتباه است.
🔹آن کسی که ریشهکن خواهد شد اسرائیل است.
@Emam_kh
🔸ملت شریف ایران! آیا شناور شدن ناو پهپادبر شهید باقری در خلیج فارس،پرواز هواپیمای ایرانی سیمرغ در کیش، حمل سنگینترین محموله فضایی کشور با فضاپیمای سیمرغ به فضا در هفته گذشته جای افتخار و امیدواری ندارد؟
🔹این پیشرفتها و ابزارهای قدرت ملزومات ايران آباد، امن و با رفاه بیشتر است.
#ایران_قوی
@Emam_kh
💠 تربیت دینی فرزندان
💬سؤال: آیا تربیت دینی و آموزش احکام اسلامی و آداب اخلاقی به فرزندان، واجب شرعی است؟
✅ جواب: رسیدگی به امور تربیتی کودک و حفظ او از مفاسد عقیدتی و اخلاقی و از کارهایی که برای او یا دیگران مفسده یا ضرر قابل توجه دارد، شرعاً وظیفه ولیّ کودک است و مادر نیز اگر حضانت کودک را به عهده بگیرد، در این مورد مسئولیت شرعی دارد. در صورتی که پدر یا مادر در انجام وظایف شرعی خود نسبت به تربیت کودک کوتاهی کنند، گنهکارند .
📚 پینوشت:
پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای
@Emam_kh
لباسامو پوشیدم و رفتم پایین .
با صدای بوق سرویسم کلافه بندای کفشمو بستمو رفتم تو ماشین !
___
به محض رسیدن به کلاس کیفمو انداختم رو صندلی و منتظر شدم که معلم بیاد....
مشغول حرف زدن با بچه ها شدم که ریحانه اومد.
_بح بح چه عجب خانوم خانوما تشریف اوردن مدرسه
+هیسسس ...
ادامهدارد...
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتبیستوهشتم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
+هیسسس برات تعریف میکنم.
_عجبا
بعد اویزون کردن چادرش اومد نشست کنارم
+خوبی!؟سرما خوردی؟
_اره . صدام خیلی تغییر کرد؟
+اره
_خب چه خبر؟ بابات خوبه؟
+اره خوبن الحمدالله.قرار شد بعد عید واسه عملش بریم تهران.
_ایشالله خدا شفا بده
خودت کجا بودی تا الان ؟
+هیچی دیگه . از تهران که برگشتیم اومدم مدرسه خب.
یهو با ذوق داد زد
+اهااااااا فاطمهههه
لبخند زدمو:جانم؟ باز چی شده؟
اومد در گوشمو
+واسم خواستگار اومده
خندم شدت گرفت
_عه بختت بالاخره واشد.حالا چرا با ذوق میگی؟تو که قصد نداری حالا حالاها.....؟
حرفمو قطع کرد .
+چرا قصد دارم .
با تعجب بهش خیره شدم .
_خدایی؟
+اره.اشکالش چیه؟
_خب حرف بزن کیه این شادوماد که اینجور دلتو برده؟
مشغول تعریف کردن بود که معلمم اومد
انقد بی حال بودم که حتی از جام بلند نشدم
_بقیشو بعدا تعریف کن
+باشه .
همونجور بی حال مشغول گوش دادن ب صحبتای معلم بودم که زنگ خورد
ریحانه دوباره با همون هیجان مشغول تعریف کردن شد .
حرفش و قطع کردم و
_ ریحانه حالاجدی میخای ازدواج کنی ؟
تازه اول جوونیته دخترجون. بیخیال
بهش بگو دوسال صبر کنه برات خو .
حالت حق به جانبی به خودش گرفت
+نه من خودم دلم میخواد زود ازدواج کنم که به گناه هم خدایی نکرده نیافتم . به نظرم ازدواج زود خیلی خوبه و باعث میشه فساد جامعه کم شه .
حرفاش برام عجیب و خنده دار بود!
همینجور حرف میزد و من بی توجه ب حرفاش فقط سرمو تکون میدادم
حرفاش ک تموم شد گفتم
_باشه عزیزم ایشالله خوشبخت شی.
حالا کی عقد میکنین؟
+اگه خدا بخاد دو هفته دیگه .
