eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📙 رمان_پناه ◀️ قسمت_بیستم ✍🏻انگار دیرتر از بقیه می رسم . دور هم ایستاده اند ، هنگامه با دیدنم از دور دست تکان می دهد . اولین کسی که هدف چشمم می شود پارساست که کنار دختری با موهای بلوند ایستاده و فرت و فرت سیگار می کشدانگار حواسش جایی جز اینجاست نریمان سوتی می کشد و دست دراز می کند .برای دومین بار من را در چنین موقعیتی قرار می دهد! کیان می گوید : _مرض داری اذیتش می کنی ؟ +بابا می خوام غریبی نکنه هنگامه دستم را می گیرد و گونه ام را می بوسد _چه خوب شد اومدی نریمان به شوخی می گوید : +نیست خیلی پر شوری ، حضورت لازمه هنگامه پشت چشمی نازک می کند ، روی شانه ی نریمان می زند و می گوید : _ولش کن آقا، رویا نیست گیر دادی به دوست خوشگل من ؟ آذر و رویا نیستند .پارسا با سر سلام می دهد و دختر همراهش انگار نه انگار که مرا دیده ! +بچه ها بریم تو دیگه تموم شد دنبال کیان راه افتاده و وارد می شویم .هنگامه کنار گوشم پچ پچ می کند : _می بینی دختره رو ؟ به دماغ عملی و بوتاکس صورتش نگاه نکنا ، یجوریه ! گمونم جفت شیش می زنه .آذر هر وقت می بینش میگه باید کفاره بدم ! +عجب ، کی هست ؟ _فدات شم ! یعنی معلوم نیست ؟ طوری به پارسا چسبیده که انگار هر لحظه احتمال ربوده شدنش را می دهد! پس درست حدس زده بودم احتمالا آذر درگیر مثلث عشقی شده که راس اصلی آن پارساست . +البته پانی جون بگما ، پارسا خیلی هم با روشنک جور نیست ، ولی خب دیگه ! _پس آذر امشب بخاطر روشنک نیومده می ایستد و می گوید : +داستانش مفصل تر از این چیزاست ، ناز شدیا توی دلم اغرار می کنم که تو خوشگل تری ! حتی روشنک با آن مانتوی جلو باز و شالی که روی سرش انداخته و بیشتر شبیه به یک نوار مشکی نازک است که موهای از فرق باز شده اش را به خوبی نمایش می دهد ؛ از من خوش تیپ تر است . تازه روی صندلی ها نشسته ایم که به هنگامه می گویم : _دهنش یجوری نیست ؟ +سه بار تزریق کرده عزیزم با اعتراض کیان ساکت می شویم ، ولی من تمام فکرم بجای صحنه ،مشغول حرف هایی ست که می شنوم . _این دختره کیه ؟ ندیده بودمش +اونم تو رو ندیده _چه ربطی داره ؟ +بیخیال ، سیگار ؟ _الان نه بیشتر از اینکه بخاطر تعارف به سیگار کشیدنش متعجب باشم ،از این تعجب می کنم که چرا در مورد من می پرسد و چرا پارسا چنین جوابی به او می دهد بجز چند جمله ی اول دیگر هیچ کلامی بینشان رد و بدل نمی شود . از نمایش سر در نمی آورم و واقعا حوصله ی نقدهای ریز ریز کیان را بیخ گوشم ندارم .انگار بین این جمع فقط هنگامه را پسندیده ام بعد از شام و موقع خداحافظی هنگامه دعوتم می کند به دور همی هفته ی بعدشان بهت می زنگم ، خیلی خوش می گذره بچه ها همه نایسن بیا یکم دلت وا شه و دوستای عجقولی پیدا کنی نمی خوام مزاحمت بشم +چه مزاحمی ! هرچی بیشتر باشیم خوبتره ،ازین فکرا نکنی که از دستت ناراحت میشما _آخه ... +آخه نداره ، فقط حواست باشه که اینجوری سایلنت نباشی همه جا ، نمی صرفه ! _یعنی چی ؟ +وای خدا ! کیان یکم برا دوستت وقت بذار خب _چشه مگه ؟ +خیلی بی حاشیه ست ! می خندند و پارسا می گوید : _کیان خودش کلا تو حاشیه ست ،یعنی تجربه ثابت کرده ! یادتونه که و نیشخندی به صورت منقبض شده ی کیان می پاشد .چقدر مرموز می کنند خودشان را ! من اما فارغ از بحث و جدل های ریزی که دارند خوشحالم که خودم را در کنار آن ها می بینم . هنوز دو روز از آشناییمان نگذشته که اینطور با مهربانی وارد دنیای خودشان می کنندم . 📝نویسنده: الهام تیموری ⏪ ادامہ_دارد...
