4_825047343362474716.mp3
4.06M
🍃🌸۰﷽۰🌸🍃
شرح زیارت جامعه ی کبیره
#قسمت44
دریا مادر جنگل هاست، اگر دریا نباشد جنگلی هم نیست، چون اگر دریا نباشه ابری نیست، ابری نباشه بارشی نیست، بارشی نباشه رویشی نیست حتی سبزه ای نمی روید چه برسه به جنگل. پس دریا ها، اصول و ریشه های جنگل ها هستند در حالی که شما جنگل را با دریا مقایسه می کنی در ظاهر هیچ نسبت و تناسب و ارتباطی باهم ندارند.
در عالم معنا، در عالم معنویت هم دقیقا همینطوره خیرات، خوبیها، نیکیها زیبایی ها مثل درختان جنگل می مانند ریشه ی همه آنها اهل بیت (ع). یعنی اهل بیت (ع) نقش دریا رو دارند به همین خاطر به اونها اصول یعنی ریشه ها گفته میشه. اصول الكَرَم
کرم یعنی خوبی، کرم یعنی زيبايي به همین خاطر به رزق خوب، به رزق خوب، قرآن رزق کریم میگه. به یک نامه زیبا و یک نامه ی خوش مضمون، قرآن کتاب کریم میگه. به یک سخن لطیف، تاثیرگذار، خوب، مبارک قَولِ کریم میگه. به جایگاه موقعیت مناسب و در خور مقام کریم میگه. به یک فرستاده ی آقا و بزرگوار رسول کریم در قرآن گفته میشود.
پس کرم یعنی خوبیها، کرم یعنی زیبایی ها، لطافتها، تناسب ها و وقتی گفته میشه اهل بیت اصول کرم هستند یعنی اهل بیت ریشه ی تمام خوبی ها و زیبایی ها و لطافت ها و تناسب ها هستند.
📚استاد_رنجبر
@Emam_kh
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 39
آرایشگر موهایم را فر درشت کرد و با گل سفید هماهنگ با لباسم، یک سمت سرم محار کرد و آبشار موهای مواجم روی شانه ی سمت چپم ریخت. اهل آرایش نبودم و به تاکید خودم ساده ترین آرایش را روی صورتم انجام داد ولی بی اغراق و به دور از خودپسندی، حسابی تغییر کرده و زیبا شدم.
تا به همین امروز با فرهاد قهر بودم. موقع آمدن به آرایشگاه پیامی به گوشی ام آمد.
فرهاد بود...
باز بردیا آمده بود تا فرهاد دیوانه شود و زورگویی هایش شروع!
《 ساعت شش دم آرایشگاه منتظرتم》.
من که بدم نمی آمد. دلتنگ بودم...
از این گذشته حوصله ی جنجال نداشتم. لااقل تا وقتی که بردیا بود باید مطیعش می ماندم.
با مریم موقتا خداحافظی کردم. شال و شنل مشکی ام را تن زدم و از آرایشگاه خارج شدم. جلوی درب به ماشین تکیه داده بود و دست به سینه انتظارم را می کشید، با دیدنم تکیه اش را از ماشین جدا کرد؛ بعد از دو هفته اخم و تخم این لبخند جذاب حسابی به دلم چسبید! غرق نگاه خندان و آرامش شدم، طوری که غریق نجات ها هم دلشان نمیآمد نجاتم دهند، کناری ایستاده بودند و با لذت غرق شدنم را نظاره گر بودند... لبخندش که دندان نما شد دست و پایی زدم و خود را نجات داده و به ساحل رساندم.
دستش را پیش آورد و گوشه شالم را که آزادانه روی سرم انداخته بودم روی موهایم تنظیم کرد.
-سلام خانوم... چه خوشگل شدی.
خنده ام گرفت، بیچاره آنقدر مرا بی رنگ و رو دیده بود از ذوق در معرض پس افتادن بود!
