eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📛 داستان شیطانواره 📛 ♨ فصل دوم _ ق ۸ 🍁 رفتم خونه ملیکا ، 🍁 وارد شدم و در خونشون رو 👈 قفل کردم و گفتم : 🌸 تو این وسط چه کاره بودی؟ 🍁 ملیکا با ترس گفت : 🌟 چی میگی نمی فهمم ؟! 🌸 گفتم : توی داستان علی و دخترا و ازدواجشون ، 👈 تو چه کاره بودی ؟ 🌸 اصلا چرا اومدی گفتی ؟ 🌸 نقش تو این وسط چی بود ؟ 🌸 وقتی خدا با این بزرگی ، 👈 داره گناه مردم رو می پوشونه 🌸 تو چکاره بودی که گناه علی و اون دخترای هوس باز رو به من گفتی؟ 🍁 ملیکا گفت : 🌟 نه اینجوری نگو 🌟 علی هیچ گناهی نداره 🌟 علی پاکه 🌟 علی هیچ وقت به تو خیانت نکرده 🍁 منم عصبانی شدم و گفتم : 🌸 اسم شوهرم رو به زبونت نیار و گرنه... 🌸 آره حق با توه 🌸 شوهرم پاکه 🌸 اون هیچ وقت به من خیانت نکرد 🌸 هیچ وقت دنبال ناموس مردم نبود 🌸 هیچ وقت دنبال زنای مردم نبود 🌸 این من بودم که زن خوبی براش نبودم 🌸 اون لیاقت بهتر از منو داره 🌸 ولی ملیکا ، 🌸 تو رو به دوستیمون قسم 🌸 بگو تو با شوهر من چه ارتباطی داری؟ 🍁 ملیکا سرشو پایین انداخت و گفت : 🌟 نپرس پریسا 🌟 تو روخدا نپرس 🌟 نمی تونم بهت دروغ بگم 🌸 گفتم : تو غلط میکنی دروغ بگی 🌸 همه چیز رو بهم بگو 🌟 گفت : باشه 🌟 حالا که خودت می خوای 🌟 باشه بهت میگم 🌟 ولی تا آخرشو بشنو 🌟 و به اعصابت مسلط باش 🌟 یادته روز اول اومدیم خونتون؟ 🌸 گفتم : خوب آره یادمه 🌟 گفت : من همون روز 💫 ( ملیکا کمی مکث می کنه ) 🌟 همون لحظه شیفته حجب و حیا و غیرتِ شوهرت شدم 🍁 از حرف ملیکا جا خوردم 🍁 و چشمام از تعجب بازتر شدن 🍁 قبل از اینکه دعواش کنم گفت : 🌟 قرار شد آروم باشی و عصبانی نشی 🍁 سرم و به نشانه رضایت تکون دادم 🍁 اونم ادامه داد : 🌟 شوهرت سر به زیر و خندون بود 🌟 خیلی نگاش کردم 🌟 اما اون اصلا نگام نکرد...
📛 داستان شیطانواره 📛 ♨️ فصل دوم _ ق ۹ 🍄 ملیکا گفت : 🍄 علی با خیلی از مردا فرق داره 🍄 اون روزی که اومدیم خونتون و علی بهت گفت : 🌹 سفره آقایون رو از خانما جدا پهن کن 🍄 یادته ؟! 🍄 یادته مخالفت کردی ؟! 🍄 ای کاش مخالفت نمی کردی 🍄 اون لحظه فکر کردم 🍄 حتما با علی مشکل داری 👈 که حرفشو گوش نکردی 🍄 کسی که مثل خودت 🍄 ادعای مسلمونی داره 🍄 ولی مطیع شوهرش نباشه 👈 بی شک منافقه نه مسلمون 🍄 چون خودم کمبود محبت داشتم 🍄 فکر کردم شاید علی هم به خاطر این کارات ، کمبود داشته باشه 🍄 شیطان رفت تو جلدم 🍄 و تصمیم گرفتم 🍄 شوهرت رو به طرف خودم بکشونم 🍄 اما اون اصلا چراغ سبز نشونم نداد 🍁 با عصبانیت یقه ملیکا رو گرفتم و گفتم: 🌸 آخه احمق ، خودت هم شوهر داری 🌸 پس چرا دنبال شوهر من بودی؟ 🌸 مگه من چه بدی ای در حق تو کردم؟ 🌸 غیر از اینه که مثل خواهرم باهات رفتار کردم 🌸 اینه جواب اون همه خوبیای من؟ 🌸 چرا به من و حتی شوهرت خیانت کردی؟ 🌸 مگه نمی دونی خیانت ، خیانت میاره؟ 🌸 مگه نمی دونی که اگه به شوهرت خیانت کنی 👈 اونم بهت خیانت می کنه ؟ 🍁 ملیکا گفت : 🍄 چرا می دونم . 🍄 روزی که منِ بی شعور 🍄 شوهرم رو مجبور کردم ماهواره بگیره 🍄 خیانت هاش به من شروع شد 🍄 حالا نوبت اونه که خیانت های منو ببینه 🍁 من از حماقت و پر رویی ملیکا به خشم اومدم و گفتم : 🌸 ملیکا ، تو دیوونه ای 🌸 نمی فهمی چی داری میگی 🍁 بعد از این حرفم ، محکم هلش دادم 🍁 اونم پشتش به دیوار برخورد کرد 🍁 آروم و تکیه به دیوار ، نشست روی زمین 🍁 می خواستم برم خونمون 👈 که ناگهان دیدم ملیکا روی زمین افتاد 🍁 و دیوار پشت سرش خونی شده 🍁 دویدم طرفش 🍁 سرشو بلند کردم و صداش زدم اما بلند نشد... ️ ادامه دارد ......