⭕️ اگر سید علی آن روز جام زهر می نوشید... 🔻 آمریکا به بهانه حملات 11 سپتامبر 2001، هفتم اکتبر همان سال به افغانستان حمله کرد. چند ماه بعد، در 29 ژانویه 2002، سه کشور ایران، عراق و کره شمالی را محور شرارت خواند و کسانی در ایران از حمله احتمالی آمریکا به وحشت افتادند. در 21 می 2002، یعنی 31 اردیبهشت 1381، 127 نماینده لیبرال مجلس ششم، خطاب به رهبر انقلاب نامه «جام زهر» معروف را نوشته و خواهان تسلیم در برابر آمریکا شدند: «اگر جام زهری باید نوشید، قبل از آنکه کیان نظام و مهمتر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد، باید نوشیده شود». دولت آقای سید محمد خاتمی نیز به رئیس جمهور وقت آمریکا نامه ای نوشت و اعلام کرد در همه مسائل از جمله موشک ها، خلع سلاح حزب الله، مسائل منطقه و... آماده مذاکره است. پاسخ رسمی اما به نامه وزارت خارجه اصلاحات داده نشد. پیامی دادند با این مضمون که «چطور گستاخی کرده و چنین نامه ای به آمریکا نوشته اید». 🔻 جنگ اما در ذهن لیبرال های ایرانی، امری قطعی بود و می خواستند از ترس هجوم، به آغوش مهاجم پناه ببرند. آمریکا از 24 جولای تا 15 آگوست 2002، مانوری تاریخی با عنوان «چالش هزاره 2002» با هدف تمرین حمله به ایران طراحی کرد. بر اساس اسنادی که منتشر شده است، این مانور 250 میلیون دلار هزینه داشت، و از آن به عنوان آغازگر تحول در ارتش آمریکا یاد می شد. ژنرال «پل ون رایپر»، به فرماندهی نیروهای ایرانی در مانور منصوب شد. رایپر وقتی اولتیماتومی برای تسلیم ظرف 24 ساعت از نیروهای آمریکایی دریافت کرد، استراتژی جنگ نامتقارن را به کار گرفت. از قایق های کوچک برای شناسایی موقعیت ناوگان آمریکا استفاده کرد و در حمله ای پیش دستانه، انبوهی از موشکهای کروز را به سمت ناوگان آمریکا شلیک کرد؛ به گونه ای که سنسورهای الکترونیک این ناوگان توان رهگیری همه موشک ها را نداشت. 16 کشتی جنگی آمریکا غرق شد. طبق برآورد آمریکایی ها، در یک درگیری واقعی آمریکا حداقل 20 هزار نیرو تلفات می داد. مانور متوقف شد و به رایپر گفته شد که باید طبق قواعدی که تعیین می شود، بجنگد! اما رایپر عاقلانه می دانست که ایران طبق قواعد آمریکا نخواهد جنگید. از فرماندهی نیروهای ایرانی استعفا داد. این افتضاح تاریخی، خیال حمله به ایران را از ذهن جنگ طلبی چون بوش، بیرون کرد. 🔻 امروز حدود 17 سال از آن مانور می گذرد. آمریکا موقعیت بین المللی آن روزش را ندارد، اقتصادش ویران شده است و بحران های سیاسی-اجتماعی انبوهی دامن مقامات واشنگتن را گرفته است. در این سو ایران، در منطقه قدرتمندتر شده، متحدان بین المللی فراوان یافته، و از نظر قدرت نظامی با سال 2002 قابل مقایسه نیست. قیمت پهپاد فوق پیشرفته ای که سامانه سوم خرداد ساقطش کرد، تقریبا با هزینه مانور چالش هزاره برابری می کند. 🔻 اگر آن روز، رهبر حکیم انقلاب به توصیه نمایندگان لیبرال مجلس ششم، جام زهر می نوشید و ایران موشک و قدرت منطقه ای را طی مذاکره ای واگذار می کرد، امروز ما به سرنوشت عراق و افغانستان و لیبی دچار شده بودیم. ترامپ نامی بهانه ای واهی می تراشید، به آب و خاک ایران تجاوز می کرد و ما باید نظاره گر تحقیر ملتمان توسط قدرت نظامی آمریکا می بودیم. 🔻 تحلیل گر ارشد بی بی سی، نکته جالبی نوشته است. او می گوید، همان مولفه های قدرتی ترامپ را از حمله به ایران بازداشت که ترامپ می خواهد ایران آنها را کنار بگذارد: قدرت موشکی و نفوذ منطقه ای! یعنی امروز، اینکه آمریکا نمی تواند به ایران حمله کند، نتیجه ایستادگی رهبر حکیم انقلاب اسلامی در برابر جریان تسلیم در 17 سال پیش است. 🔻 مراقب باشیم که جریان جام زهر، دوباره می خواهد از ایران پرچم تسلیم و مذاکره افراشته شود. اگر بایستیم، شیرینی قدرت و عظمت در گام دوم ایستادگی را در فاصله ای بسیار کمتر از 17 سال خواهیم چشید. انقلاب اسلامی ماند و شوروی فروپاشید. انقلاب اسلامی خواهد ماند و آمریکا هم فروخواهد پاشید. 📝سید یاسر جبرائیلی @Emam_kh
