🔴 #سرگذشت_ارواح_درعالم_برزخ
قسمت_هفدهم
🔵نزاع مجرمان
✅حرفهايم که تمام شد خودم را به نيک نزديک کردم و گفتم: زود برويم تا دوباره وبال گردنمان نشدهاند.
🔅نيک گفت: اگر تمايل داري مشاجره و نزاعشان را با يکديگر بشنوي، پس خوب دقت کن.
❎ وقتي گوش سپردم صداي آنها را در دل تاريکي شنيدم که چند تن از آنها خطاب به گروهي ديگر ميگفتند: اگر شما نبوديد ما مؤمن ميشديم و حالا از نور و روشنايي ايمان برخوردار بوديم.
♨️ آنها هم در جواب گفتند: مگر ما راه را براي شما بستيم؟ ميخواستيد ايمان بياوريد.
🔥ناگهان صداي رهبرشان بلند شد که ميگفت: مگر نميبينيد من هم مثل شما گرفتارم؟ چگونه توان آن را دارم که شما را نجات دهم؟
⚡️ وقتي حرف رهبرشان به اينجا رسيد، پيروانش مأيوسانه لب به نفرين گشودند و گفتند:
خدايا ما گناهي نداريم زيرا در دنيا او ما را رهبر و راهنما بود، پس عذابش را دوچندان کن.
💥هنوز مشاجره مجرمان به پايان نرسيده بود که نيک مرا به خود آورد و گفت: حرکت کن، دعوايشان پاياني ندارد. آنها در جهنم نيز هميشه⚔ با يکديگر نزاع خواهند داشت.
🌑 پس از برداشتن چند قدم ناگهان صداي دلخراشي به گوش رسيد، علت را از نيک جويا شدم، گفت: صداي يکي از مجرمان بود که سرانجام در يکي از چاههاي عميق سقوط کرد...
🔵سرعت عبور
✅مقداري که جلوتر رفتيم چندين نور ضعيف و متوسط توجه مرا به خوب جلب کرد.
🔅حدس زدم گروهي همانند ما در پرتو نور ايمانشان در حرکتند. چيزي نگذشت که به شخصي رسيديم که در پرتو نوري از نورهاي ضعيف، آهسته، قدم برمي داشت.
☘سلام کردم و جوياي حال او شدم. گفت: خسته شدم، با اينکه مدتهاست در اين غار راه ميپيمايم، ولي هنوز در ابتداي راهم.
گفتم: اينها به سبب ضعف ايمان توست! او نيز حرفم را تاييد کرد و در حاليکه همچنان آهسته ره ميپيمود، آهي از سينه برکشيد و گفت: افسوس... افسوس...
⛔️هنوز چند قدم از آن شخص دور نشده بوديم که فريادش بلند شد، خواستم برگردم اما نيک بلافاصله گفت: عجله کرد و چون نور ايمانش بسيار ضعيف بود در يکي از چالهها فرو غلطيد.
♻️گفتم: آخر چه ميشود؟ نيک ايستاد و گفت: هيچ نيکش او را نجات خواهد داد اما بسيار دير به مقصد خواهد رسيد.
🌟 وقتي حرف نيک به اينجا رسيد در يک لحظه چنان نوري بدرخشيد که چشمانمان را به خود خيره کرد.
وقتي آن نور 💫تابنده ناپديد شد با تعجب بسيار از نيک پرسيدم: چه بود؟ چه اتفاقي افتاد؟
🌻 نيک آهي کشيد و گفت: يکي از علماي دين بود که در پرتو نور ايمانش با سرعت زياد اين مسير تاريک را پيمود.
🍁من نيز از حسرت آهي برکشيدم و گفتم: خوشا به حال او، عجب نور و سرعتي داشت. در دلم غمي غريب ريشه دوانيد و سر بر زانوي غم گذاشتم و شرمگينانه گفتم: از اينکه حاصل آن همه تلاش ساليان عمرم چنين نوري است افسوس ميخورم.
