14030918 سوریه.mp3
10.68M
.
⭕️خیلی فوری⭕️
سخنان حاج آقا #محسن_عباسی_ولدی دربارۀ تحولات اخیر سوریه
حتما گوش کنید و منتشر کنید.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دراین روزهای پرهیجان فتنه های داخلی وخارجی
خدابهت سلامتی بده که سایت
ازسرکشورماکم نشه آقا❤️
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه ۱۰۴ سوره انعام
🌸 قَدْ جَآءَكُمْ بَصَآئِرُ مِنْ رَبِّكُمْ ۖ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا ۚ وَمَآ أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ (۱۰۴)
🍀 ترجمه: همانا برای شما از سوی پروردگارتان دلایلی روشن آمده، پس هر كه ببیند به سود خود اوست و هر كه كوردل شود به زیان خود اوست، و بر شما حافظ و نگهبان نیستم (۱۰۴)
🌸 این آیات همانند سایر آیات سوره انعام در مکه نازل شده است. از اين به بعد قرآن يک نوع خلاصه و نتيجه گيرى از آيات گذشته مى كند. نخست مى فرمايد: «قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ: همانا برای شما از سوی پروردگارتان دلایلی روشن آمده» سپس براى اين كه روشن سازد اين دلايل به قدر كافى حقيقت را آشكار مى سازد و جنبه منطقى دارد، مى گويد: « فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها: پس هر که ببیند به سود خود اوست و هر که کوردل شود به زیان خود اوست» و در پايان آيه از زبان پيامبر «صلّى اللّه عليه و آله» مى گويد: وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ: و بر شما حافظ و نگهبان نیستم»
🔹 پیام های آیه ۱۰۴ سوره انعام 🔹
✅ با نزول قرآن، راه عذری بر هیچ کسی باقی نمانده است.
✅ مردم در انتخاب راه، آزادند.
✅ آگاه کردن مردم، از شئون ربوبیت الهی است.
✅ سود ایمان و زیان کفر مردم، به خودشان بر می گردد نه خدا
آیه 104🌹 ازسوره انعام🌹
قَدْ =به راستی آمد
جاءَكُمْ =برای شما
بَصائِرُ =بینش هایی
مِنْ=از [جانب]
رَبِّكُمْ =پروردگارتان
فَمَنْ=پس هرکس
أَبْصَرَ =بینا[دل]شد
فَلِنَفْسِهِ =به سود خوداوست
وَ مَنْ=وهرکه
عَمِيَ =کور [دل] شد
فَعَلَيْها =پس به زيان اوست
وَ ما أَنَا=ونیستم من
عَلَيْكُمْ=برشما
بِحَفِيظٍ =نگاهبان
🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️کار جمهوری اسلامی تمام خواهد بود اگر...
امام خامنهای: «شجاعت در برابر هیبت دشمن، جزو شاخصهاست. در مقابل دشمن اگر مسئولین کشور احساس رعب و خوف بکنند، بر سر ملت بلاهای بزرگ خواهد آمد.
آن روزی که اصفهان در دورهی شاه سلطان حسین مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حکومت باعظمت صفوی نابود شد، خیلی از افراد غیور بودند که حاضر بودند مبارزه و مقاومت کنند؛ اما شاه سلطان حسین ضعیف بود.
اگر جمهوری اسلامی دچار شاه سلطان حسینها بشود، دچار مدیران و مسئولانی بشود که جرأت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نمیکنند، در مردم خودشان احساس توانائی و قدرت نمیکنند، کار جمهوری اسلامی تمام خواهد بود.»
شهید آوینی: جنگ نهایی ما با اسلام امریکایی است چرا که قدمت این اسلام از امریکا بیشتر است.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ با سقوط حکومت بشار اسد، آینده سوریه، منطقه و ایران چگونه خواهد شد؟
این جمله تاریخی شهید سلیمانی انگار برای همین روزها و ساعتهاست:
"من با تجربه این را میگویم که میزان فرصتی که در بحرانها وجود دارد در خود فرصتها نیست. اما شرط آن این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم..."
