رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 114
مشغول چیدن میز بودم که فرهاد حوله به دوش داخل آمد.
- به به چه بویی راه انداختی.
از اغراقش خنده ام گرفت.
- الکی مثلا خیلی سخت بود پختنش. شاهکار کردم. نه؟!
حوله را از دور گردنش برداشت و روی پشتی صندلی انداخت و در حالی که با نگاهش صداقت حرفش را تفهیمم می کرد گفت: دستپخت تو خوردن داره، اتفاقاً هوس املت کرده بودم.
- پس بشین که واقعا شاهکار کردم انگار!
پارچ دوغ و سبد سبزی را روی میز گذاشتم و خودم هم نشستم.
بعد از خوردن املتِ کمی شور شده ام که حسابی زنیتم را به رخ کشید زنگ در به صدا درآمد. در حالی که پارچ دوغ را داخل یخچال میگذاشتم پرسشگر به فرهاد نگاه کردم.
-حتما احمده میرم باز کنم. بابت املت شورت هم یه دنیا ممنون.
لیوان روی میز را به قصد کوبیدن به فرق سرش برداشتم که با خنده پا به فرار گذاشت.
خودم هم خنده ام گرفت.
بعد از جمع کردن میز شام به اتاقم رفتم و شال سفید رنگی برداشتم و روی سرم انداختم. به آشپزخانه بازگشتم و چای تازه دم را در نیم لیوان ها ریخته و به سالن رفتم، صدای خنده احمد و فرهاد در خانه پیچیده بود احمد بود دیگر... معلوم نبود چه گفته که خودش قش و فرهاد را از خنده کبود کرده بود!
کمی تن صدایم را بالا بردم تا میان خنده هایشان شنیده شود.
- سلام.
نگاهشان سمتم کشیده شد و خنده شان را تقریبا جمع کردند. احمد از جایش بلند شد، از دو سال پیش که دیدمش کمی چاق تر شده بود ولی همچنان خوش پوش و خوش استایل بود. همیشه از دیدنش یاد مدلینگ های ترک می افتادم.
- به به سلام عسل خانوم، حال شما؟ پارسال دوست امسال هیچی!
- خواهش می کنم بفرمایید. ممنون شما خوبید؟
منتظر ماندم تا بنشیند، چای را تعارفش کردم، حین برداشتن گفت: مگه داریم که من بد باشم؟ حال بد، اونایی ان که به خودشون سخت میگیرن!
- نرسیده داری تیکه میندازی؟
رو به فرهاد با خنده گفت: هنوز تیزه ها! اخلاقشم که همون جوره! چی گفتی بیا عوض شده، عوض شده!
فرهاد با خنده به صورت من چشم دوخت. سری از روی تاسف تکان دادم و حرف دلم را زدم.
-میذاشتی ده دقیقه از سلام و احوال پرسی مودبانمون میگذشت بعد شروع می کردی!
تک خنده ای زد.
- آخرین باری که دیدمت بهت گفتم... یادته؟ گفتم تا اخلاقت اینه دنیا سرش کجه یه ور دیگه! بخند به روی دنیا، تاچی؟! دنیا به روت بخنده.
لبخندی به لحن بامزه اش زدم. سینی را جلوی فرهاد گرفتم. چشم هایش از شوق برق می زد، حتما به شوق حضور احمد بود که برای خوب کردن حال من قدم رنجه کرده بود و لغز بارم می کرد! سینی را روی میز جلوی مبلی گذاشتم و رو به رویشان نشستم.
-سفر خوش گذشت؟
حالم گرفته شد و روی لحنم تاثیر گذاشت.
-ای جای شما خالی.
- چرا اینقدر شل و وارفته؟! اینجور که فرهاد برام تعریف کرده که جای تبریک داره! رسیدی به سوال هایی که چند سال تو ذهنت بود. ها؟
- نه کاملاً.
-کاملش کن. برو دنبال ادامه اش، نصف بیشتر راه رو که رفتی.
آهی کشیدم. سخت بود اعتراف ولی کردم.
- همونم پشیمونم.
به فرهاد نگاه کردم که موشکافانه به گفت و گوی من و احمد گوش می داد. آهان! تازه فهمیدم، جلسه ی درمانی من شروع شده بود.
- چرا پشیمون؟
نگاهم را دو مرتبه سمت احمد گرداندم.
