باید چه در اقدامات سلبی و چه اقدامات ایجابی، فکری به حال مردان #بیغیرت کرد!
پیامبر صلى الله عليه و آله میفرمایند: كانَ إبراهيمُ أبي غَيورا و أنا أغيَرُ مِنهُ و أرغَمَ اللّه ُ أنفَ مَن لا يَغارُ مِن المؤمنينَ (بحار الأنوار، ج ۱۰۰، ص ۲۴۸)
پدرم ابراهيم #باغيرت بود و من با غيرتتر از اويم و خداوند بينى مؤمنى را كه غيرت ندارد، به خاك میمالد!
✍🏻محسن انبیائی
🇮🇷 @Emam_kh
🔴 سیئات الرجال حسنات النساء!!
کیست که نداند در بازی پرسپولیس و سپاهان، تماشاگران زن کمتر از مردان مقصر نبوده اند و این رای کمیته انضباطی چیزی جز تشویق بی حیایی ها و فحاشی های آنان نیست.
تبریک عرض می کنم!
مسئولین دیگر حتی از شعار تساوی زن و مرد هم عبور کرده و وارد مرحله مصونیت زنان از جریمه و تنبیه انضباطی حتی با رکیک ترین فحاشی ها رسیده اند!!
این مرحله حتی برای غربی ها و صاحبان سند نحس و نجس ۲۰۳۰ هم قفل است!!! ...
#طرح_نور
#حجاب
#نفوذ
✍"قاسم اکبری"
🇮🇷 @Emam_kh
💠 تطهیر دهان
💬 سؤال:
هنگام مسواک زدن، از دندان و دندان مصنوعی و ترمیم شده، خون خارج می شود. آیا دندان های مصنوعی و کاشته شده، حکم دندان طبیعی را دارد؟
✅ پاسخ:
🔹 دندان پر شده و کاشته شده، حکم دندان طبیعی را دارد که با از بین رفتن عین نجاست، پاک می شود و آب کشیدن داخل دهان لازم نیست؛ همچنین دندان مصنوعی اگر به گونه ای است که جزو دندان طبیعی محسوب می شود (تشخیص با خود مکلف است) حکم دندان طبیعی را دارد که با از بین رفتن عین نجاست پاک می شود و آب کشیدن داخل دهان لازم نیست و الا باید خود دندان مصنوعی نیز تطهیر شود.
📚 پی نوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله خامنه ای
@Emam_kh
12.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏠 پنجرهای متفاوت به دیدار اعضای تیم ملی فوتسال ایران با رهبر انقلاب
🔹️وحید شمسایی: ما عاشق کشورمان هستیم و هرچه این پرچم برود بالاتر لذتش برای ما بیشتر است.
✏️ رهبر انقلاب: این پرچم که شما گفتید برافراشته بشود و جلوی چشم دنیا قرار بگیرد، بخش مهمی از آن دست شماست و شما دارید این کار را میکنید.
➕ لحظه ثبت عکس دستهجمعی قهرمانان با رهبر انقلاب
@Emam_kh
سامری_درفیسبوک۲
قسمت_سوم
احمد همبوشی با قدم هایی لرزان بدون هدف عرض اتاق را می پیمود و گاهی جلو قفسه کتاب میایستاد و کتابی به دست می گرفت و زیر و رو می کرد، گویی ثانیه ها به کندی می گذشت.
تلفن دوباره شروع به زنگ زدن کرد، احمد همبوشی با سرعت خودش را به آن رساند و گوشی را برداشت و صدای الوگفتن حیدرمشتت از پشت خط بلند شد، همبوشی با صدای بلند گفت: چرا اینقدر طول کشید تا زنگ بزنی؟! این چی بود داشتی میگفتی؟!
