eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 139 روزها از پی هم می گذشتند می دیدم که فرهاد با خود و دلش در نبرد است این را به خوبی حس و درک می کردم خط قرمزی که احمد برایمان ناخودآگاه رسم کرده بود هردویمان را معذب کرده بود. قصد فرهاد پا فرا نگذاشتن به اعتماد و نگه داشتن حرمت مهمان بودنم در نزد اش بود ولی قصد من از این دوری و خودداری کردن چه بود؟! گله داشتم از فرهادی که با قلدری دم به دقیقه اش خود و علاقه اش را گوشزد می کرد و گاه حتی تحمیل... دلم همان فرهاد را می خواست! دلم می‌خواست موقع نیاز در آغوشم بکشد و اگر مانع شدم بگوید: هیس محرمتم دوستت دارم، مال منی. این تغییر را دوست نداشتم. اصلا دلم نمی‌خواست ملاحظه ام را کند، ناراحت بودم از احمد که محرم شدنمان را اینقدر شوخی تلقی کرد که حالا فرهاد جدی اش نگیرد. همه حواس فرهاد به آرام شدن و فکر نکردنم به گذشته بود ولی خبر نداشت که من با آن واقعیت کنار آمده ام ولی نمی توانم با این واقعیت که محرمش هستم و دلم بی تابی پیشه کرده ولی یارم ملاحظه کار شده کنار بیایم. گریه هایم را از بیقراری به چه تعبیر می‌کرد که پا پس می‌ کشید حتی فکرش را هم نمی کردم با محرم شدنم به فرهاد نیازهایم این طور علنی سر باز کنند و دوری اش را تاب نیاورم. بله، تاب فاصله ی میانمان را نداشتم. دلم جایی میان بازوانش را می خواست تا آرام شود دلم بوسه هایش را می خواست تا به اوج برسد دلم زمزمه های عاشقانه اش را می خواست تا غوغا کند دلم بی قراری هایش را می خواست تا فدا شود... ولی عقب گرد کرده و فقط به فکر آب و غذایم بود. بی حوصله در حالی که با حوله آب موهایم را می گرفتم داخل سالن شدم، کنترل را برداشتم و روی مبل ولو شدم هنوز دکمه روشن را فشار نداده بودم که متوجه جر و بحث فرهاد با کسی که صدایش را نمی شنیدم شدم و گوش تیز کردم ولی چیزی عایدم نشد. کنترل را روی مبل گذاشتم و حوله را از روی موهایم باز کردم و همانجا رها کردم. صدا از آشپزخانه بود هرچه نزدیکتر می‌رفتم صدایش واضح تر می آمد. - احمد به خدا مدیونتم خودت می دونی چقدر قبولت دارم ولی می ترسم باز به هم بریزه. به خدا تازه یکم آروم شده. سکوت فرهاد و نشنیدن صدای احمد نشان از پشت خط تلفن بودنش می داد. -نه نمیگم جلوی پدرش می‌ایستم نذارم ببینتش! فقط حرفم اینه الان نه! پاهایم بی‌حس و ناتوان شدند کنار دیوار سر خوردم و روی زمین نشستم فکر این جایش را نکرده بودم صابر آمده بود و طالب دیدارم بود. قلبم به تپش افتاده و بیقرار خودش را به دیواره ی سینه ام می کوبید. اصلا نمی‌دانستم دلم دیدارش را می خواهد یا نه! خنثی بودم و هیچ حسی به این مرد به ظاهر پدر نداشتم. احمد یادم داده بود که هیچ کس را قضاوت نکنم و من تمام تلاشم همین بود که شنیده هایم را راجع به او به یاد نیاورم و قضاوتش نکنم... صدای فرهاد نزدیک شد. - خیلی خوب هرچی تو بگی. فقط پاشو بیا اینجا خودت هم باش. سریع از جایم بلند شدم و قبل از اینکه فرهاد مرا در این وضعیت ببیند به اتاقم رفتم. احمد یادم داده بود که گاهی برای فرار و پرت کردن حواس در مواقع ناراحتی کارهایی انجام دهم که دوست ندارم؛ این طوری انزجار از آن کار تلخی حادثه بد را در نظرم کمتر می کرد. جلوی آینه ایستادم و سشوار را به برق زدم، از خشک کردن موهایم که زمان زیادی می‌برد متنفر بودم تا آمدن احمد کارم طول کشید راست می گفت جواب داد؛ بیشتر با موهایم کلنجار رفتم تا افکارم! سشوار را خاموش کردم و موهایم را تاب داده و بالای سرم با کلیپس مهار کردم نفسم را با آه بیرون فرستادم، کی قرار بود زندگی روی خوشش را نشانم دهد خدا می دانست. دلم به طور عاجزانه ای از خدا طلب آرامش می کرد. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸🌺🌸🌺🌸🌺