✨از درون خويش فرياد برکشيدم: خدايا اي آگاه به احوال زندگان و مردگان، مرا درياب و نورم را قوي ترگردان تا از اين مسير دشوار بسي آسانتر عبور کنم.
🍃مدتي در اين حال گريستم تا اينکه احساس کردم غار روشنتر شده است، وقتي سر از زانو برداشتم نيک را نوراني تو از قبل ديدم. از جا برخاستم و با تعجب به طرفش رفتم و پرسيدم: چقدر نوراني شدي؟
🌸گفت: خداوند از منبع رحمت رحماني خويش مقداري نور ايمان به تو افزود که بي شک اجابت دعاهاي دنيايي توست که بارها رحمت الهي را براي سفر آخرت درخواست کرده بودي.
💎آنگاه ادامه داد:
براي عبور از اين برهوت پر خطر، هيچ کس نميتواند تنها به عمل نيک خود اتکا کند، چرا که در کنار عمل، رحمت خدا هم لازم است که شامل حالش گردد...
🌼با آن که خسته بودم اما به عشق وادي السلام سر از پا نميشناختم به نيک گفتم: چقدر گذرگاه اين غار طولاني است؟!
نيک همانطور که با سرعت گام برمي داشت جواب داد: اگر در مقابل گردباد شهوات مقاومت ميکردي مسير کوتاهتري نصيبت ميشد...
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
🔴 #سرگذشت_ارواح_درعالم_برزخ
قسمت_هجدهم
🔵جاده های انحرافی
☑️سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و وارد بیابانی بی انتها شدیم . هنوز چند قدمی از غار دور نشده بودیم که نیک ایستاد و گفت:ببین دوست من از اینجا به بعد پیمودن این راه با خطرات بیشتری همراه هست. هرکس در دنیا به نحوی دچار انحراف شده در اینجا نیز گرفتار می شود.
👈سپس به جاده ی روبه رو اشاره کرد و گفت:این راه مستقیما به وادی السلام میرسد. اما باید مواظب بود چون مسیرهای انحرافی زیادی در پیش رو است
💥چرا که جاده های راست و چپ گمراه کننده و راه اصلی راه وسط است.
زیر لب زمزمه کردم: الهی اهدنا الصراط المستقیم...
🌑آنگاه از من خواست که پشت سرش حرکت کنم.همه ی کسانی که از غار عبور کرده بودند با نیکهای بزرگ و کوچک خود و با سرعتهای متفاوت جاده را میپیمودند.
💠پس از مدتی راهپیمایی به یک دوراهی رسیدیم.نیک به سمت چپ اشاره کرد و گفت:
این جاده ی حسادت🔥 و سرکشی است.هرکس وارد این راه شود سر از جاده ی شرک در می آورد که در نهایت به وادی العذاب منتهی میشود.
🍂در همین حال شخصی را دیدیم که وارد آن جاده شد. لحظاتی به او نگاه کردم و ناراحت شدم که پس از عبور از این همه سختی مسیر انحرافی را در نهایت برگزید ...
🍃از صمیم دل ارزو کردم که پشیمان شود و برگردد. هنوز این خاطره از ذهنم پاک نشده بود که با صحنه ی دیگری مواجه شدم.
♻️شخصی را دیدم با قیافه ی کوچک که ترسان و لرزان از کنار جاده حرکت میکرد.نیک نگاهی به من کرد و گفت: پایت را روی سر این شخص بگذار و رد شو.
⁉️با تعجب پرسیدم:چرا؟ نیک گفت: اینها افرادی هستند که در دنیا متکبر و خودخواه بودند. در اینجا قیافه هایشان کوچک میشود تا مردم آنها را لگدمال کنند.
🔅وقتی تکبر این جور افراد را به یاد آوردم عصبانی شدم با لگدی ان شخص را روی زمین انداختم و بر صورتش پا نهادم و راهم را ادامه دادم.
⚠️چیزی نگذشت که به یک سه راهی رسیدیم. نیک ایستاد و گفت: مستقیم به راه خویش ادامه بده و به سمت راست و چپ توجه نکن.
