✳️منتظران ظهور
تو_کجایی_گل_نرگس💖
عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت
بگویم ، بنویسم...😔
که چرا عشق به انسان نرسیده ست...😔
چرا آب به گلدان نرسیده ست...😔
چرا لحظه باران نرسیده ست...😔
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید ،😔
بنویسد که هنوزم که هنوزست چرا😔
یوسف گمگشته به کنعان نرسیده ست...😔
دل عشق ترک خورد ، 😔
گل زخم نمک خورد😔
خداوند گواه است...😔
دلم چشم به راه است... 😔
ولی حیف نصیبم فقط ،آه است...😔
توی آینه روی من بیچاره سیاه است...😔
و جا دارد از این شرم بمیرم ...😔😭
💗الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💗
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
@Emam__kh
✳️ عصر جمعه ای دیگر و دوباره موعِد عاشقی
☘️ یا اباصالح المهدی (عج)☘️
🔸کم کم دلم از این و از آن سیر میشود
باچشم مهربان تو تسخیر میشود
🔹این خوابها که همسفر هر شب من است
یک روز مو به مو همه تعبیر میشود
🔸فرصت گذشت وقت زیادی نمانده است
💥تعجیل کن عزیز دلم دیر میشود
🍃🌸اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الفرج🍃🌸
💥آمدنت را جوانانی به انتظار نشستند که اکنون پیر شده اند!!!!
و پیرانی که دیگر نیستند.
💥یا اباصالح جهان در حال غروب شدن است!!!!
ای طلوع هستی، بیا!!☀️
که آمدنت آرزوی ما شده. سلام بر لحظه ای که
او می آید اناالمهدي شنیدن دارد
____🍃🌸🍃____
@Emam_kh
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷از یکی از بزرگان اهل معنی پرسیدم: علت این که عصرهای جمعه دل انسان میگیرد و غمگین میشود چیست؟ فرمود:«چون در آن لحظه قلب مقدّس امام عصر (ارواحنافداه) به سبب عرضهی اعمال انسانها، ناراحت و گرفته است، آدم و عالم متأثر میشوند. او قلب و مدار وجود است.»
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
@Emam_kh
از کرونا تابهشت
#قسمت۸۰ 🎬:
سریع به سمت روشویی رفتم وابی به سروصورتم زدم وامدم کنارعلی که رومبل نشسته بود,قرارگرفتم وگفتم:چیه علی؟چی شده؟؟
علی:قرار بود خودمون در تعقیب سفیانی به طرف اسراییل بریم ,اما با وجود اتفاق امروز وامدن علنی,سفیر امام,سفیانی خودش به سمت اسراییل گریخته ولشکری را به رهبری خزیمه به سمت عربستان ومکه روانه کرده تا به حساب خودش ,امام را پیدا کنند وبکشند.
حالا سربازای شعیب درتعقیب سفیانی به طرف فلسطین اشغالی میرن وما دوتا راه پیش رومون داریم,یکی اینکه همراه لشکر شعیب بریم ویکی هم اینکه به سمت عربستان,درتعقیب خزیمه ...چی میگی سلما؟؟
کلا گیج شده بودم نمیدونستم چکار کنم ,گذاشتم به عهده ی خود علی...
من :علی واقعا نمیدونم ,توخودت بگو راه درست تر کدومه؟؟
علی:سلما,به دلت مراجعه کن,دلت چی میگه؟؟
چشمام رابستم وباخودم یه لحظه فکر کردم,دیدم تمام وجودم,تمام فکرم شده مهدی زهراس...
من:علی,درسته عباس وزینب جگرگوشه هامونند اما هزاران هزار عباس وزینب فدای یک تار موی مهدی زهراس...
علی اشکی را که از گوشه ی چشمش به پایین میغلتید با دست گرفت وگفت:به والله سرباز واقعی مولا تویی...اگه همه همینطور بودند الان سالها بود که مولا قدم رنجه فرموده بود...منتظر واقعی همینه,باید از داشته ها ونداشته هاش در راه محبوب بگذره,باید مصلحت مولا را به مصلحت ومنفعت خودش ترجیح بده...
ایا واقعا تمام اونایی که ادعای انتظار و عشق مولا را میکنند اینجور هستند؟؟
ادامه دارد....
🖊به قلم……ط_حسینی
از کرونا تابهشت
#قسمت۸۱ 🎬:
علی:پس اینطور که معلومه ,توهم مثل من میخواهی بریم طرف مکه...به نظرمنم این بهترین راهه وما هم باامدن امام ,درکنارش هستیم وهم با دشمنانی مثل خزیمه میجنگیم وهم با مدد امام ,فرزندانمان را پیدا میکنیم.
بااین حرف علی ,سرشار از شوق وخوشحالی شدم.
قرار شد فردا باعلی راهی عربستان بشویم اما با کی وباچی ,نمیدانستیم...
باید خودمان را دست تقدیر میسپردیم...
عربستان اوضاعش کلا بهم ریخته بود,از حکومت ال سعود,جز نامی دیگر هیچ باقی نمانده بود,هر شاهزاده سعودی تکه ای از,خاک عربستان را مثل سگی به دندان گرفته بود وسمت خود میکشید,شیعیان عربستان هم با اشکار شدن زمزمه های ظهور و پاشیدن حکومت ال سعود,از جا بلند شده بودند واماده ی خروج مولا ویاری رساندن به حضرتش بودند...
وسایل اندکی را برداشتیم وبا اتوبوسی از سربازان ودلسوختگان امام زمان عج راهی مکه شدیم,حسهای خوب وگنگی داشتم که قابل توصیف نبود اما دلچسپ گورا بود...
ادامه دارد...