پس از اشغال عراق توسط امریکا نیز خیلی ها تصور میکردند که کار منطقه و ایران تمام است اما هوشمندی جمهوری اسلامی و اتخاذ راهبرد درست منطقه ای اش، کاری کرد که آن بحران بزرگ به یک فرصت کم نظیر برای ایران تبدیل شد.
امروز نیز در همان نقطه ایم به شرطی که به جای انفعال، به دنبال تبدیل بحران به فرصت باشیم و چنین رویکردی از دل روزمرگی و گدایی از غرب و اکتفا به حداقل ها در نمی آید، اولین شرط تبدیل بحران به فرصت، باور داشتن به توانمندی های بزرگ کشور و اعتماد به نفس در برابر دشمنان است. نقطه سر خط!
@Emam_kh
💠 کمترین مقدار سجدهگاه
💬 واجب نیست همه پیشانی به محل سجده برسد و همین که گفته شود پیشانی را به سجده گذاشت ، کفایت میکند. ازاینرو اگر به مقدار سر انگشت سَبّابِه با زمین (یا هر چیزی که سجده بر آن صحیح است) تماس حاصل شود، کافی است .
🔹سجده بر روی برجستگی مُهر
اگر مقدار لازم برای سجده رعایت شود، سجده بر طرف برجسته مُهر (دارای نوشته) اشکالی ندارد.
🔹 چسبیدن مُهر به پیشانی در نماز
اگر مُهر در سجده به پیشانی نمازگزار بچسبد و بخواهد به سجده دوم برود، باید آن را از روی پیشانی برداشته و بر زمین گذارد و سپس روی آن سجده کند.
📚 آموزش مصور احکام آیتالله خامنهای، ص 272.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅دقیقترین تعریف را آقای قالیباف ا بیان داشتند😂
📣پزشکیان:📢 نداریم،نمیتونیم،نمیشه
🇮🇷Emam_kh
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتهفتم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
چشمی گفتم بعدش باهم رفتیم پایین
شام و تو آرامش بیشتری خوردیم
همش داشتم فکر میکردم فرداشب ک مادرم نیست من چجوری تنهایی برم؟
وقتی پدرم از آشپزخونه خارج شد
از مادرم پرسیدم :
_مامان فردا ساعت چند میری بیمارستان ؟
_فردا چون باید جای یکی از دوستامم بمونم زودتر میرم.غروب میرم تا ۲ شب.چطور؟
تو فکر فرو رفتم و گفتم
_هیچی
برگشتم به بهترین و آروم ترین قسمت خونمون یعنی اتاقم
خب حالا چ کنم ؟
بابامم ک غروب تازه میاد
اوففف نمیدونم چرا ولی دلم خیلی میخواست که برم .شاید دیگه فرصتی پیش نمیومد ک ببینمشون.یا اگه پیش میومد دیگه خیلی دیر بود و منو حتی به یادمنمی اوردن.
ولی من باید میدیدمشون.
وقتی از فکر کردن خسته شدم از اتاقم بیرون رفتم و نشستم رو کاناپه جلو تی وی .
مشغول بالا پایین کردن شبکه ها بودم اما نگام به چهره ی پر جذبه بابام بود.
متفکرانه به کتاب توی دستش خیره بود و غرق بود تو کلمه های کتاب
وقتی دیدم حواسش بهم نیست تی وی و بیخیال شدم و دستم و گرفتم زیر سرم و بیشتر بش زل زدم
پدرم شخصیت جالبی داشت
پرجذبه بود ولی خیلی مهربون
در عین حال به هیچ بشری رو نمیداد
و کم پیش میومد احساساتش و بروز بده
با سیاست بود و دلسوز
حرفش حق بود و حکمش درست
جا نماز آب نمیکشید ولی هیچ وقت نشد لقمه حرومی بیاره سر سفرمون
مثه شاهزاده ها بزرگم نکرد با اینکه خودش شاهی بود
بهم یاد داد چجوری محکم وایستم رو به رو مشکلاتم
درسته یخورده بعضی از حرفاش اذیتم میکرد
اما اینو هم میدونستم ک اگه نباشه منم نیستم
از تماشاش غرق لذت شدم و خدارو شکر کردم بخاطر بودنش
پدر ومادر من نمیتونستن بچه ای داشته باشن.
