eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢یک آمریکایی به دلیل خوردن گوشت خوک نیم پز دچار کرم نواری در مغزش شد. ‼️مردی 52 ساله اهل فلوریدا برای مدت طولانی از سردردهای شدید رنج می برد. سی تی اسکن نشان داد که مغز او آلوده به انگل است و لارو کرم نواری خوک در دو طرف مغزش کیست ایجاد کرده بود !! ‼️به گفته مجله آمریکایی گزارش های موردی، علت آن بیکن (گوشت خوک) نیم پز بود. ✅در چهار آیه از قرآن کریم خوردن گوشت خوک به صراحت تحریم شده است و مسلمانان همواره از آن پرهیز کرده اند، گوشت خوک مضرات زیادی هم برای سلامتی نیز دارد. (بقره/173؛ نحل/115؛ مائده/3؛ انعام/145) ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ ۖ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ [ البقرة: 173] جز اين نيست كه مردار را و خون را و گوشت خوك را و آنچه را كه به هنگام ذبح نام غير خدا بر آن بخوانند، بر شما حرام كرد. اما كسى كه ناچار شود هرگاه كه بى‌ميلى جويد و از حد نگذراند، گناهى مرتكب نشده است، كه خدا آمرزنده و بخشاينده است. 🇮🇷 @Emam_kh
12.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
... رهبرمعظم انقلاب: حضرت خدیجه سلام الله علیها در واقع مادر دوازده امام هستند چرا که امیرالمومنین را هم تا مدت‌ها در دامان خود پرورش دادند. # حضرت_خدیجه سلام الله علیها @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 دندان کشیدن در حال روزه 💬 سؤال: اگر روزه دار در ماه رمضان می داند یا احتمال می دهد که چنانچه دندانش را بکشد خون از حلق پایین می رود در این حال کشیدن دندان جایز است؟ ✅ پاسخ: در فرض سؤال اگر می داند خون پایین می رود نباید بدون ضرورت اقدام به کشیدن دندان کند و در صورت کشیدن دندان بدون ضرورت و فرو رفتن خون به حلق، علاوه بر نگه داشتن روزه تا غروب، قضا و کفاره نیز بر عهده او می آید اما در صورت احتمال، کشیدن دندان اشکال ندارد و باید مراقب باشد که خون از حلق پایین نرود و اگر بی اختیار پایین رفت روزه صحیح است. 📚 پی نوشت: بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله خامنه ای. @Emam_kh
خط تحریف در کمین قلم‌های هرز در کمین تحریف سخنان امام خامنه‌ای و خدشه به مطالبه حجاب و عدالت حضرت امام امروز از ملت، مطالبه امید و اتحاد را داشتند مواظب باشید باز جریان تحریف شروع به کار کرده است - امید یعنی نشاط و طراوت و مطالبه و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با فساد و مبارزه با رانت و مبارزه با افزون طلبی و تنگ کردن عرصه بر قبیله‌های سیاسی؛ اساساً مبارزه یعنی بالاترین سطح امید، و راضی‌شدن به وضعیت موجود یعنی موضع ترس و انفعال و نومیدی - اتحاد هم در قاموس انقلاب یعنی تلاش برای ترویج ارزش‌ها و اصرار بر حجاب و عفاف و مقابله با فحشا و بی‌بندواری و مقابله با دین زدایی و مقابله با تصمیمات یهود برای حذف مظاهر دین اگر دقت نکنیم میان حقیقت و تحریف فاصله نزدیک و فضا بسیار فریبنده است. اگر بیان امام را تبیین و تشریح نکنیم امر بر ملت مشتبه می‌شود جریان تحریف سعی دارد القا کند انتقاد به وضع موجود و راضی نبودن به آنچه داریم و مطالبه آرمان‌ها، یعنی ناامید کردن مردم! همچنین تلاش دارند اصرار و پایبندی بر ارزش‌ها مانند حجاب و عفت عمومی و فضای اسلامی را نوعی ایجاد دو قطبی کاذب و برهم زننده وحدت جامعه جلوه دهند برجسته‌ترین مصداق نگرانی و خطاب حضرت امام، بخش قدرت طلب فرهنگ سیاسی‌ما یعنی باندها و قبیله‌ها و احزابی هستند که مرکزایجاد دو قطبی‌های کاذب و اختلاف افکنی و نفرت پراکنی در جامعه ما می‌باشند؛ بقای این باندها در گرو حفظ اختلاف و رقابت‌های منفی در جامعه بوده و در قبال ارزش‌ها نیز یک قبیله قائل به حذف حجاب است و یک قبیله حجاب را مانع قدرت می‌داند. ● حجت‌الاسلام معظمی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام خدا بر مادر مومنان، حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها حجت الاسلام حامد کاشانی 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ حضرت آیت الله ضیاءآبادی ✍در ماه مبارک رمضان اگر دعای ابوحمزه و جوشن