⭕️ سلام فرمانده
🔹 سالهاست که "صدا و سیما"، وزارت ارشاد، حوزه هنری و سازمان تبلیغات اسلامی، معاونت پرورشی آموزش و پرورش، سازمان اوج و چندین و چند دستگاه فرهنگی دیگر، هزارها میلیارد هزینه کرده اما نتوانستند یک کار انقلابی، فاخر و محبوب مثل "سلام فرمانده" بسازند (و البته با ادامه روند فعلی در صد سال آینده هم چنین تولیداتی نخواهند داشت!) چون:
▪️الف) اغلب مدیران این دستگاهها در عمل انقلابی نیستند و مرعوب غربزدگی حاکم بر فرهنگ و هنر مملکتند و در عمل سیاستهایی را اجرا میکنند که دفتر فرح پهلوی در سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ توسط روشنفکران غربگرا تدوین و به فرهنگ و هنر ایران تحمیل کرد. (به شکل خلاصه اکثر مدیران دستگاههای فرهنگی و هنری جمهوری اسلامی آن قدر که از جریان روشنفکری حاکم بر فرهنگ و هنر کشور میترسند و حساب میبرند از خدا نمیترسند و به همین علت برای مطالبات فرهنگی امام، رهبری و امت حزبالله "تره" هم خرد نکرده و نمیکنند.)
▪️ب) بوروکرات و نان به نرخ "مافوق" خورند و از خلاقیت و جسارت فرهنگی و هنری بهرهای ندارند و به همین علت هرگونه خلاقیت انقلابی در عرصه فرهنگ و هنر را سرکوب میکنند و از این روست که امثال آوینی و طالب زاده و ... در این دستگاهها محکوم به "دق مرگ شدن"، اخراج و بایکوتاند!
▪️ج) از نظر اندیشه دینی و دانش هنری بیسوادند (با وجود این که همگی مهندس یا دکترند و دکتری و مهندسی را هم در حین مسئولیت کادو گرفتهاند) و همین بیسوادی مانع از آن میشود که قدرت درک و فهم هنر انقلاب اسلامی و تفاوت آن با هنر و فرهنگ سخیف غربزده را داشته باشند.
✳️ وقتی رهبر انقلاب در سخنرانی نوروزی خود در حرم رضوی به صراحت اعلام کردند که امیدی به نهادهای رسمی فرهنگی ندارند و در حوزه فرهنگ به حرکتهای آتش به اختیار جوانان انقلابی امید بستهاند یعنی ایشان منتظر تولیداتی از جنس "سلام فرمانده و ز کودکی خادم این تبار محترمم" توسط جوانان انقلابی هستند و البته که تولید چنین آثاری علاوه بر شور انقلابی، نیازمند سواد فرهنگی و خلاقیت هنری است و هر کسی نمیتواند رزمنده این میدان باشد!
❇️ انشاءالله که مسئولان گروه سلام فرمانده، قدر موقعیت و قیمت خود را بدانند و در این مسیر، اسیر و ملعبه مدیران فرصتطلب دستگاههای عقیم فرهنگی و هنری نشوند و اجر و پاداش خود را از "فرمانده" بخواهند!
✍ دکتر کوشکی
@Emam_kh
°•♡
🌹رهبر معظم انقلاب حفظه الله: انتظار [مهدی موعود]، تکلیف بر دوش انسان میگذارد. وقتی انسان یقین دارد که یک چنین آیندهای هست؛ باید خود را آماده کنند، باید منتظر و مترصد باشند.
@Emam_kh
⭕️ماجرای مبارزه عملی امام صادق(علیه السلام ) با احتکار گندم
🔻درسی از امام صادق(علیه السلام ) که نشان می دهد حتما برای خدمت به مردم نیاز نیست در حکومت مسئولیت داشته باشیم
🔻در سالی که قحطی موجب بالا رفتن سرسامآور نرخ گندم در مدینه شده بود و مردم برای تهیه نان، آرد گندم را با آرد جو مخلوط میکردند، امام صادق (عليهالسلام) دستور دادند تمام ذخیره گندمی که از محصول زمینهای خود در انبار موجود بود به نرخ قبل از قحطی به مردم بفروشند.
🔻سپس فرمودند از امروز نان خانه را نیمی از آرد جو نیمی آرد گندم قرار دهید و آرد را مانند مردم روزانه از بازار بخرید.
(بحار الانوار، ج۱۱، ص۱۲۱)
🔻پ.ن: این در حالی است که حضرت هیچ جایگاه مسئولیتی در حکومت وقت نداشتند.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محل غیبت امام زمان عجالله تعالی فرجهالشریف❤️🌹
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 منتظر یعنی چی؟...