ب دنیا اومدن من یجور معجزه بود براشون
از جام بلند شدم و رفتم پشت سرش
خم شدم و رو موهاشو بوسیدم
و دوباره تند رفتم تو اتاقم .
یه کتاب ورداشتم تا وقتی خوابم ببره بخونم
ولی فایده نداشت نه حوصله خوندن داشتم نه خوابم گرفت.
پریدم رو تختم
تشک نیمه فنریم بالا پایین شد و ازش کلی لذت بردم
دوباره خودم و پرت کردم روش که بالا پایین شم
بابام حق داشت هنوز منو بچه بدونه آخه این چ کاریه ؟؟
یخورده که گذشت چشام و بستم و نفهمیدم کی خوابم برد
__
+فاطمه جاان ماماان پاشوو بعد نگو بیدارم نکردیی
با صدای مامان چشامو باز کردم و ب ساعت فانتزی رو دیوار روبه روم نگاه کردم ۵ و نیم بود
به زور از تختم دل کندم و رفتم وضو گرفتم
سعی میکردم تا جایی ک میتونم نمازام و بخونم .
سجاده صورتیم و پهن کردم چادر گل گلیم و از توش در اوردم و رو سرم گذاشتم.
چشمم افتاد به قرآن خوشگل تو جانمازم
یادش بخیر مادرجونم وقتی از مکه اومده بود برام آورد.
نمازم و خوندم و کلی انرژی گرفتم.
بعدش چندتا از کتابامو گرفتم و گذاشتم تو کیفم. یخورده هم پول برداشتم .رفتم جلو میز آینم نشسم
یخورده به صورتم کرم زدم ک از حالت جنی در بیام
موهامو شونه کردم و بعد بافتمشون
یه بوس تو آینه واس خودم فرستادم و رفتم تو آشپزخونه
با اینکه از شیر بدم میومد بخاطر فایده های زیادی که داشت یه لیوان براخودم ریختم و با عسل نوش جان کردم
دوباره برگشتم اتاقم .از بین مانتوهای تو کمد ک مرتب کنار هم چیده شده مانتو سرمه ایم که ساده ترینشون بود و برداشتم و تنم کردم .یه شلوار جین ب همون رنگ پوشیدم.
در کمد کناری و باز کردم. این کمدم پر از شاخه های روسری و شال و مقنعه بود.
چون داشتم میرفتم کتابخونه یه مقنعه بلند مشکی از توشون انتخاب کردم
گذاشتم سرم و یخوردع کشیدمش عقب .
موهامم چون بافته بودم فقط ی تیکه اش از پایین مقنعه ام مشخص بود برا همین مقنعه رو بازم عقب تر کشیدم
حالا فقط یه خورده از ریشه های موهای بورَم معلوم بود
ادکلن خوشبوم و برداشتم و زدم و با لبخند کیفم و گرفتم از اتاقم بیرون رفتم
روپله جلو در نشستم و مشغول بستن بندای کتونی مشکیمشدم
از خونه خارج شدم راه کتابخونه رو پیش گرفتم .چون راه زیادی نبود پیاده میرفتم تا یه خورده ورزشم کرده باشم
برنامه هر پنجشنبه ام اینجوری بود
یه مغازه ای وایستادم و دوتا کیک کاکائویی گنده با یه بطری شیرکاکائو خریدم پولشو حساب کردم و دوباره راه افتادم سمت کتابخونه .
به کتابخونه که رسیدم خیلی آرومو بی سرو صدا وارد سالن مطالعه شدم و رفتم جای همیشگی خودم نشستم.
کتابامو در اوردمو به ترتیبی که باید میخوندم رو میزم چیدمشون .
اول دین و زندگی و بعدش ادبیات و بعدشم برای تنوع زیست !
ساعت مچیمو در اوردم و گذاشتم رو به روم تا مثلن مدیریت زمان کرده باشم
دین و زندگی و باز کردم و شروع کردم ....
ادامهدارد...