- کاش نفهمیده بودم، کاش اصلا هیچ وقت نمی فهمیدم که عسل رادمهر هویت اصلی من نیست تا برای پیدا کردن شیرین کریمی این همه خودم و اطرافیانم رو آزار ندم. میدونی احمد...
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد......
🌺🍃🌸🍃🌺
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 115
به فرهاد نیم نگاهی کردم و ادامه دادم: می دونم که از همون لحظه ی ورود و سلام دادنت بهم کارت رو شروع کردی. رک بگم، به فرهاد هم گفتم، من حوصله ی دکتر رفتن و روانکاوی و اینا رو ندارم؛ فقط می خوام کمکم کنی ذهنم رو یکم آروم کنم، دیگه نمی خوام دنبال مادری بگردم که حالا به هر دلیلی رهام کرده. فقط می خوام از ذهنم پاکش کنم.
- می تونی؟
- تو کمکم می کنی دیگه، نمی تونی؟
-چی تو گذشته آزارت میده؟
سعی کردم بغضم در صدایم نمود نکند.
-همه چی، این که دختر علی نیستم! اینکه یه عمر همه می دونستن و به روم نمیآوردند! اینکه الآن که فهمیدن می دونم، چه واکنشی باید نشون بدم، این که احساساتشان نسبت به من چیه؟! من از تحمیل متنفرم. من برای خانواده رادمهر یه تحمیلم.
بغضم صدایم را لرزاند ولی ادامه دادم: به زور فرهاد برگشتم ولی از رو در رو شدن باهاشون هراس دارم. نه تنها اون ها بلکه همه کسایی که میدونن گذشته م رو، من از ترحم بیزارم، اینکه حس کنم کسی که داره باهام حرف میزنه و از الفاظ عاطفی استفاده می کنه ولی عاطفه ای در کار نیست و ترحمه بیزارم، دلم میخواد جایی باشم که هیچ کسی ندونه من زاده ی شده از یه زن طرد شده ام که رهام کرده؛ پدرم مردی بوده که مادر آبستنم رو پیش کش دوستای خوش گذرونش کرده بوده، بیزارم از این گذشته ای که تو داری به خاطرش بهم تبریک میگی.
اشک هایم که با جان کندنی حفظشان کرده بودم روی گونه هایم جاری شدند. سریع پاکشان کردم. احمد دیگر آن احمد شوخ نیم ساعت پیش نبود، طوری با جدیت به حرف هایم گوش می کرد که دلم می خواست هر چه در دل و سر دارم برایش بگویم و بار سبک کنم.
- ببین عسل جان این چیزی که تو میگی یعنی فرار از واقعیت! فکر می کنی درسته؟ اینکه تا توی زندگی به چیزی خلاف میلمون برخوردیم سریع ازش فرار کنیم؟! گاهی باید با واقعیت روبهرو شد و قبولش کرد.
-خودت چرا فرار کردی؟ وقتی دیدی شغلت چیزی نبوده که دلت می خواسته، گذاشتیش کنار، پس میشه.
- آره میشه. ولی نمیشه پاکش کرد، فقط میشه گذاشت کنار. من گذاشتمش کنار ولی از ذهنم پاک نشده؛ که اگه اینطور بود الان تو روبروی من ننشسته بودی و من طالب درمان تو نبودم. من این واقعیت که چند سال تلاش کردم ولی راه رو اشتباه رفتم رو قبول کردم، خیلی محکم جلوی همه اون هایی که شماتتم می کردند ایستادم و گفتم من اشتباه کردم، راهم رو عوض می کنم، میرم دنبال کاری که با روحیه م سازگار باشه، ولی تو می خوای که پاکش کنی! نه تنها از ذهن خودت بلکه از ذهن همه. فکر می کنی شدنیه؟
به فرهاد نگاه کردم، حرفی نمی زد. چرا دلم می خواست دفاعی از خواسته ام که احمد ممنوع و باطلش میخواند کند؟!
- عسل؟
سمت احمد که صدایم زد، برگشتم.
- تو خودت مامایی. مامایی هم شاخه ای از پزشکیه. پنهون کردن ازت، کار احمقانه ایه، می خوام بدونی که راحتتر به خودت کمک کنی. چیزی راجع به پی تی اس دی "ptsd" شنیدی؟
نیازی به فکر کردن نداشتم، با زنهای زیادی در بیمارستان روبرو شده بودم که با تجاوز دچارش شده بودند و می دانستم که تنها دلیل دچار شدنش این نیست.