🎤 استاد شجاعی
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
@Emam_kh
1_1576681686_۱۹۰.mp3
3.34M
🔴 شرح مختصر زیارت آل یاسین
🔵 در سه دقیقه با فضیلت و فرازهای این زیارت آشنا شوید.
🎙 ابراهیم_افشاری
@Emam_kh
💦⛈💦⛈💦
#قسمت_یازدهم
♥️عشق پایدار♥️
پنج سال گذشت,پنج سالی که بربتول هرسالش ده سال طول میکشید پپنجاه سال میشد درغربت وبی خبری وتنهایی گذشت...
دراین پنج سال یک بار اقاعزیزتنها وبه طور ناشناس ومخفیانه به آبادی بتول ,همسر عزیزش ,رفته بود تاازاوضاع انجا اطلاع کسب نماید وبادیدار ماه بی بی وفهمیدن حوادث بعداز عقدشان وفوت عبدالله,صلاح براین دیدند که به آبادی,برنگردند,آقا عزیز به توصیه ی ماه بی بی مرگ عبدالله ,پدر بتول رااز همسرش مخفی داشت تا دردی بردردها وغمی برغمهای همسرش نیافزاید....
اینک ,اقا عزیز ملای مکتب خانه بود,مردی باایمان ومهربان که صاحب پسری چهارساله به نام(عباس) بود
ودختران وپسران آبادی دراین چندسال ازاموزشهای اقاعزیز بهره ها برده بودند
بتول هم که اینک زن جاافتاده ای بود,بیکار ننشسته وبرای پرکردن تنهاییهایش وآرام کردن غمهای درونش رو به هنر اورده بود ,طرحهایی راروی انواع لباس وپرده و...میافرید وباسرانگشتان هنرمندش میدوخت وبه انها جان میداد...
جهاز اکثر نوعروسان روستا وحتی روستاهای اطراف مزین به طرحهای بی نظیر بتول خانم بود...مردم روستا بی خبر ازگذشته ی پرالتهاب این زوج, آنها را خوشبخت ترین زوج دنیا,قلمداد میکردند واحترام خاصی برای این خانواده قایل بودند.
بتول نقشه های ماهرانه ای برای انواع گلیم وقالی میکشید وتوسط مرد دوره گردی که هراز گاهی به ابادی میامد به تمام دور واطراف میفرستاد واین روزها کار سعدالله ان مرد دوره گرد تماما به سفارش گرفتن برای بتول ختم میشد وصدالبته پول خوبی هم از این راه درمیاورد اما بتول برای پول کار نمیکرد اوبرای خودش,برای دلش وبرای پرورش روح لطیفش طرح ونقشه میکشید واز خود به یادگار میگذاشت,اما این ایام حال این دختر هنرمند واین مادر دلسوز,روبه راه نبود.
بتول دوباره بارداربود وماه های اخر بارداریش رامیگذراند ,مدتی میشد که تبی جانکاه بر وجودش,افتاده بود.داروهای زنان کارازموده روستا ,کوچکترین اثری نمیکرد..بدن ضعیف بتول هرروز ضعیف تر ورنجورتر میشد.
آقا عزیز دیگر تاب دیدن وآب شدن همسرش رانداشت,تدارک سفری دید تا اورا به شهرنزد طبیب ببرد.
وقتی به بتول گفت که باید به شهربرویم بامخالفت بتول مواجه شد.
بتول گفت :میدانم درد من ازچیست وچاره اش چیست,اگربه من محبتی,دارید یکبار مرابه دیدن خانواده ام ببر تا آرام گیرم....
اقا عزیز بین عقل واحساس گیرافتاده بود,عقلش میگفت به,شهربرو واحساسش میگفت خواسته ی,همسر عزیزش را اجابت کند.
بالاخره تصمیم گرفت اورا نزد خانواده اش ببرد وبعد ازان راهی شهرشوند برای مداوا...
بتول خوشحالی زایدالوصفی پیدا کرد,برای لحظاتی تمام ضعف درونش پرکشید وبه اقاعزیز اطمینان داد که این کار به مصلحت است وبهترین کاریست که میشدانجام داد ....
وبا حالی خراب اما روحی ارام تدارک سفر دیار را میدید
ادامه دارد ....
براساس واقعیت
💦⛈💦⛈💦⛈
#قسمت_دوازدهم
♥️عشق_پایدار♥️
صبح تازه از مشرق زمین طلوع کرده بود که این خانواده ی سه نفره بارسفر بستند تا دوباره راهی آینده ای مبهم شوند اما این بار امید وصال عزیزان سفرشان راشیرین میکرد.....