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتهشتم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
به ساعت نگاه کردم تقریبا ۴ بعدظهر شده بود و من هر سه تا کتابمو تموم کرده بودم دیگه هیچ خوراکی ای هم نمونده بود برام .
احساس ضعف میکردم ولی سعی کردم بهش غلبه کنم و دربرابر گرسنگی مقاومت کنم تا بتونم تا ساعت ۷ که کتابخونه تعطیل میشه حداقل یه درسِ دیگمو هم بخونم
مشغول برنامه ریزی واسه خوندن درس بعدی بودم که با صدای ویبره تلفن به خودم اومدم.معمولا پنج شنبه ها که کتابخونه میومدم گوشی خودمو نمیاوردم . یه گوشی میاوردم که فقط بشه باهاش تماس گرفت و دیگران بتونن باهاش تماس بگیرن
مامان بود . از سالن رفتم بیرون و جواب دادم .
+سلام مامان جان خوبی؟
_بح بح سرکار خانم علیهههه چه عجب
خندید وگف
+امان از دست تو.
بیا پایین برات غذا اوردم .
_ای به چشممممم جانِ دل
تلفنو قطع کردمو با شتاب دوییدم بیرون .
دم در وایستاده بود .
با دیدنش جیغ کشیدمو خودمو پرت کردم بغلش
مامان کلافه گف
+عه بسه دیگه دخدر بیا اینو بگیر دیرم شده .چیه این جلف بازیا که تو در میاری اخه
به حالت قهر رومو کردم اونور.
نایلون غذا رو به زور داد دستم و صورتمو بوسید و گفت
+خیلِ خب ببخشید .
برگشتمو مظلومانه نگاش کردم
_کجا به سلامتی؟
+میرم بیمارستان
_عه تو که گفتی ساعت ۶ میری که
+نه الان دوستم زنگ زد خواهش کرد یه خورده زودتر برم .
اخه میخاد بره پیش مادر مریضش .
دلم براش سوخت برا همینم قبول کردم .
_اخی باشه
+اره
فقط فاطمه غذاتونو پختم گذاشتم رو گاز بابا اومد گرم کنین باهم بخورین .
توعم یخورده زودتر برو خونه که صدای بابا در نیاد .
چشمی گفتم ازش خداحافظی کردم .
رفتم بالا و تو سالن غذا خوری نشستم یه نگا به نایلون غذا انداختمو تو دلم گفتم خدا خیرت بده ...
در نایلونو باز کردمو با پیتزای گوگولیم مواجه شدم و هزار بار دیگه قربون صدقه ی مامانم رفتم
یه برش از پیتزامو بر داشتمو شروع کردم به خوردن
خواستم برش دومو بردارم که یاد مراسم امشب افتادم . مث جت پریدم تو سالن مطالعه و کیفم و جمع کردم کتابامو پرت کردم توش . ساعت مچیمو دور دستم بستمو با کله پرت شدم بیرون .
نتونستم از پیتزام بگذرم
درشو بستمو با عجله انداختمش تو نایلون کولمو انداختم دوشم و نایلون غذامم دستم گرفتم و دوییدم سمت خونه .
همش خدا خدا کردم که بابام نباشه یا اتفاقی بیافته که بابام شب نیاد خونه
چقد دلممیخواست بعد این همه سال یه بار برم هیئت .
یاد تعریفایی که ریحانه از هیئت میکرد میافتادم و بیشتر دلم پر میکشید .
کاش میشد برم و تجربه اش کنم
سرمو بردم بالا و سمت آسمون نگاه کردم
صاحب مجلس خودت یه کاری کن من بیام .توراه انقد با خودم حرف زدم تا رسیدم.
کلید انداختمو درو باز کردم
از راهرو حیاط عبور کردمو رسیدم به خونه ویلاییمون وسط یه باغ ۷۰۰ متری
در خونه روباز کردم و رفتم تو.
کفشمو گذاشتم تو جا کفشی و کولمو از فاصله ۵ متری انداختم رو مبل .
خیلی سریع رفتم آشپزخونه و غذامو گذاشتم رو میز غذاخوری.
رفتم تو اتاقم و مشغول عوض کردن لباسم شدم .