پشت چشمی نازک کردم.
- این تعریف یعنی ببخشمت؟!
خیره نگاهم کرد تا از رو بروم. بند کیفم را به سمت ساق دستم هل دادم و درب ماشین را باز کردم. بی توجه به نگاه خیره اش در حالی که خنده ام گرفته بود در صندلی جلو جای گرفتم.
تک خنده ای زد و با گفتن《عجبا》 ماشین را دور زد و کنارم پشت فرمان نشست.
-بریم یا منتظر مجیدینا وایسیم؟
-نه بریم. طبقه بالای آرایشگاه آتلیه ست. قراره برن عکس بندازن، خیلی زمان بره.
سری تکان داد و استارت زد.
با شیطنت پرسید: نیازه نکات ایمنی رو بازگو کنم.
متعجب و منتظر نگاهش کردم. خندید و شروع به شمردن کرد.
-یک مواظب باش خون راه نندازم.
دو از کنارم...
حرفش را با حرص بریدم.
- نیازی نیست.
با خنده نگاهم کرد.
-پس همه رو از بری؟
میخ نگاه پر تاسفم را به چشم های شیطانش کوبیدم.
-چیه چرا این جوری نگاه می کنی؟!
-خیلی پررویی به خدا!
چشمکی زد و طعنه اش را با شدت به رویم کوبید.
-فعلا تا جدی مطرح نکردم، تو سکوت کن.
نه تنها چشم غره بلکه یک فس کتک هم حقش بود!
جلوی درب باغ که رسیدیم، رفتارش صدوهشتاد درجه تغییر کرد.
-حواست باشه خیلی وقته دنبال بهونه ام کار دست خودم بدم.
-فرهاد!
بی توجه به شماتت لحنم گره اخم هایش را کورتر کرد و پیاده شد.
هم قدم هم داخل باغ شدیم.
آقا پرویز پدر مجید و بابا جلوی درب بزرگ باغ به انتظار میهمان ها برای خوش آمدگویی ایستاده بودند.
بعد از احوالپرسی و تبریک قصد داخل شدن داشتم که فرهاد صدایم زد.
-عسل صبر کن.
رو به بابا و آقا پرویز کرد.
-الان برمی گردم.
آقاپرویز سری بالا اخداخت.
-نمی خواد ما هستیم. برو داخل کم و کسری نباشه.
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد......
🍃🌸🍃
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 40
با تکان سر برای دادن اطمینان به آقا پرویز قدم تند کرد و با چشم اشاره کرد که دنبالش بروم.
نگاهی به اطراف کردم، فقط تعداد کمی از میهمان ها آمده بودند. باغ پردرخت و زیبا با میز و صندلی های آبی رنگ مزین شده بود.
کمی که از درب باغ دور شدیم و از میان چراغ های پایه بلند گذشتیم، کنار درخت تنومندی ایستاد.
عسل چشم هایش نگران و کلافه بود. واقعا دلیل این همه نگرانی را نمی فهمیدم!
-عسل...
-فرهاد کلافه ام کردی. حرفت رو بزن.
-حس خوبی ندارم.
بی اختیار قدمی سمتش برداشتم.
-نگران چی هستی؟
دستی به صورتش کشید.
-هیچی. ولش کن. از جلوی چشم هام دور نشو...لطفا!
سر به زیر شدم. کاش می توانستم دست هایم را دور کمر مردانه اش حلقه کنم، سرم را روی سینه ی ستبرش بگذارم و زمزمه کنم 《من دوستت دارم فرهاد نگران هیچ چیز نباش... شاید هیچ وقت با تو ما نشوم اما خیالت راحت هیچ مردی را لایق جایگاه تو در قلبم نخواهم دید...》.
باید آرامش می کردم. قلبم زبان نفرین باز کرده بود! از سوزش، هر چه ناسزا و نفرین در چنته داشت نثار زبانم می کرد که در حلقم نمی چرخید.