اما بازی روزگار بازیها داشت به کار...
سفرسه نفرشان باشوروشوقی درون بتول میجوشید, شروع شد اما این زن بیمار ,علاوه براحساس خوش ایندی که از ابتدای سفر داشت,احساسی مبهم از حرکات شوهرش در وجود خود حس میکرد,بتول میدید ازابتدای سفر, شوهرش درفکراست وکمترسخن میگوید ,گاهی به نقطه ای خیره میشد وگاهی نگاهش را از نگاه پرسشگر همسرش میدزدید,گاهی احساس میکرد عزیز,حرفی را در دهان میچرخاند تا بگوید اما بازهم سکوت را بر گفتن ترجیح میداد,دلیل این سکوت رانمیفهمید اما بنا را گذاشت بر استرس ناشی از آینده....
آقاعزیز ذهنش درگیربود,نمیدانست بعدازگذشت پنج سال ,اگر خان وخانزاده ازبرگشتشان بویی ببرند چه برخوردی میکنند وازاین مهم تر چگونه فوت عبدالله را مرگ پدر را پدری که جانش را بر سرازدواج انها داده بود ,به همسربیمارش بگوید………
از ابتدای سفر ,بتول طوری رفتارمیکرد که حالش,روبه بهبود است,مدام با عباس خنده وشوخی میکرد وگاهی با نگاهی لبخندبه سوی اقاعزیز میفرستاد اما هرمی جانکاه از درون تنش شعله ور بود وحالش انچنان که نشان میداد خوب نبود,تبی آتشین وجودش رامیسوزاند ورنگ رخسار زیبایش,راگلگون میکرد.
خودش راباعباس این پسرک شیرین سخن سرگرم میکرد,ازوطنش وزیباییهای ابادی,ازمادروخاله های فرزندش,از پدربزرگ مهربان عباس,برایش قصه ها میگفت تا رنج سفر وطول راه,کوتاه شود.میسوخت ومیگفت,میگفت وغرق خاطرات سالیان کودکی وقد کشیدنش میشد...گاهی احساس میکرد در اتاقک خانه پدری بین ماه بی بی وعبدالله نشسته وچای دیشلمه را به لب میبرد...بتول غرق خاطرات شیرین گذشته با همسر وفرزندش طی مسیر میکرد
بعدازگذشت دوهفته ازحرکتشان,دوهفته ای که سرشار از سختی وتب ولرز بود برای بتول ودقیقه به دقیقه حالش وخیم تر میشد اما امید به دیدار خانواده اش اورا زنده نگه میداشت ,زمان گرگ ومیش غروب,بتول,دورنمایی ازخانه های آبادی رادید,دودهایی که از مطبخ خانه ها به هوا برمیخواست وکورسونوری که از درز درها به بیرون تراوش میکرد نشانه ی این بود که زندگی در ابادی در جریان است قلب بتول از دیدن سواد ابادی چونان قلب گنجشکی کوچک به تلاطم بودو به شدت میزد,هیجان وجودش راگرفته بود,بوی آشنای وطن,مشامش رامینواخت,
هواتاریک شده بودکه این خانواده کوچک به مقصد رسیدند.
عباس کوچک با اشاره ی مادرش درخانه ی پدربزرگش رازد,بعدازگذشت لحظاتی صدای زنی بلندشد:جلال تویی مادر؟؟(جلال پسر وسطی کبری بود)
در اتاق همراه با نور فانوسی گشوده شد.در تاریک روشن نور فانوس قامت خمیده زنی که رنج روزگار ان را پیر کرده بود پدیدارشد
بتول باورنمیکرد این پیرزن قدخمیده ,ماه بی بی ست!!
آخرروزگار باتوچه کرده که اینچنین فرتوت شدی؟!
ماه بی بی بادیدن دخترش با بیماری عیان در چهره وطفلی در شکم ,بهتش زده بود وکوچکترین حرکتی نمیکرد,انگار زمان ایستاده بود………
بتول با کمک عزیز ارام به زیر امدو خودرابه آغوش مادر انداخت وداغی آغوش دختر,ماه بی بی را ازبهت بیرون کشید,وچشمها بود که میجوشید.....اشک چشم مادر بر صورت دختر میریخت وداغی اشک دختر روی مادر را گرم میکرد.
پا به درون اتاق گذاشتند,همه چیز مثل قبل بود اما انگار چیزی ,یاکسی کم بود.فضای خانه دلگیر وساکت بود.
ماه بی بی عباس رابه سینه فشرد واز دیدارناگهانی واوضاع زندگی دخترش جویاشد.