یه پیرهن و شلوار صورتی پوشیدم و موهامو شونه کردم و خیلی شل پایین سرم بستم. از اتاق اومدم بیرون که برم دستشویی یادم افتاد کیفم مونده رو مبل .
خیلی سریع رفتم و آوردمش تو اتاق و گذاشتمش یه گوشه .
گوشی خودمو از تو کشو در اوردم و یه نگاهی بهش انداختم .خبری نبود .
رو تختم رهاش کردمو خیلی سریع رفتم سمت دستشویی
به صورتم تو آینه نگاه کردم و روش دقیق تر شدم تقریبا کبودیش محو شده بود و فقط یه اثر خیلی کم روش باقی مونده بود
از دستشویی اومدم بیرون و یه راس نگام رف پی ساعت ..
تقریبا پنج شده بود
صدای قار و قور شکمم منو برد سمت آشپزخونه ...
نشستم رو میز غذا خوری و مشغول خوردن پیتزام شدم ...
هنوز پیتزام کامل تموم نشده بود که تلفن زنگ خورد .
رفتم تو حال و تلفن و برداشتم شماره بابا بود
+الو سلام دخترم
_ سلام پدر جان
+عزیزم یه لطفی میکنی کاری رو که میگم انجام بدی
_بله حتما چرا که نه
+پس بیزحمت برو تو اتاقم
(رفتم سمت پله ها
دونه دونه ازشون بالا رفتم تا رسیدم به اتاق شخصی بابا )
_خب
+کمد کت شلوارای منو باز کن
کت شلوار مشکی منو در بیار
(متوجه شدم که خبراییه )
_جایی میرین به سلامتی؟
ادامهدارد...
🔴 باید برای ظهور ظرفیت پیدا کنیم
🔵 آیت الله جوادی آملی(دامت برکاته):
🌕 وجود مبارك حضرت امیر(سلام الله علیه) خط مشی امامت را مشخص كرد، همان خط مشی هم در جریان ظهور و حضور و غیبت ولی عصر (ارواحنا فداه) هم مطرح است.
وجود مبارك حضرت امیر فرمود كه سالیان متمادی مردم ظرفیت حضور مرا نداشتند و تحمل نمی كردند؛ حرف های معقول ما را اینها نمی پذیرفتند و مقبولشان نمی شد تا اینكه بالأخره تجربه نشان داد كه غیر از علی بن ابی طالب كسی نمی تواند رهبری نظام را به عهده بگیرد. تقریباً بیست و پنج سال اینها تلفات دادند و آزمودند اگر كاری هست از غدیر ساخته است، بعد از اینكه مردم فهمیدند و كم كم زمینه فراهم شد، من پذیرفتم
«لَولا حُضُورُ الحاضِرِ و قِیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ».
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥توصیه رهبر رو گوش نکردید، علیرغم اینکه میدانستید اشتباه است به غرب اعتماد کردید، و نتیجه این اعتماد قرار دادن ایران و مقاومت در یک چالش بزرگ بود.
شما با غربگرایی جنگ را به مرزهای ایران میکشید، شدیدترین تحریمها در زمان اصلاحات وضع شده و شدیدترین تهدیدها در زمان اصلاحات عملی شد...
@Emam_kh
🔴 عملیات حذف بشار اسد
رژیم هار صهیونی نمی تواند بشار اسد رئیس جمهور قانونی سوریه را مانند رهبران گروه های مقاومت به طور مستقیم و آشکار ترور کند؛
برای حذف بشار نیاز به سناریویی شبیه سقوط بالگرد حامل شهید رئیسی دارد تا هم عملیات حذف انجام شده باشد و هم مسئولیتی بر گردنش نباشد
تحرکات اخیر تروریست ها دست رژیم را برای عملیات حذف بازتر کرده.
احتمالا یک عملیات توسط جوخه های ترور و انتساب آن به گروه های شورشی ...
#وعده_صادق۳
#وعده_صادق
#سوریه
☑️ ۱۰ آذر ۱۴۰۳
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
🌹پدر شهید صدرزاده: اتفاقات منطقه باعث دلسردی خانوادۀ شهدا نمیشود
♦️مدافعان حرم در دفاع از حرم برخاستند و راه را درست رفتند و شهدای ما یقین داشتند که این راه درست است.
