eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
22هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️احکام وضوی جبیره‌یی 🔷اگر محل مسح، زخم است و نمی‌تواند روی آن، دست تر بکشد، باید به جای وضو، تیمم کند، ولی در صورتی که می‌تواند پارچه‌یی روی زخم قرار دهد و بر آن دست بکشد احتیاط (واجب) آن است که علاوه بر تیمم، وضو نیز با چنین مسحی بگیرد. 🔷کسی که در یکی از اعضای وضویش زخمی وجود دارد که دایماً از آن خون می‌آید، واجب است جبیره‌یی را بر روی زخم بگذارد که خون از آن بیرون نمی‌آید، مثل نایلون. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای @Emam_kh
⭕️سردار حاجی‌زاده: بزودی موضوع جدیدی رو می‌شود که اولویت اول مقابله دشمن می‌شود 🔻فرمانده نیروی هوافضای سپاه: زمانی مسئله هسته‌ای اولویت اول دشمن بود بعد موشک نقطه زن مسئله اول آنها شد و بعد دیدند پهپاد خطرناکتر است و اولویت آنها پهپاد شد و تا چند وقت دیگر موضوع جدیدی رو می‌شود که تبدیل به اولویت اول مقابله دشمن می‌شود. @Emam_kh
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹 وداع با ماه رجب دوباره سایه ی ماه کریمی از سرم کم شد به تعقیب رجب بودم که شعبان المعظم شد سلام ای ماه شعبان، ماه منجی، ماه پشت ابر که از مهرت ظهور حضرت قائم مسلّم شد رجب ماه علی(ع)، ماه محمّد(ص)، ماه زهرا(س) بود که با هجران هادی(ع)، ماه شادی محو در غم شد خوشا عطر امام باقر(ع) و جود "اباجعفر"(ع) که در ماه رجب، شیرازه ی اسلام محکم شد رجب یعنی وفا، یعنی وفات زینب کبری(س) که هر جا نام زینب بر زبان آمد محرّم شد جهان بی ماه شعبان رنگ آسایش نخواهد دید ببین بر درد دنیا، خنده ی آن ماه، مرهم شد دوباره خنده کردم، گریه کردم، تشنه جان دادم دوباره کربلا در پیش چشمانم مجسّم شد حسین(ع) و اکبر و سجاد(ع)، دلتنگ ابالفضل اند شگفتا شادی شعبان، محرّم در محرّم شد سر ماهِ بنی هاشم به روی نیزه ی خورشید سر خورشید، روزی پیش ماه هاشمی خم شد به شعبان می رسی دلتنگ ، شادان، نیمه جان ، زخمی دوباره باید آدم شد، دوباره باید آدم شد دوباره نیمه ی شعبان و دلتنگان بی تابش دوباره باید از چشم انتظاران همین دم شد @Emam_kh
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
@MaddahionlinYEKNET.IR - monajat 2 rajab 1401 - narimani.mp3
زمان: حجم: 6M
⏯ مناجات 🍃غیر آهی در بساطم نیست 🍃آه آورده ام ... 🎙 سید_رضا_نریمانی 👌بسیار دلنشین @Emam_kh
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداحافظ ماه رجب... خداحافظ ماه پر رحمت خدا خداحافظ ای ماه خوب خدا خداحافظ ای وعده ی صادق خدا برای تطهیر قلبهایمان دلمان بعد از با تو ،به با عظمت خوش است پروردگارا شکرت ما را در این ماه زنده نگه داشتی و ریزش رحمتت را برما ارزانی کردی خدای مهربونم ما را از لبیک گویان این ماه قرار بده ..🤲❤️ آیا سال بعد هستیم 💔 این الرجبیون...😭 @Emam_kh
12.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توصیه مهم شب آخر ماه رجب ❗ امشب آخر رجب است 🌺 ما را هم را از دعای خیرتون بی نصیب نگذارید التماس دعا 🌺 @Emam_kh
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایت دلدادگی قسمت۱۲۴🎬: روح انگیز ،در عالم بیهوشی فرو رفته بود و حاکم خراسان هم، که اینک متوجه قضایا شده بود ، مانند مرغی سرکنده ،بی قرار در حال قدم زدن در کنار تخت همسرش بود . حاکم خراسان از شدت عصبانیت و نگرانی ،گویی که مغزش قفل کرده بود و نمی دانست که چه کند و براستی چه می تواند بکند ، او با خود می گفت : اگر می دانستم که ازدواج فرنگیس ،چنین ضربه عظیمی به حکومت می زند و از آن گذشته، جان تنها دخترم را می گیرد ، حاضر به این کار نمی شدم. حاکم خراسان که به گوشش رسیده بود ، احتمالا تمام قضایا زیر سر بهادرخان است ،خون خودش را می خورد ، پس دستور داد که تا بهادر را هر کجا هست و در هر سوراخی که پنهان شده ، پیدا کنند و به خراسان بیاورند. شاهزاده فرهاد نیز، با همراهی دسته ای از سربازانش راهی شکار گاه شدند، آنها آنقدر عجلهٔ رسیدن را داشتند و شتابان حرکت می کردند که راه یک روزه را در چند ساعت پیمودند. سایه های شکارگاه از دور پدیدار شد و فرهاد که دیگر طاقتش طاق شده بود ، با سرعتی بیشتر ، همراهانش را پشت سر گذاشت و با شتاب به سمت عمارت حاکم نشین تاخت. نزدیک عمارت بود که همزمان با حرکتش شروع به فریاد زدن کرد : دایه سرو گل هااای....رجب آی رجب... با صدای شاهزاده فرهاد که در کوه و کمر شکار گاه می پیچید ، ساکنان عمارت هراسان خود را به بیرون انداختند. ننه سرو گل در حالیکه خراشهایی از خون خشک شده روی صورتش پیدا بود ، بر سر زنان جلو آمد و هنوز نرسیده به فرهاد بر زمین خاکی نشست و مشت مشت خاک بر می داشت و بر سرش میریخت. شاهزاده فرهاد با یک جست از اسب به زیر آمد ، کنار دایه سروگل زانو زد و همانطور که افسار رخش را در دست داشت و نفس نفس می زد گفت :... ادامه دارد... 📝 به قلم : ط_حسینی