-عسل؟
نگاهم تنه ای به اراده ام زد و خودش را بالا کشید و منتظر به چشم های فرهاد خیره ماند.
انتظار نگاه او بیشتر بود.
اخم ریزی کردم.
- باشه.
لبخندی از رضایت روی لب هایش نشست. چشم غره ام برای ظاهر سازی بود!
-میرم پیش همکارهام.
با تکان سر تایید کرد. دیگر نایستادم و با احتیاط به خاطر کفش های پاشنه بلندم به سمت سالن واقع در قسمت غربی باغ حرکت کردم.
خدارا شکر که راحله و دیگر همکارها بودند وگر نه تا اتمام مراسم باید تک و تنها گوشه ای می نشستم و در آخر با سردرد شدید ناشی از تنهایی و گوش سپردن به موسیقی تند و کرکننده راهی خانه می شدم.
اهل رقص نبودم. اصلا نمی دانم بلد هستم یا نه؟! از نا آگاهی ام نسبت به استعداد هایم خنده ام گرفت.
راحله و فریده را دیدم. دستی تکانشان دادم و به سمتشان رفتم. تا به میزشان برسم به هر آشنایی که دیدم خوشامد گفتم.
با ذوق بلند شدند. طبق معمول بیتا سلام فراموشش شد.
-وای عسل چقدر تو فامیلتون پسر خوش تیپ دارید! بابا ترشیدیم دریاب خو.
باتاسف نگاهش کردم ولی نتوانستم لب هایم را ثابت نگه دارم و خنده ام حرف نگاهم را به فنا داد.
- همه پیش کش.
با راحله و شیوا و سارا هم که به حرف بیتا خنده اشان گرفته بود دیدو بوسی کردم.
بر خلاف نگرانی های فرهاد، بردیا جز سلام و احوال پرسی برخورد دیگری بوجود نیاورد و بی خیال مشغول صحبت با چند مرد در گوشه ی دیگری از سالن شد.
این دل پر اضطرابم را راضی کرد.
با ورود عروس و داماد همه از جای بلند شدند و صدای دست زدن ها و کل کشیدن ها به هوا رفت.
در آن لباس و با آن آرایش، در کنار مجید فوق العاده شده بود. لبخندی زدم و از صمیم قلب برایشان آرزوی خوشبختی کرد.
راحله: خیلی بیشعوری من چیم از مریم کمتر بود!؟ کوفتش بشه چه نازه دوماد. وژدانا یکی رو برا من امشب بیار.
خنده ام گرفت.
-ماشالا خودت هم روش و داری هم زبونش رو. حق انتخاب با خودت بسم الله.
سارا با شیطنت شاهین پسر عمه ی بابا را که به سمت میزی در نزدیکی ما می آمد نشان داد.
-این گوی و این میدان.
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد.....
🍃🌸🍃
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️
⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜
َ
✍ترجمه:
☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️
💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫
الهـــــــــــــے آمیݧ
التمــــــــــاس دعــــــــــا
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿
@Emam_kh
🍃🌸🍃
🔻توکل بر قدرت خدا🔻
✍ آدم وقتی سوره حضرت مریم رو میخونه، دنیایی سراسر شگفتی رو میبینه...😳
❗️ از دعای حضرت زکریا برای فرزند دار شدن، در نهایت پیری و نازایی...
❗️ تا تولّد حضرت عیسی بدون پدر...
❗️ و سخن گفتن حضرت عیسی در گهواره و...
✅اما نکته ی جالب اینجاست...
خداوند، شگفت انگیزترین کارها برای ما رو، آسانترین کارها برای خودش میدونه...👌
خطاب به حضرت زکریا:👇
🕋 قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ (مریم/۹)
💢 پروردگارت گفته است، این کار بر من آسان است.
خطاب به حضرت مریم:👇
🕋 قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ (مریم/۲۱)
💢 پروردگارت گفته است، این کار بر من آسان است.