حیدر مشتت خنده ریزی کرد و گفت: انگاری خیلی توجهت را جلب کرده هاا
همبوشی با بی حوصلگی گفت: زودتر برو سر اصل مطلب، حیدرمشتت گفت: راستش چند تا از مساجد بزرگ و شلوغ العماره را انتخاب کردم تا برای تبلیغ شروع به کار کنم، اولین مسجدی که رفتم و از شما و دعوتتان گفتم، در ابتدا مردم عادی شما را با کس دیگه ای اشتباه گرفتند و بعد چند تا از مریدهای پرو پا قرص سید محمود سرخی که انگار اونم دقیقا ادعاهایی شبیه به ادعاهای شما کرده با این تفاوت که فرزند امام غایب نیست، جلو اومدن و شروع به مجادله با من کردن، هر چه من می گفتم اونا نقض می کردن و دلایلی محکم تر بر حقانیت صرخی می آوردند، خلاصه بگم، من در اینجا یکی کلّاش تر از خودمون را دیدم، البته خود محمود صرخی را قراره فردا توی یه مکان معین ببینم تا با هم گفتگویی کنیم، حالا به نظرت تکلیف من چیه؟
همبوشی نفسش رامحکم بیرون داد و گفت: تا میتونی باهاشون مناظره کن و حتی از کتابهایی که به اسم من چاپ شده براشون ادله و برهان بیار، گیجشون کن و بزار مریدهاشون هم گیج بشن و وقتی که درمانده شدن، تو از نسب احمدالحسن که میرسه به امام زمان رونمایی کن تا افراد ساده دل که امام زمانشون را دوست دارن بیان سمت ما، بالاخره از بین نائب و فرزند امام، یکی را باید انتخاب کنند که مطمئنا فرزند امام، ارجحیت بیشتری داره و منم از اینجا سعی می کنم با موکلی که دارم زمینه شکست صرخی را بوجود بیارم.
حیدرمشتت خنده بلندی کرد وگفت: بابا تو دیگه کی هستی؟! الحق که شیطان را درس میدی، میگم اینجور که ملت را میپیچونی یه وقت حیدر مشتت یا یمانی ظهور را نپیچونی؟!!.
احمد همبوشی اوفی کرد و گفت: ببین رفیق! من هر چی باشم نامرد نیستم، با هم شروعش کردیم و باهم پیشش میبریم و از مزایای این مکتب هر چی نصیبمون شد با هم میخوریم و بعد اندکی سکوت کرد و ادامه داد: گفتی فردا با خود صرخی دیدار داری، به نظرم قبل از مناظره و جنگ و جدل، یه جورایی در خلوت باهاش کنار بیا و ببین چه طوری میشه بی سرو صدا یه دهانبند بهش بزنیم و اگر این مورد جواب نداد، برو سراغ مناظره و برنامه ای که گفتم، در ضمن یه تعداد کتاب جدید هم قراره به دستم برسه، اینا هم کارشناسی شده هستند و به نام من نوشته شدند، سعی می کنم از اینا هم به دستت برسونم.
حیدر مشتت بار دیگر خنده صدا داری کرد و گفت: باشه! راستی خدا شانس بده، من هر کار کنم به تو نمی رسم یابن المهدی، نه قلم میزنی و نه زحمتی میکشی و کلی کتاب به نامت ثبت میشه.. و با زدن این حرف هر دو خنده ای کردند و تماس قطع شد.
احمد همبوشی روی صندلی کنار میز نشست، انگار ذهنش سخت درگیر بود، او باید راه درستی برای مقابله با مدعیانی همچون صرخی که هرازگاهی سر راهش سبز می شدند پیدا می کرد.
احمد همبوشی متوجه گذشت زمان نمی شد،وقتی به خود آمد که اتاق نیمه تاریک شده بود، همبوشی کلید برق را زد و بعد گوشی تلفن را برداشت و شماره دفتر مایکل را گرفت.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🎞🎞🎞🎞🎞🎞
🍃🌺خوشبختی را کجا میتوان یافت؟🌺🍃
از خدا پرسید: «خوشبختی را کجا میتوان یافت؟»
خدا گفت: «آن را در خواستههایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.»
با خود فکر کرد و فکر کرد: «اگر خانهای بزرگ داشتم بیگمان خوشبخت بودم.»
خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم یقیناً خوشبختترین مردم بودم.»
خداوند به او داد.
اگر... اگر... و اگر...
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود.
از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.»
خدا گفت: «بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی.»
او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها مینشیند و نگاههای سرشار از سپاس به او لذت میبخشد.
رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران.»
@Emam_kh