ولی فکربتول درپی دیدار پدر بود درهمین هنگام در رازدند,دخترک بیچاره به گمان اینک پدرش است بدون توجه به ضعف وتب بدنش از جا پرید ودرراگشود
اما پشت درپسرک نوجوانی,بود که چهره اش بی شباهت به عبدالله نبود
جلال پسر کبری امده بود تاشب کنار ماه بی بی باشد وبا دیدن خاله وخانواده اش به سرعت به طرف خانه خودشان راهی شد تا این خبر مسرت بخش رابه مادرش بدهد...
ادامه دارد
نویسنده.....حسینی
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت65
🔹 نتیجه از دست دادن دوستان
💠 فَقْدُ الْأَحِبَّةِ غُرْبَةٌ
✅ حکمت ۶۵ نهج البلاغه درباره غربتی است که به واسطه از دست دادن دوستان ، بر انسان عارض می شود.
🔰 مولا علی (علیه السلام) در نهج البلاغه شریف ، چهار دلیل برای غربت بیان می کنند ؛
1⃣ اول فقر ؛
🔻 که در حکمت ۵۶ فرمودند :
« الْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ »
" انسان در وطنش باشد، اما فقیر باشد ؛ غریب است."
2⃣ دوم : تنگدستی ؛
فرق تنگدستی با فقر این است که فقر نداری مطلقی است که انگار ستون فقرات انسان را دارد می شکند ، اما تنگدستی، داشتن اما کمتر از آن مقداری است که نیاز انسان و حاجت انسان را روا بکند.
🔻 حضرت در مورد تنگدستی هم در حکمت ۳ فرمودند : « الْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ »؛
"انسان تنگدست در شهر خودش هم غریب است."
3⃣ سومین عامل غربت را نداشتن دوست معرفی کردند ؛
🔻 مولا در نامه ۳۱ می نویسند :
« الغَريبُ مَن لَم يَكُن لَهُ حَبيبٌ » ؛
"غریب واقعی کسی است که دوستی ندارد."
4⃣ و آخری هم آن چیزی است که در حکمت ۶۵ می خوانیم که فرمود :
« فَقْدُ الْأَحِبَّةِ غُرْبَةٌ »
"از دست دادن دوستان ، غربت می آورد."
و درباره این غربت هم مولا علی (علیه السلام) در خطبه ۲۲۱ ، کسی را که دارد از دنیا می رود و دوستان خودش را ترک می کند ، مبتلا می دانند و می فرمایند که وقتی شخص مشرِف به موت می شود ، حالا دیگر فراق دنیا و ترک دوستان یک غصّه بزرگی را عارض می کند.
🔻 یا در نامه ۳۱ ، حضرت می فرمایند که وقتی نگاه می کنی به کسانی که قبل از تو بودند و از این دنیا رفتند ، این سؤال را از خودت بپرس که اینها از کجا به کجا رفتند ؛ بعد می فرماید :
« قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ وَ حَلُّوا دِيَارَ الْغُرْبَةِ »؛
" اینها از بین دوستان منتقل شدند و در دیار غربت جایگزین شدند. "
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️اینکه اصلاحاتیها دارن مثل مردم کف جامعه مطالبهی معیشتی میکنن رو یه پیشرفت بزرگ میدونم
🔻تو دورهی روحانی دغدغههاشون طوری بود که هر لحظه نگران بودیم واسه آزادی همجنسبازی و ازدواج با حیوانات شورش کنن!
@Emam_kh
⁉️برداشتن سکه درون نجاست،
مصداق کار فرهنگی در اینستاگرام!!😳
⏪تصویر چپ: اثر نگاه حرام !
⏩تصویر راست : نمایش برهنگی !
🔷آیتالله سید جواد حیدری میفرمایند:
♦️به اجداد طاهرینم قسم، برای هر نگاه به نامحرم انسان را دو هزار سال نگه میدارند!!
من میگم ۶ ماه !! آیا طاقتشو داریم‼️
‼️وقتی بخاطر دیدن چند حدیث و روایت و کار مثلاً فرهنگی اینستاگرام رو باز میکنی، ناخواسته نگاه حرام هم میره تو پرونده اعمالت!!
❌خوب بعدش برای دیدن همون تصاویر (تازه اگه دنبالشو نگیری و ادامه ندی!!! )باید استغفار و طلب عفو کنی از خدا !
❌آدم عاقل هرگز از داخل نجاست سکه بر نمی داره!
🛑دقیقا کار فرهنگی تو اینستاگرام این حالت رو داره!
‼️تلنگر خدمت شما بچه انقلابی که تو فحشا گرام کار ارزشی نشر و آدرس میدی! و مسئولین گرامی !!