♨️ زیرا جاده سمت راست مخصوص کسانی است که سخن چین بودند و با نیش زبان خود مردم را آزار ئ اذیت میکردند. در این مسیر گزندگان خطرناکی کمین کرده اند که این عابران را میگزند.
⛔️در همین حال شخصی به آن جاده قدم نهاد و چیزی نگذشت که از لابلای خاک چندین مار بزرگ🐍 و وحشتناک خود را به او رساندند و نیشهای وحشتناک خود را در بدن او فرو کردند...
شخص در حالیکه از درد ناله و فریاد میکرد روی خاک افتاد...
🔰بخاطر دلخراش بودن صحنه رویم را به سمت چپ برگرداندم اما از دیدن شخصی که با شکم بسیار بزرگش قادر به راه رفتن نبود و مرتب زمین میخورد تعجب کردم.
🌀چیزی نگذشت که بخاطر نداشتن تعادل به سمت جاده ی چپ کشیده شد و در آن مسیر افتان و خیزان به راه خود ادامه داد.
🔆از نیک پرسیدم چه شد؟ گفت این جاده ی مخصوص رباخواران است که به سخت ترین عذاب الهی گرفتارند...
🔵داغ کردن
✅به تپه ای رسیدیم. تعدادی از ماموران را دیدم که روی جاده ایستادند و چند نفر را متوقف کرده اند.در کنار ماموران شعله های آتش🔥 زبانه می کشید.
از ترس و وحشت خودم را به نیک رساندم و مانع از حرکت او شدم.
🌸 نیک لبخندی زد و با مهربانی دستی به روی سرم کشید و گفت:نترس با تو کاری ندارند. اینها در کمین افراد خاصی هستند.در همین لحظه صدای جیغ و فریادی بلند شد .
🍁وقتی نگاه کردم دیدم یک نفر ایستاده و از پیشانی اش دود🌫🔥 و آتش بلند است. سکه ی🕳 گداخته شده ای به پیشانیش چسبانده بودند. در همین حال ماموران سکه ی دیگری برداشتند و اینبار به پهلوی او چسباندند.
صدای ناله و فریادهای دلخراشش تمام دشت را پرکرده بود..
💎با حیرت به نیک نگاه کردم و او گفت:سزای او همین است. اینها سکه هایی است که در دنیا ذخیره و انبار کرده بود و با وجود محرومان و فقیران بسیاری که بودند هیچی به آنها نمیداد و حقشان را ادا نمیکرد.
🌸نیک این را گفت و به سمت پایین تپه حرکت کرد. من هم با ترس و وحشت پشت سرش به راه افتادم .
🔱هنگامی که به ماموران قدرتمند رسیدیم و انها کاری به ما نداشتند و راه را برای عبور ما باز کردند نفس راحتی کشیدم..
ادامه_دارد...
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفرج🍂
🌹دسـت برسینـه،عـاشقانـه زمزمـه کنید
صـلوات خاصـه امـام رضـا علیـه السلام را بـه نیابـت از تمامی شهدا
✨اللهمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.✨
@Emam_kh
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 42
🌸🍃استاد_پناهیان
🍃 چرا همه ی بدبختیهای ما، مال دل بستن به دنیاست❓
چه جوری اهمیت ندم❓
چه جوری دل از دنیا بکنم ❓
چه جوریه که همه ی بد بختیهای ما نتیجه دل بستن بدنیاست ❓
🔺همه ی گرفتاریها
🔺 همه ی اعصاب خوردیها
🔺همه ی افسردگی ها
🌈 شیعه ی مومن قرص برای رفع اضطراب وافسردگی بخوره ❓
زخم معده و زخم اثنا عشر بگیره بخاطر چی ❓
بخاطر اعصاب خوردی ❓ چه خبره❗️
چه خبره این بی دینی ها ❓
کجا بره آدم ؟خدا مگه نیست
خدای آرامش بخش ...
قدیما میگفتن
الا به ذکر الله تطمئن القلوب
این قلوب شده قلوه سنگ
ذکر خدا که همون اثر رو داره ...