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴رهبرمعظم انقلاب:بصيرت اين است كه بدانيد اگر چشم خود را بستيد و فكر نكرديد،ضربه میخورید @Emam_kh
💟 جوش_های_چرکی_روی_بدن 🔘✍مالیدن مخلوطی از سرکه ،سدر در حمام و همچنین کیسه کشیدن با سرکه ماساژ دادن محل جوش ها 🔘✍انجام حجامت کمر و حجامت عام @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 💢 دشمنانمان هر کجا که باشند، امانشان نمی دهیم 🌹﷽الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد وعجل فرجهم 🌹 💠Emam_kh
🌹 خدایا دستانمان خالیست .. اما دلمان قرصه! چون تو هستی! به تو توکل میکنیم و اطمینان داریم به قدرتت دلخوشم به بودنت که تنهایمان نمیگذاری.. بیشتر از همیشه مراقبمان باش! شبتون در پناه خدا 🌙 @Emam_kh
🍃🌼 💖 سلام_امام_زمانم خورشید عالم تاب من سلام حتی اگر در پس ابرهای غیبت پنهان باشی باز هم روزی که شروعش با توست خورشیدش دیگر اضافیست السلام_علیک_یااباصالح_المهدی💖 @Emam_kh
امام كاظم (عليه السلام) : در دنيا ، مانند كسى باش كه در خانه اى ساكن است كه مال او نيست و منتظر رفتن است . 📚 تحف العقول ؛ ص ٣٩٨ ‌
داستانک🌸🍃 🍃🌸دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل،جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!اینطوری تعریف میکنه:من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی20 کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهوماشینم خاموش شد و هرکاری کردم روشن نمیشد.وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت ⛔.اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!!راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو کرفتم و مسیرم رو ادامه دادم.دیگه بارون حسابی تند شده بود.با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام وبی صدا بغل دستم وایساد. من هم بی معطلی پریدم توش. اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم.وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!.داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور بی صدا راه افتاد  هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعدو برق دیدم یه پیچ جلومونه!تمام تنم یخ کرده بود.نمیتونستم حتی جیغ بکشم ماشین هم همینطور داشت میرفت طرف دره. 🍃🌸تو لحظه های آخر خودم رو به خدا اینقدر نزدیک دیدمکه بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.تو لحظه های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت، یه دست میومد و فرمون رو میپیچوند. از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم.در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. 🍃🌸اینقدر تند میدویدم که هوا کم آورده بودم. دویدم به سمت آبادی که نور ازش میومدرفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین بعد از اینکه به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همونیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار شده بود😁 @Emam_kh
کلام_شهید 💌 خدانکند که حرف زدن و نگاه کردن به نامحرم برایتان عادی شود. پناه میبرم به خدا از روزی که گناه، فرهنگ و عادت مردمم شود. شهیدحمید_سیاهکالی_مرادی 🌷