#اینستاگرام_رسانه_شیطان
#حذف_بد_افزارهای_صهیونیستی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👏دشمن برای ما دست و کف میزنه و هورا میکشه.....
😴بخاطر این غفلت من و تو!
‼️آینده هولناک ، خبر دهشتناک ، فنته بزرگ روی زمین ...
⚠️صحبتهای مهم استاد عباسی ولدی در رویداد هم آهنگ
#ابر_بحران_جمعیت
#فرزند_آوری
#محسن_عباسی_ولدی
@Emam_kh
📔 رفع درد زانو
☘ یک قاشق غذاخوری سرکه سیب و همان مقدار روغن زیتون را با هم مخلوط کنید و روزی دوبار زانو را ماساژ دهید، این کار را باید تا رفع درد تکرار کنید.
.
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
شيريني_صدفي 🥯 😋
🔸١٧٠گرم كره را با ٨٠گرم پودر قند با همزن كامل زده،تا سبك و نرم شود،يك عدد تخم مرغ اضاف كرده،و كمي وانيل،همزده،در آخر ٢٥٠گرم آرد الك شده اضافه كرده،
مواد را داخل قيف ريخته،در سيني فر،شكوفه زده با خلال پسته تزيين كرده،براي ٢٥الي بيست دقيقه داخل فر با دماي ١٧٠درجه ميگذاريم.
بعد از اماده شدن و سرد شدن شيريني ها،روي يكي از انها كمي نوتلا(شكلات صبحانه)ميماليم،سپس يك شيريني ديگر روي ان قرار ميدهيم
برای طعم نسکافه ای هم کافیه موادو در انتهای کار دو قسمت کنید،یک ق چ نسکافه رو با یک ق غ ابجوش مخلوط کنید و به مواد شیرینی اضافه کنید میتونید میزان بیشتری نسکافه اضافه کنید
👓 ما گفتیم ما گفتیم!
بین نیروهای انقلابی ظاهرا نخبه! یک جوّی راه افتاده که: «مردم بدانید ما تا ته مطلب را به دولت و دولتیها گفتیم، طی جلسات متعدد و به اشکال مختلف هم گفتیم که این مسیر اشتباه است!»
🔹 خب اخوی گفتی، دست شما درد نکند، الحمد لله که شما آنچه درست دیدی را منتقل کردی و دولت هم گوش شنوا دارد.
الان آنی که باید تصمیم بگیرد دولت است، آیا به دولت و دولتمردان اعتماد نداری؟ اینها را هم غربگدای خائن میدانی؟!
اگر به آنها اعتماد داری، حالا که نظر خودت را گفتی اگر بر طبق نظر تو عمل نکردند، چرا در جامعه جو ترس و بیاعتمادی بوجود میآوری؟!
میخواهی خودت را ثابت کنی و برئ الذمه؟!
کاش خود درونت را میکشتی! آن گفتنها کمک به دولت بود، اما دقت داری این گفتنها! چیست؟!
🔹 کاش میدانستی همین «مردم بدانید ما گفتیم» بخش قابل توجهی از بحران است. بیاعتمادی و ترسی که از این «بدانید ما گفتیم» درست میشود، مشکل بزرگتری از آن مشکل که فرار میکنید را تولید کرده است.
شاید «این بدانید ما گفتیم» هم مثل آن بدانید ما گفتیمهای برخی مخالفان واکسن باشد که وسط بحران روزانه ۶۰۰ کشته میگفتند از ترس چاله به چاه فرار نکنید و پیش بینی آمارهای چند هزار کشته در روز در آینده نزدیک، به علت واکسیناسیون را میکردند!
❗️ وقتی سکان در دست کسانی است که به ایمان و عقل و کاردانی آنها اعتماد داری و حرفها و نقدهایت را هم کامل به آنها گفتهای، حالا دیگر وسط طوفان التهاب آفرینی نکن و به ناخدای خود فرصت ده.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 استاد_قرائتی
✍️ وقتی خدا حالتو میگیره !!😏😏😒
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
@Emam_kh
✨﷽✨
✨ پندانـــــــهـــ
آنقدردریادل باش
که ازچیزی نگران نشوی
آنقدربزرگوارباش
که خشمگین نگردی
آنقدرنیرومندباش
که ازچیزی نترسی
وآنقدرراضی باش که به
هیچ مشکلی اجازه
خودنمایی ندهی
دعا کن و بعد همه چیز رو رها کن
و فقط به خدا اعتماد کن
تا درهای مناسب رو تو بهترین
زمان برات باز کنه...
🌹شبتون_خداایی
@Emam_kh