جالب اینجاست که این سخن رو ✌️ دو بار تکرار کرده تا دل ما قرص و محکم بشه...
👌 تا به ما اطمینان بده، اون چیزی که برای ما سخت و دشوار و محاله، برای خدا کاری نداره...🙂
پس رفیق!
به قدرتش اعتماد کن😌
بر او #توکل کن❤️
و در مسیرش قدم بگذار...
🍃🌸🍃
🔴 پذیرش الزامات FATF آب باریکه دور زدن تحریمها را قطع میکند
مجتبی ذوالنوری:
🔹 مبنای استدلال ما این است که با توجه به اینکه در حال حاضر تحریم هستیم و مبادلات اقتصادی ما از طریق دور زدن تحریمها امکانپذیر میشود، پذیرش کنوانسیونهای پالرمو و CFT طبیعتا مشکلات ما را بیشتر خواهد کرد.
🔸 با پذیرش الزامات گروه اقدام مالی، از جمله الحاق به پالرمو و CFT، سرنخها و سرپلها و مسیر دور زدن تحریمها از بین میرود؛
✅ همچنین شرکای تجاری ما، واردکنندگان کالاهای ایرانی و مسیر انتقال پول ما لو خواهد رفت و فشار بر شرکای تجاری ما بیشتر خواهد شد؛
🔹 بنابراین وقتی ریسک ارتباط با ما افزایش یابد، فشارها نیز بیشتر خواهد شد؛ یعنی یا اساساً کالا و پولی جابجا نخواهد شد و یا با هزینههایی به مراتب بیشتر جابجا میشود.
💢 تا زمانی که تحریمهای غیرقانونی و ظالمانه برقرار است، پذیرش این کنوانسیونها به صلاح نیست و راه تنفس در شرایط تحریمی را میبندد، ولی اگر تحریمها در عمل برداشته شود و موانع انتقال پول ما دیگر وجود نداشته باشد، آن زمان فرصت برای بررسیهای لازم و احیانا الحاق به این کنوانسیونها فراهم میشود.
@Emam_kh
🔴تاجزاده چند ماه قبل با فرافکنی گفته بود دلار تا کجا باید بره بالا تا رهبری اجازه مذاکره بدن!
حالا واعظی اعتراف کرده گرونی دلار کار دولته!
🔹ذات اصلاحطلبی یعنی همین؛ دلار رو گرون کن، ایجاد نارضایتی کن و همه مشکلات رو به تحریم و FATF ربط بده!
@Emam_kh
⭕️ #امام_خامنهای: 👇
از #ماه_رجب برای تقویت بُعد معنویت استفاده کنید.🌹
📍 ماه رجب، شعبان و رمضان، بهار معنویت است؛ شما هم در بهار عمر قرار دارید؛ از این بهار معنویت استفاده کنید با [یاد و ذکر خدا، استفاده از دعاها،
تلاوت قرآن، نماز اول وقت، پرهیز از گناه و اخلاق نیک!]
@Emam_kh
درمان آبله مرغان
✍️50 تا 100 گرم گل اسطوخودوس را در یک لیتر آب، دم کرده روزی 3 بار و هر بار 9 قطره به مریض داده شود.
شیر خشت یا بید خشت میل نماید.