♦️اقتضای آن زمان این بود که جوانان وارد میدان شوند و جانفشانی کنند و هر زمانی هم در هر نقطهای که ظلمی ایجاد بشود و نظام مقدس جمهوری اسلامی مصلحت را در حضور ما ببیند، حتما در صحنه حاضر خواهیم بود.
♦️باید وحدت را حفظ کنیم و گوش به فرمان منتظر دستورات رهبر معظم انقلاب باشیم و پای آرمانهای خود بمانیم.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨#کلیپ_ویژه_فوری_مهم
💥 فقط گوش به فرمان «فرمانده میدان»
‼️مردم! تردید نکنید! به اینهایی که در کانالها خودشان را تحلیلگر میدانند، گوش نکنید!
❌شما بچههای نادان که تجربهٔ یک روز از جنگ و مبارزه و سیاست و کیاست و درایت این فرمانده را ندارید، دهانتان را ببندید!
💥امروز تضعیف جبهه اسلام و مقاومت اسمش #خیانت است...
🎙 حجتالاسلام حاج احمد پناهیان
#نشرحداکثری
@Emam_kh
📜 بیانیه جمعی از همسران شهدای مدافع حرم در پی تحولات اخیر در سوریه
🌹 خون شهدای مدافع حرم پایمال شدنی نیست
💢 نقد اهانت آمیز به فرماندهان جبهه مقاومت را محکوم می نماییم
🔹مراقب برنامه ریزی برای ایجاد فتنه داخلی باشید
🔹فرماندهان نگذارند کلام رهبر حکیم بر زمین بماند و به وصیت شهید سلیمانی جامه عمل بپوشاند.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هاشم الحیدری: هنوز آغاز جنگ است؛ بعد از سوریه نوبت عراق است
دبیرکل جنبش عهدالله عراق در دانشگاه امام حسین (ع):
🔸در خصوص حوادث سوریه باید گفت هنوز اول جنگ هست. من از دو سه ماه پیش در سخنرانیها گفتم بعد از لبنان نوبت سوریه است و شد و بعد از سوریه نوبت عراق است.
🔸جنگی بزرگی در عراق در پیش رو داریم. بزرگترین سفارت آمریکا در کل دنیا سفارت آمریکا در بغداد هست، آنها باید اخراج شوند.
@Emam_kh
🍏درمان بالا بودن کلسترول خون
خوردن دمنوش پوست خشک شده پرتقال سبب کاهش کلسترول خون می شود و این افراد از خوردن تخم مرغ، سیرابی و گوشت قرمز پرهیز نمایند.
🍊🍊🍊🍊🍊
کیک_تخته_ای نارگیل و کشمش
آرد ۲.۵ لیوان
تخم مرغ ۴ عدد
شکر ۱ لیوان
شیر ۱/۲ لیوان
روغن مایع ۱/۲ لیوان
بیکینگ پودر ۲ ق م
وانیل ۱ ق چ
پودر نارگیل ۱/۲ لیوان
کشمش ۱/۲ لیوان
تخم مرغ را داخل ظرف گودی ريخته، سپس با دور کند همزن، کمی هم ميزنيم.
بعد شكر را اضافه كرده حدود پنج دقيقه با دور كند همزن همزده تا كاملا كف كند.
بعد به ترتيب، شير، روغن مايع، وانيل و پودر نارگيل را اضافه كرده و با همزن هم ميزنيم.
آرد را به همراه بكينگ پودر الک كرده و توی چند مرحله به مايه كيک اضافه ميكنيم و با ليسک بطور دورانی هم میزنیم.
در آخر كشمش هاى آغشته به آرد را داخل مايه كيک ريخته و قالب را چرب كرده آرد پاشی ميكنيم و مايه كيک را داخل قالب مستطيل شكل به ابعاد ٢٠*٣٠ ريخته و توی فر با درجه ۱۸۰ بمدت ۴۵ دقيقه قرار ميدهيم.
.