-شوک.
لبخندی زد.
- آفرین، شوک. تو از شنیدن واقعیت دچار شوک شدی. از خواب هایی که می بینی و خاطرات قبل از ده سالگی که به کل از ذهنت پاک شده، فهمیدم که یک بار در ده سالگی و احتمالا دیدن مادرت که دفنش میکردند دچار شوک شدی، که عوارضش به صورت فراموشی خاطراتت نمود کرده و خانواده ت متجه نشدند و درمانت رو درهمون ده سالگی شروع نکردند. یک بار در شانزده سالگی با شنیدن واقعیتی که نتونستی هضمش کنی و عوارضش این شد که نسبت به همه ی اقوامت بدبین بشی، به محبت هاشون اعتماد نکنی و روز به روز سردتر بشی و بخوای از همشون دوری کنی و با خودت حدس هایی راجع به گذشته بزنی و خودت رو روز به روز افسرده تر و آسیب پذیر تر بکنی، و بار سوم با شنیدن صحبت های سارا عمه ات دچار شوک شدی که شدیدترینش بود و با جیغ و داد خودت رو تخلیه کردی، بعد با شنیدن حرف های اون خانوم بی بی ضحی شوک آخر بهت وارد شد و نتیجهاش این شد که می خوای همه چیز راو فراموش و واقعیت رو کتمان کنی.
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد......
🌺🍃🌸🍃🌺
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️
⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜
َ
✍ترجمه:
☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️
💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫
الهـــــــــــــے آمیݧ
التمــــــــــاس دعــــــــــا
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿
@Emam_kh
🌼🌸🍀🌼🌸🍀
🔻صدای الاغ🔻
✍ قرآن کریم، آدمهایی رو که بیجهت، داد و #فریاد میکنند، به #الاغ تشبیه کرده:🐴👇️
وَ اغْضُضْ مِن صَوْتِكَ، إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (لقمان/۱۹)
💢 از صدای خود بکاه و هرگز #فریاد مزن،
چرا که زشتترین صداها، صدای #الاغ هاست.
دلیلش هم اینه که، میگن حیواناتِ دیگه غالباً به واسطه نیازی که دارن صداشون رو بلند میکنن:
👈 چیزی میخوان، یا مشکلی براشون پیش اومده، یا گرسنه هستند، یا...
امّا #الاغ علاوه بر اینکه صدای ناهنجاری داره، گاهی بیجهت، و بدون هیچگونه نیاز، و بدون هیچ مقدمهای، وقت و بی وقت شروع میکنه عرعر کردن!
❗️ اونایی که وقت و بیوقت، و بدون بهانه، سر این و اون #فریاد میکشند، دقّت کنند.👈 #الاغ
👈 قرآن میفرماید: صدات رو بیار پائین.. الکی داد نزن:
«وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ»
☝️ #فریادکشیدن و #بلندکردنصدا، اگر بی مورد باشه، همیشه امری زشت و ناپسند هست..
حالا:👇
اگر کسی سر پدر و مادرش #فریاد بزنه چی⁉️
اگر کسی سر زن و بچهاش #فریاد بزنه چی⁉️
اگر کسی سرِ زیر دستاش، کارگرا و کارمنداش، #فریاد بکشه چی⁉️
اگر کسی خدایی نکرده سر مظلومی #فریاد بکشه چی⁉️
خدایا! مرا ببخش بخاطر همه فریادهای بیموردی که سر دیگران کشیدهام..😔
و به من #آرامش و #صبر عطا فرما...
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
⭕️ عراقچی، خیانت و مسئولیت مجلس
🔹هر وقت «عراقچی» پشت میز مذاکره با غربیها می نشیند پشتمان می لرزد و از ترس نفسمان بند می آید. چون ذلت بار ترین و خسارت بار ترین مذاکرات و توافقات پس از انقلاب یعنی « مذاکرات و توافقهای ژنو و برجام» دستپخت ایشان بوده است.
🔹الان هم عراقچی آماده است تا در قبال هیچ، و برای دومین بار غنی سازی ٢٠ درصد را متوقف کند و به پیکر خون آلود صنعت هسته ای، تیر خلاص بزند! آن هم برای این که خیال آمریکاییها و اروپایی ها از نابودی توان اتمی ج. ا. ا راحت شود و نگرانی صهیونیستها خاتمه پیدا کند.