🕊 صـلوات_خاصه ( امام_رضا_علیه السلام) ✵به نيت خشنودي آن حضرت ✵و بر آورده شدن حاجات✵. بِسْمِ_اللّٰهِ_الرَّحْمٰنِ_الرَّحیٖم •❥•➼‌═❧═───┄✧✦ ۩﷽• اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ ๑۩﷽ •❥• بارالها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسنديده پيشواى پارسا و منزه •❥•➼‌═❧═───┄✧✦ ۩﷽• وَحُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ ๑۩﷽ •❥• وحجت تو بر هر كه روى زمين است و هر كه زير خاك بسيار راستگو و شهيد •❥•➼‌═❧═───┄✧✦ ۩•﷽ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِك َ๑۩﷽ •❥• درود و رحمتى فراوان و كامل و با بركت و متصل و پيوست و پياپى و دنبال هم همچون بهترين رحمتى كه بر يكى از اوليائت فرستادى. •❥•➼═❧═───┄✧✦ ✵ خدایازیارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان ❁ الهـے آمیݧ التمـاس دعـا❁ صلوات @Emam_kh
🔴 روحانی می‌گوید: بگذارید #همه_باشند! منظورش چیه؟ داود_مدرسی_یان @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️تضعیف رهبری یعنی اینکه یک کشتی که هشتاد میلیون توش سوارند سوراخ کرده ای ⚠️گناه غیرقابل بخشش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✅داستان کوتاه ✍پادشاهي ، حكيم شهرش را فرا خواند و از او خواست كه جمله ای براي او بنويسد كه در همه ی لحظات آرامش بخش و تسلای روحش باشد. حكيم انگشتر پادشاه را خواست و نوشته اي را درون انگشتر پادشاه قرار داد وبا او شرط كرد فقط زمانی آن را باز كند كه احساس كرد به آن نياز مند است. چندی بعد جنگی ميان‌ آن شهر و شهر همسايه در گرفت. جنگی سخت كه بايد به دشواری از پس آن بر مي آمدند متأسفانه جنگ رو به شكست مي رفت و پادشاه خسته و درمانده بالای تپه ای به دام افتاد و در اوج نا اميدی به ياد انگشتر افتاد و آن را گشود و ديد كه در آن نوشته است: اين نيز بگذرد... با خواندن اين جمله جان تازه ای گرفت و با تمام وجود به نبرد ادامه داد و سربلند و پيروز از جنگ بيرون آمد زمان بازگشت به شهرش مردم جشنی برايش برپا كردند و او را غرق در شادی و سرور كردند. پادشاه در پوست خود نمی گنجيد و در همين حال احساس بزرگی و غرور او را فرا گرفته بود. باز به ياد انگشتر افتاد و آن را گشود و بار ديگر اين جمله را ديد: اين نيز بگذرد ... ‌‌@Emam_kh
سردرد 🍺 روغـن نعنـا ، لیموترش ، اسطوخودوس 🖊 سه روغـن فوق را بایکدیگر مخلوط کرده و یک ق غ روغن زیتون به آن بیفزایید سپس این روغن را روے شقیقه ها و پشت گردن بمالید
🌺🌺🌺آموزش بافتنی🌺🌺
مانتو قلاب
طریقه قرار گرفتن موتیفها کنارهم
موتیف کامل