کبیر نخواندید و ختم قرآن نکردید ؛ اشکالی ندارد و مورد اخذ و عقاب خدا قرار نمی گیرید. آنچه لازم و واجب است ؛ پاک نگه داشتن چشم و گوش و زبان و شکم و دامن است. اگر این چنین شدیم ؛ به طور حتم مشمول لطف خدا می شویم وگرنه ساعت ها دعای ابوحمزه و جوشن کبیر خواندن و دنبالش چشم و گوش و زبان و ... را آلوده به گناهان نمودن ؛ نتیجه ای جز عقاب خدا نخواهد داشت. ‌‌‌‌‌‌‌‌ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سامری در فیسبوک قسمت_دوم ماشین به پیش میرفت و باد سردی که به صورت کشیده او می خورد باعث لرزی در بدنش شد و درِ کیفش را باز کرد و چفیه را بیرون کشید که به دنبالش عقال هم بیرون افتاد، چفیه را دور سرش پیچید به طوریکه فقط چشم های کشیده و مشکی اش از پشت آن پیدا بود و موهای وز وزی اش از کنار گوشش بیرون زد، عقال را از کف ماشین برداشت تا داخل کیفش بگذارد که نگاهش به دینارهایی افتاد که از مادرش کش رفته بود. عقال را روی پول ها انداخت و همانطور لبخندی میزد زیر لب گفت: مادرم ثمینه چقدر ماهی فروخته که اینهمه دینار جمع کرده، وقتی پول دارد و جلوی من سیب زمینی می گذارد، حقش است پول هایش غیب شود. بالاخره ماشین وارد شهر نجف شد، عکس های صدام که بر جای جای شهر آویزان بود انگار با او حرف میزد، جوان آه کوتاهی کشید و همانطور که سرش را تکان میداد رو به عکسی با چشم های دریده گفت: بخور و بتاز، فعلا نوبت توست، اگر من هم مثل تو ابرقدرت ها پشتیبانم بودند، الان بس که خورده بودم، هیکلی به فربهی تو داشتم، اما هنوز من اول راهم و قول میدهم آنقدر تلاش کنم که روزی نامم مثل نام تو، شهرهٔ شهر شود، روز بخور بخور من هم میرسد صدام حسین... ماشین ناگهانی ترمز کرد و مرد جوان همانطور که تلوتلو میخورد به شیشه عقب ماشین برخورد کرد و با فریاد گفت: چه خبرته آقا؟! آهسته تر، می خواستی اینجا بکشیتمون. مرد راننده دستش را از شیشه ماشین بیرون آورد و بی توجه به عصبانیت او گفت: آخر خطه، جلوتر نمیرم کرایه ات را بده و پیاده شو.. مرد جوان همانطور که با یک پرش خود را به بیرون ماشین می انداخت،زیر لب ناسزا نثار راننده می کرد، پیاده شد و دست در جیب شلوار لی آبی رنگش کرد و مقداری اسکناس بیرون آورد و به سمت راننده داد. راننده با تغیّر پولها را گرفت و هنوز می خواست اعتراض کند که کم است، متوجه شد اثری از مسافرش نیست و او در جمعیت پیش رو گم شد. از هر طرف صدایی می آمد، یکی از لباس های آنچنانی اش تعریف می کرد، یکی حلواهای جلویش را تبلیغ می کرد و یکی هم می خواست خرماهای خشکیده جلویش را قالب ملت کند. اما بوی مرغی که در فضا پیچیده بود، اشتهای مرد جوان را قلقلک داد، ناخوداگاه همانطور که دستی به شکم خالی اش می کشید به سمت غذا خوری پیش رویش رفت. تخت چوبی که از شدت استفاده رنگش به مانند رنگ چهره سیاه پسرک کارگر کنارش، شبیه شده بود را انتخاب کرد، تختی که از دید همه پنهان بود، روی ان نشست و با اشاره به پسرک، سفارش یک پرس مرغ و پلو را داد... از بس که گرسنه بود غذا را تند تند می بلعید، اصلا به مزه آن و بوی ساری که میداد توجه نمی کرد، پسرک پادو که این جوان را اولین بار بود میدید با تعجب خوردن او را نگاه می کرد، در همین حین صاحب کارش او را صدا زد و پسرک همانطور که نیشخندی میزد رو به جوان گفت: استخواناش خوردنی نیست به خدا... مرد جوان استخوان ران مرغ را که داخل دهانش بود بیرون آورد و پشت پسرک را نشانه گرفت و پرتاب کرد، استخوان وسط کمر پسرک فرود آمد. پسر به دنبال کارش رفت، مرد جوان اطراف را نگاهی کرد، انگار کسی حواسش به او نبود، پس آهسته و بیصدا از جا بلند شد و در یک چشم بهم زدن از غذا خوری بیرون آمد. صاحب مغازه که مانند عقابی تیز چشم همه جا را می پایید، از پشت ویترین سرش را بیرون آورد، اسکناسی به سمت مشتری پیش رویش داد و یک لحظه احساس کرد یکی از مشتری ها نیست و با فریادی بلند، پسرک را فراخواند و همانطور که خط و نشان برای پسرک بینوا می کشید گفت: برو ببین مشتری اون تخت پشتی هست یانه؟ اگر نباشه کل پول غذاش را تو باید بدی فهمیدددی؟! ادامه دارد.. 📝ط_حسینی 🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