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 140 به آشپزخانه رفتم و با سینی چای داخل سالن شدم. فرهاد کلافه بود و احمد سعی در مجاب کردنش داشت. با ورودم هر دو ساکت شدند. احمد با روی باز همیشگی اش نگاهم کرد. -به به عسل خانوم، سلام. لبخندی به رویش زدم. - سلام خوش اومدی. پیش رفتم و چای تعارفش کردم، فنجانی برداشت و تشکر کرد. سینی را جلوی فرهاد گرفتم. آرام با دست پسش زد. -نمی خورم مرسی. نگاه دلخورم را به چشم های بیقرارش دوختم. لبخندی زورکی زد، دستش را پیش آورد تا چای بردارد که سینی را عقب کشیدم ابروهایش بالا پریدند، با حرص سینی را روی میز گذاشتم و بر روی دور ترین مبل به فرهاد نشستم. از دستش دلخور بودم چرا اینقدر من را ضعیف می دید و رفتارش را تغییر داده بود. دلم تنبیهش را می‌خواست. احمد لبخند معناداری زد و رو به فرهاد گفت: خانم ها با هیچ کس شوخی ندارند از ناز کشیدن هم خوششون نمیاد همان اول چایت رو برمی‌داشتی و کوفت می کردی که اینجوری گرفتار خشم اژدها نشی. چشم غره ای به احمد رفتم ولی حرفی نزدم. فرهاد تک خنده ای زد و چایش را برداشت و رو به من کرد. - خیلی خوب معذرت می خوام. حالا چرا قهر کردی رفتی اونجا نشستی؟ با سرد ترین لحن ممکن گفتم: جام خوبه. قهر هم نکردم، مگه بچه ام. می خوری بخور نمی خوری نخور به من چه! ولی رفتارت رو باهام درست کن! تای ابرویش بالا پرید. بلند شد و به کنارم آمد و نشست. نفسم را فوت کردم و سعی کردم به حضورش بی‌تفاوت باشم. - چه رفتاری قربونت برم؟ مگه من چیکار کردم؟ به احمد نگاه کردم گوشی اش را از جیبش بیرون کشید و مصلحتی مشغولش شد. بدون اینکه نگاهم را به فرهاد دهم گفتم: چرا اومدن صابر رو ازم مخفی کردی؟! سر احمد سریع بالا آمد! مثلا سرش به کار خودش بود! فرهاد دستپاچه پرسید: تو از کجا فهمیدی اومد سراغت؟ نگاه سردم را به صورتش دادم. - نه خیر از مکالماتت با احمد متوجه شدم. چرا جای من تصمیم گیری می کنی فرهاد؟ ناراحت شد. - من؟ من کی غلط خوردم جای تو تصمیم گرفتم!؟ لحنم طلبکارانه شد. - گرفتی فرهاد، گرفتی! نگو نه! - من فقط نگران حالتم همین. نمی خوام دیدن صابر باز حالت رو بد کنه. به خودم اشاره کردم و از روی ناراحتی، دلخور گفتم: - فرهاد من خوبم. یه شوک بود، یه بحران که با کمک های شما رد کردم الان خوبه خوبم. چرا مثل روانی ها باهام رفتار می کنید؟! حالا چون یه مدت حالم خوب نبود باید تو همه ی کارهام دخالت کنید؟! صبح تا شب حواسم هست که سلام اول صبحت تا شب بخیر آخر شبت با ملاحظه و ترسه! از چی می ترسی؟! میترسی باز قاطی کنم؟! بابا به خدا من خوبم منم آدمم! من حق ندارم گاهی گریه کنم؟! گاهی دلگیر بشم؟! گاهی بی حوصله بشم؟! حالا چون چند وقت حالم خوب نبود و تحت روانکاوی بودم نباید از دیدن پدری که تا به حال ندیدم دچار استرس بشم؟! تو خودت الان یه نفر رو بیارن بگن این مرد باباته، چه حالی میشی؟! بابا منم آدمم سنگ که نیستم تا یه ذره چشم هام قرمز میشه غم عالم میریزه تو دلت، فکر می کنی دیگه نفس های آخرمه! سه شبه قرص هام رو دور ریختم. می دونم دیگه نیازی بهشون ندارم. خودت بهم گفتی بجنگم با مشکلات! یادته؟ حالا خودم دارم می جنگم، دیگه هم دلم نمی خواد حرفی از گذشته بشنوم. من شیرین کریمی هستم که بنا به بد روزگار شدم عسل رادمهر همین... من دیگه به تلخی هاش فکر نمی کنم دلم میخواد آینده رو شیرین بسازم. به تصمیمم احترام بزارید لطفاً. از دلسوزی و نگرانی‌های زیادی متنفرم منم یکی ام مثل شماها. شادی و غم به هم وصل اند. توقع نکنید که همه ش بخندم. صدایم از بغض می لرزید ادامه ندادم و از جایم بلند شدم. احمد شروع به دست زدن کرد. با حرص نگاهش کردم که با خنده دست هایش را تسلیم وار بالا گرفت. -عسل می دونی چند وقته منتظرم این جوری منفجر بشی برای فرهاد؟ نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد...... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️ ⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜ َ ✍ترجمه: ☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️ 💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫 الهـــــــــــــے آمیݧ التمــــــــــاس دعــــــــــا ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ 📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🌹 روزه داری 🌹 در روايت داريم : چه روزه داراني که از روزه جز تشنگي و گرسنگي چيزي بدست نمي آورند . در زمان پيغمبر چون ساعات اذان مشخص نبود پيش پيامبر مي آمدند و اجازه مي گرفتند . خانمي به پيامبر گفت : دختر من روزه است . آيا مي تواند افطار کند . پيامبر گفت : خير او روزه نيست . او چيزي خورده است . مادر گفت : من خودم ديده ام که روزه است . گفت : او غيبت کرده است وغيبت يک جور گوشت مرده خوردن است . نميگويد روزه او باطل است . پيامبر مي خواهد بگويد : آثار را کاهش مي دهد . من به دو حديث اشاره مي کنم . پيامبر به جابر بن انصاري مي فرمايد : اين ماه مبارک رمضان است . هرکس روزه بگيرد و شب هم عبادت کند و شکمش را از حرام کنترل کند و قواي جنس اش را از حرام کنترل کند و زبانش را کنترل کند همين طور که از ماه رمضان خارج مي شود از گناه هم خارج ميشود . جابر از اين حديث خوشش آمد . جابر گفت : چقدر اين حديث قشنگ است . پيامبر گفت : حديث قشنگ است ولي شرط هاي آن مشکل است . سه شرط مهم در اينجا نقل شده است . 🔸امام صادق (ع) : وقتي روزه مي گيرید ، ▫️گوش شما هم بايد روزه بگيرد . اگر کسي روزه گرفت و حرام گوش کرد ، فايده هم ندارد . ▫️چشم شما هم بايد روزه بگيرد . ▫️موي تو هم بايد روزه بگيرد . يعني مو را بايد از نامحرم پوشاند . ▫️حجاب بايد رعايت بشود و فرمود : ▫️پوست شما هم بايد روزه باشد . روزهايي که روزه هستي ، نبايد مثل ساير ايام باشد و بايد روي شما تاثير بگذارد . 〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗 🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 شکست تقصیر ایران بود؟ 🔹یکی از حرف های حامیان حسن روحانی که بعد از 8 سال هنوز پای وی مانده اند این است که چون روی موشک ها شعار مرگ بر اسرائیل نوشته شده، برجام بهم خورده است و آمریکا از برجام خارج شد! البته این استدلال را خود روحانی بکار برده ولی هیچ وقت اعضای تیم مذاکره کننده به کار نبرده اند. برخی حامیان رسانه ای و سیاسی آنها با طرح این مسئله، سپاه و جریان انقلاب را مقصر خروج آمریکا از برجام معرفی می کنند تا در انتخابات ماهی آن را صید کنند! 🔻چند نکته در این باره عرض می کنیم: 🔹اولاً ایران از شروع برجام تا دوسال بعد از «خروج آمریکا از برجام» به تمام تعهدات خود متعهد بود. آژانس انرژی اتمی که نظارت های آنلاین و آفلاین و سرزده از مراکز هسته ای ایران داشته و هنوز هم دارد حداقل در 13 بیانیه رسمی اعلام کرده که ایران به تمام تعهدات برجامی خود متعهد است. حتی تا دوسال بعد از خروج آمریکا از برجام! پس ایران کاری خلاف تعهدات برجامی خود انجام نداده! 🔸ثانیاً جناب ظریف و تیم مذاکره بارها اذعان کرده بودند که مسائل موشکی ذیل برجام نیامده. ظریف: «موضوع موشکی جزوی از برجام نیست. این را هم فرانسه اعلام کرده و هم آمریکا. در قطعنامه ٢٢٣١ عبارتی است درباره موشک های بالستیک که ایران نیز موضع خود را اعلام کرده است». 