🔹ظریف و عراقچی و امثالهم نه اعتقادی به ولایت فقیه دارند و نه احترامی برای قانون اساسی قائلند، حتی تعصبی هم به ایران و منافع آن ندارند که اگر داشتند «برجام» یا همان «خسارت محض» را با زیرپا گذاشتن سیاستهای ابلاغی رهبری، نمی پذیرفتند!
✳️ نمایندگان انقلابی مجلس شرعا وظیفه دارند مانع تخطی دولت روحانی از مسیر تعیین شده رهبری درباره سرنوشت برجام شوند و اگر در مذاکرات ١٧ فروردین ١۴٠٠، دیدگاه رهبر انقلاب نادیده گرفته شود فرد فرد نمایندگان انقلابی مجلس مسئولند و شریک خیانت دولت روحانی خواهند بود و در دنیا و آخرت باید پاسخگو باشند.
✍ دکتر کوشکی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر معظم انقلاب: بعد از چهل سال، دشمنان ما ضعیفتر از روز اوّلند و ما قویتر از روز اوّلیم.
این نشاندهندهی این است که خدای متعال با ما است
امّا یک شرط دارد: شما با خدا باشید
اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم.
سلامتی_فرمانده_صلوات
🔴شربت صاف کننده خون
✅تمر هندی دوسیر
✅سنجد ده دانه
✅آلوی بخارا دوسیر
🍃سه قلم را مخلوط کرده سه قسمت کرده و هر شب یک قسمت را در گلاب بخیسانید و صبح مالیده و صاف کنید و قدری آب داخل کرده ومیل کنید
✅در سه روز هم خون را صاف میکند و هم امراض صفوی را تخفیف میدهد.
شیرینی_ابریشمی
مواد برای 100 عدد
آرد برنج ۲۰۰ گرم
آرد نخودچی ۱۲۵ گرم
تخم مرغ ۲ عدد کوچک
کره یا روغن جامد ۱۲۵ گرم
پودر قند ۱۵۰ گرم
هل ۱ ق س
شیر ۲ ق غ
گلاب ۲ ق غ
پودر کاکائو و زعفران دم کرده به مقدار لازم
🔸همه ی مواد به دمای محیط برسه،
روغن یا کره نرم شده را با پودر شکر می زنیم تا کاملا کرم رنگ و روشن بشه، تخم مرغ ها را یکی یکی اضافه کرده با پودر هل، در حد مخلوط شدن هم میزنیم، آرد برنج و آرد نخودچی رو اضافه میکنیم، قبلش الک کنید.
با نوک انگشت ورز بدید به صورت خمیر دربیاد، کم کم گلاب و شیر رو اضافه تا جایی که خمیر لطیفی بدست بیاد و به دست نچسبه، خیلی ورز ندید چون خمیر کیفیتش رو از دست میده و بعد از پخت خشک میشه خمیر رو 3 قسمت کنید، یکی ساده بمونه و به 2 قسمت دیگه پودر کاکائو و زعفران اضافه کنید، نیم ساعت بزارید داخل یخچال،
فر را ۱۸۰ درجه سانتی گراد گرم کنید، داخل سینی کاغذ روغنی بندازید،
از خمیر گلوله های نسبتا ریز درست کنید و بعد مُهر کنید، یا میتونید قالب بزنید، داخل فر بزارید حدود ۱۵ دقیقه، زیر شیرینی تغییر رنگ نده، اجازه بدید خنک بشه بعد از کاغذ جدا کنید.
🌸☘🌸☘🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥معضل خرید مانتوی پوشیده
🔶 گلایه خبرنگار آمریکایی سرکار خانم #مرضیه_هاشمی از وفور عرضه مانتوهای نامناسب در ایران و ناتوانی برای خرید #مانتوی_پوشیده
♨️ متأسفانه پوششهای دلخواه #زنان_محجبه به قدری کاهش یافته است که امکان خرید مانتوی پوشیده و دگمه دار برای بانوی آمریکایی از #ایران میسر نشد!
@Emam_kh
⭕️ نامه اصلاحطلبان به بایدن: زودتر به برجام برگرد!!!
حاضرند تحقیر شوند؛
حاضرند خوار و خفیف شوند؛
حاضرند مورد توهین قرار بگیرند؛
اما حاضر نیستند دست از التماس به غرب بکشند!!!
همین تفکر است که در هشت سال گذشته اقتصاد و تولید کشور را نابود کرده است...
👤 علیرضا_گرائی
@Emam_kh