شربت تمشک مفید است
🍃🌸🍃
مدل ما پشت بافت می افتد. در هر رج پشت وجلو مدل انداخته میشود
شروع بافت با38دانه
رج 1-یکی زیر-یکژته-7زیر-دوتایکی-دوتایکی-7زیر-یکژته-یکی زیر-یکی رو-یکژته-7زیر-دوتایکی-دوتایکی-7زیر-یکژته-یکی زیر
رج 2-دورو-یکژته -6رو-دوتایکی -دوتایکی-6رو-یکژته-2رو-یکی زیر-یکی رو-یکژته -6رو-دوتایکی -دوتایکی-6رو-یکژته-2رو-
رج 3-سه زیر-یکژته -5زیر-دوتایکی -دوتایکی-5زیر-یکژته-3زیر-یکی رو-2زیر-یکژته-5زیر-دوتایکی -دوتایکی-5زیر-یکژته-3زیر-
رج 4-چهاررو-یکژته -4رو-دوتایکی -دوتایکی -4رو-یکژته -4رو-یکی زیر-3رو-یکژته -4رو-دوتایکی -دوتایکی -4رو-یکژته -4رو
رج 5-پنج زیر-یکژته -3زیر-دوتایکی -دوتایکی-3زیر-یکژته -5زیر-یکی رو-4زیر-یکژته -3زیر-دوتایکی دوتایکی -3زیر-یکژته -5زیر-
رج 6-شش رو-یکژته -2رو-دوتایکی -دوتایکی -2رو-یکژته -6رو-یکی زیر-5رو-یکژته -2رو-دوتایکی -دوتایکی -2رو-یکژته -6رو
رج 7-هفت زیر-یکژته -یکی زیر-دوتایکی -دوتایکی -یکی زیر-یکژته -7زیر-یکی رو-6زیر-یکژته -یکی زیر-دوتایکی -دوتایکی -یکی زیر-یکژته -7زیر
رج 8-هشت رو-یکژته -دوتایکی -دوتایکی-یکژته -8رو-یکی زیر-7رو-یکژته -دوتایکی -دوتایکی -یکژته -
8رو
رج 9-دوتایکی -7زیر -یکژته -دوتایکی --یکی رو -یکژته -7زیر-دوتایکی --8زیر-یکژته -دوتایکی -یکی رو-یکژته -7زیر-دوتایکی
رج 10-دوتایکی -6رو-یکژته -2رو-یکی زیر-یکی رو-یکژته -6رو-دوتایکی -دوتایکی -6رو-یکژته -2رو-یکی زیر-یکی رو-یکژته -6رو-دوتایکی
رچ 11-دوتایکی -5زیر-یکژته -3زیر-یکی رو-2زیر-یکژته -5زیر-دوتایکی -دوتایکی-5زیر-یکژته -3زیر-یکی رو-2زیر-یکژته -5زیر-دوتایکی
رج 12-دوتایکی -4رو-یکژته -4رو-یکی زیر-3رو-یکژته -4رو-دوتایکی -دوتایکی -4رو-یکژته -4رو-یکی زیر-3رو-یکژته -4رو-دوتایکی
رج 13-دوتایکی -3زیر-یکژته -5زیر-یکی رو-4زیر-یکژته -3زیر-دوتایکی -دوتایکی -3زیر-یکژته -5زیر-یکی رو-4زیر-یکژته -3زیر-دوتایکی
رج 14-دوتایکی -2رو-یکژته -6رو-یکی زیر-5رو-یکژته -2رو-دوتایکی -دوتایکی-2رو-یکژته -6رو-یکی زیر-5رو-یکژته -2رو-دوتایکی
رج 15-دوتایکی -یکی زیر-یکژته -7زیر-یکی رو-6زیر-یکژته -یکی زیر-دوتایکی -دوتایکی-یکی زیر-یکژته -7زیر-یکی رو-6زیر-یکژته -یکی زیر
دوتایکی
رج 16-دوتایکی -یکژته -8رو-یکی زیر-
7رو-یکژته -دوتایکی -دوتایکی -یکژته -
8رو-یکی زیر-7رو-یکژته -دوتایکی
رج 17-یکی زیر-یکژته -7زیر-دوتایکی
8زیر-یکژته -دوتایکی -یکی رو-یکژته
7زیر-دوتایکی -8زیر-یکژته -
یکی زیر
رج 18-تکرارازرج 2
نکته :رج های زوج همه به رواست به جز یک دانه وسط
🌼🍃🌼🍃🌼