نزارید که ما همه چیو بگیما ...
عظمت خالق رو چه جوری درست کنم سرنماز❓
رو خودت ، برای خودت عظمت خدارو تولید کن.
سربه سجده گذاشتی نپرون مثل فنر
انگار بعضیا زیر مهر فنر گذاشتن
رفته... بلند شده...
نماز مودبانه بخون...
✅🔰✅
نماز مودبانه اثرش چیه ❓
عظمت خدارو تو دل میندازه .
عظمت خدارو که تو دل انداخت
✅ دنیا حقیر میشه ، پس نماز مودبانه میتونه دنیارو پیش چشم آدم حقیر کنه.
آقا بفرما ، هی میگی من میرم حرم نتیجه نمیگرم.
ازاین هدیه بیشتراز امیرالمومنین❓
از اهل بیت چی بهت بدن خوبه دیگه...❓
✅❎✅
ادامه دارد...
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یعنی منظور رهبر، کدوم مسئول مهم اجرائیه که در قلبش مرض هست؟
@Emam_kh
🍁درمان بیماری کبدی
🍁رفع سنگ کیسه صفرا
🔻مخلوط روغن زیتون و آب لیموی تازه به میزان یک قاشق غذاخوری قبل از صبحانه بیماری های بالا را درمان میکند
@Emam_kh
مدل پیچ حصیری
برای شروع تعداد دانه ها باید مضربی از 6 + 2 باشد مثلا 38
رج اول همه از زیر
رج دوم همه از رو
رج سه ; یک دانه حاشیه + سه دانه بعدی را در خلال دندان کرده و به پشت کار میبریم و بعد سه دانه بعدی را به زیر میبافیم و سه دانه اول را از پشت سه دانه بافته شده دوم مجدد به میل سمت چپ منتقل کرده و از خلال دندان خارج کرده و انها را نیز به زیر میبافیم. این همان جا به جایی دونه ها مثل پیچ بود . تا اخر رج به همین ترتیب هر شش دانه را سه تا سه تا با هم جا به جا کرده و بافته
رج چهار; همه دانه ها به رو
رج پنج; همه دانه ها به زیر
رج شش ; همه دانه ها به رو
میتوانیم اگر دوست داشته باشیم قد پیچ های حصیری بلند تر شود دو رج دیگر ساده بافی کنیم بعد پیچ را بیاندازیم در غیر این صورت رج هفتم مدل را به این ترتیب می اندازیم
رج هفت ; یک دانه حاشیه + 3 دانه به زیر + * سه دانه بعدیرا در سنجاق یا خلال دندان گرفته اما اینبار به جلو بافت نگه میداریم و سه دانه بعد ان را به زیر میبافیم و بعد سه دانه اول از جلویه سه دانه بافته شده رد کره و به میل سمت چپ منتقل کرده و ان ها را به زیر میبافیم * تکراراز ستاره تا ستاره تا اخر رج
بافت را به اندازه دلخواه از از رج اول تا رج پنجم به ترتیب تکرار میکنیم
@Emam_kh
18.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆خیرات برای اموات
🌕آیت الله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی (قده) فرمودند:
شخصی از دنیا رفت.کسی در عالم خواب از او پرسید:
«آیا خیراتی که برایت می فرستیم به تو می رسد؟»
🔅او در پاسخ با تاکید،گفته بود:«بله،خیرات شما به ما می رسد؛ اما چون نمیتوانم چگونگی آن را توضیح دهم.
✅ مثالی میزنم: کسی را فرض کنید که در حمامی است که فضای آن را بخار آب گرفته و بخار زیاد موجب تنگی نفسش شده است؛
اما روزنهی کوچکی از بیرون نمایان میشود و هوای تازه وارد حمام میشود او نفس عمیقی میکشد.
🔅خیرات شما هم وقتی به ما می رسد،اینگونه باعث گشایش و رفع تنگی روح ما می شود.»
شادی روح تمام اموات صلوات