چشام از حدقه بیرون زد ولی سعی کردم چیزی نگم که دوباره حق به جانب شه .
سرمو تکون دادمو رفتم سمت آبخوری تا یه آبی به دست و صورتم بزنم .
_
کل کلاس با فکر به شخصیت ریحانه و داداشش گذشت.
چه آدمای عجیبی بودن .
با شنیدن صدای زنگ رشته افکارم پاره شد وسایلمو جمع کردمو بعد از خداحافظی با بچه ها،راهیِ منزل شدم
_
محمد:
چند ساعتی بود که رسیدیم .
قرار شد امشب و استراحت کنیم فردا بریم منطقه .
از بچه های عملیات فقط من و محسن بودیم که وظیفمون هماهنگی بود.
بقیه هم از بچه های تفحص بودن.
دل تو دل هیچکس نبود .
بعدِ اسکان دادن بچه ها تو حسینیه با فرمانده صحبت کردم که ببینیم شامشونو از کجا باید تهیه کنیم.
با محسن سوار یه وانت شدیم و تا یه ادرسی رفتیم.بعد اینکه شام بچه ها رو گرفتیم برگشتیم حسینیه. شام و بینشون تقسیم کردیم.خودمونم یه جا نشستیم و مشغول شدیم که فرمانده دوباره شروع کرد به تذکرات و ...
بعد اینکه حرفاش تموم شد شامشو براش بردم.
خودمم برگشتم سمت جایی که محسن پتو پهن کرده بود بود .
همه ی بدنم درد میکرد .
به گوشیم نگاه کردم که دیدم خبری نیست .
بیخیال شدم.
یه شب بخیر به محسن گفتمو بعد چند دیقه خوابم برد .
با کتک محسن از خواب پریدم .
بطری آبِ بالا سرمو سمتش پرت کردم .
_بی خاصیییتتت
با خنده دویید سمت در خروجی
+حاجی بچه ها دارن میرن منطقه دیر شد...
انگار یه پارچ آب یخ روم خالی کرد خیلی تند از جام پاشدم گوشیمو گذاشتم تو جیبِ شلوارم و دنبالش دوییدم .
رفتم تو حیاط که دیدم همه نشستن و دارن صبحانه میخورن .
نشستم کنارِ محسن
_بالاخره که حالتو میگیرم .
خندید و
+اگه میتونی بگیر خو .
یه قلپ از چاییمو خوردم که دآغیش زبونمو سوزوند. .
لیوان چاییمو بردم سمت دست محسن که داشت برای خودش لقمه میگرف.
لیوانو برعکس کردم رو دستش که صدا جیغش رفت آسمون .
+ آقا محمددد خیلی نامردییی خیلییی.
همه برگشتن سمتمون و با تعجب نگامون میکردن
که فرمانده گفت
+محمد اقا چاه کَن! چاه نَکَن برا مردم!! چاه میکَنَن براتا !!!
اینو گفتو قهقهه بچه ها بلند شد .
منم باهاشون خندیدم
صبحانمون که تموم شد سوار اتوبوس شدیم و رفتیم سمت فکه !!!
به دست محسن نگاه کردم که با باند بسته بودتش.
_عه عه این بچه سوسول و نگااا میخوای مامانتم صدا کنم ؟
روشو ازم برگردوندو چیزی نگف
_خب حالا قهر نکن دیگه مثه دخترا
بهش برخورد برگشت سمتمو
+لا اله الا الله حیف که ....
از حرفش هم من خندم گرفته بود هم خودش .
تا خودِ فکه یه مداحی گذاشتم و گوش کردم .
یه خورده هم با گوشیم ور رفتم و سندِ جنایتم رو محسن وثبت کردم .
بعد یه ساعت و نیم رسیدیم منطقه .
پوتینامون و در اوردیم
دما تاحدود ۴۰ درجه میرسید
دو رکعت نماز زیارت خوندیم و هر کدوم یه سمتی رفتیم .
یه سریا از جلو مشغول پاک سازیِ مین بودن بقیه هم پشت سرشون با احتیاط با خاکا ور میرفتن .
یه گوشه نشستم و مشغول تماشای بچه ها شدم که یکی با لهجه مشهدی داد زد....
ادامهدارد...