🔹«نبیله مسرالی» سخنگوی فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی و امنیتی اتحادیه اروپا نیز با اشاره به این که برنامه موشکی ایران ارتباطی به توافق هسته ای با کشورهای عضو گروه 5+1 ندارد، می گوید: «برنامه موشک بالستیک ایران بخشی از توافق هسته ای سال 2015 نیست و از این رو آزمایش های موشکی نقض این توافق نیست». 🔸ثالثاً آمریکا در زمان ترامپ از 22 قرارداد و عهدنامه بین المللی خارج شد؛ برخی از این عهدنامه ها را ببیند: 1️⃣ خروج از «پیمان تجاری اقیانوس آرام» (TPP تی‌پی‌پی) 2️⃣ خروج از پیمان اقلیمی پاریس (Accord de Paris) 3️⃣ خروج از سازمان یونسکو (UNESCO) 4️⃣ خروج از توافق نیویورک و نادیده گرفتن شرایط مهاجرین 5️⃣ خروج از شورای حقوق بشر 6️⃣ قطع بودجه آژانس امدادرسانی و کاریابی آوارگان فلسطین (UNRWA) 7️⃣ خروج از «پیمان تجارت آزاد آمریکایی شمالی» موسوم به(نفتا بین سه کشور کانادا و مکزیک و آمریکا) 8️⃣ خروج از پیمان منع موشک‌ های هسته ‌ای میان‌برد (INF) با روسیه 9️⃣ خروج از پیمان آسمان باز (بین 34 کشور) 🔟 تحریم دیوان بین ­المللی کیفری (ICC) 1️⃣1️⃣ خروج از سازمان جهانی بهداشت (WHO) 2️⃣1️⃣ خروج از برجام 🔻آیا همه اینها روی موشک ها نوشتند ؟ این لیست بلند نشان از عهدشکنی و تکبر آمریکا نسبت به همه دولت ها و ملت هاست نه فقط نسبت به ملت و دولت جمهوری اسلامی ایران. متأسفانه برخی از جریانات سیاسی ما به جای واقع بینی و نگاه درست به سیاست بین الملل در توهم به سر می برند و شناخت درستی از مسائل ندارند. بدتر آنکه ظلم های آمریکا را می بینند باز کشورمان را مقصر می دانند! ✍ داود_مدرسی_یان @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوابی که مسیر زندگی استاد شجاعی را عوض کرد... 🌸اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸 @Emam_kh
معجون ضد مسمومیت ✍🏻خوردن مخلوطی از شوید و عسل مسمومیت را از بین می برد، همچنین خوردن تره با عسل پادزهر سموم، مخصوصا مسمومیت های غذایی میشود. ☘🍃☘🍃☘
لیف_بلند برای بافت این لیف حدود 50 یا 60 تا زنجیره سر بگیرید (برای دسته لیف) آخرین زنجیره را به اولین زنجیره وصل کنید و داخل بیست و پنج تا از زنجیره ها هر کدام یک پایه کوتاه بزنید . از این به بعد به جای اینکه داخل زنجیره ها پایه کوتاه بزنید داخل خود حلقه پایه کوتاه بزنید تا این حلقه پر شود وقتی به ابتدای بافت رسیدید. برای رج دوم داخل اولین پایه کوتاه دو تا پایه بلند بزنید داخل بقیه پایه ها هر کدام یک پایه بلند ، در آخرین پایه هم دو تا پایه بلند بزنید با سه تا زنجیره رج بعد را شروع کنید مثل رج قبل داخل اولین و آخرین پایه هر کدام دو تا پایه بلند بزنید در باقی پایه ها هر کدام یک پایه بلند. از رج بعد دیگر احتیاجی به اضافه کردن پایه داخل همه پایه ها یک پایه بلند بزنید منتهی یکی در میان یک پایه بلند معمولی ببافید و یک پایه را به صورت کشباف ببافید. یک رج در میان کشباف را جا به جا کنید تا بلندی (دلخواه ) حدود 70 سانت این بافت را ادامه دهید. برای دو رج آخر پایه اول و دوم را یکی کنید. و باقی پایه ها را مثل شروع کار هر کدام یک پایه بلند معمولی بزنید یک رج هم پایه کوتاه ببافید. اگر برای شروع کار 60 زنجیره زدید، برای دسته لیف برای آخر بافت و دسته دیگر لیف 35 زنجیره بزنید و به اول رج وصل کنید و داخل حلقه ایجاد شده پایه کوتاه ببافید. اگر برای شروع کار 50 زنجیره زده اید، برای دسته دوم 25 زنجیره بزنید. برای دسته میتوانید از دسته های پلاستیکی آماده که در بازار موجود ست استفاده کنید یا دور یک ریسمان را پایه کوتاه بزنید و به لیف متصل کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا