eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
17هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 159 لرزی به تنم افتاد و لخت شدن بدنم کوچکترین عارضه ی این بوسه ی عمیق که گویی عطش تمام این سالها را به یک جا می خواست نوش کند شد. نفس کم آورده و فشاری بی‌رمق به سینه اش آوردم. مکثی در بوسیدن کرد و جدا شد. نای باز کردن چشم هایم را نداشتم و دلم گریز می خواست! گریز از مردی که از دیشب کمر به نابودی ام بسته بود. انکار نمی کنم از اولین بوسه ام لذت نبردم ولی اینطور به منظور بستن دهانم و خالی کردن حرصش آزارم می‌داد. دلم تجربه ای عاشقانه تر می خواست تجربه ای که در آن مجالی برای به غلیان در آمدن احساساتم داده شود. با صدای بم شده اش صدایم زد: عسل؟ اشک هایم فرو ریخت و دلگیر به چشم های تب دار و خمارش که ترس را هوار می زد نگاه کردم. لب زد: عسل من... فشاری به سینه اش آوردم تا دست هایش را از دورم باز کند با مقاومتی که در رها نکردنم کرد بی اختیار و به خاطر تحمل فشار عصبی داد زدم: ولم کن. ناباور نگاهم کرد و دست هایش را از دورم باز کرد. دوان دوان راه آمده را برگشتم و به صدا زدن هایش توجهی نکردم. اشک هایم روی صورتم روان بودند و دمی بود که به هق هق بدل شوند. گوشی ام را از جیبم بیرون کشیدم و شماره احمد را گرفتم. صدایش به بوق دوم نرسیده در گوشی پیچید: جانم؟ سریع و پشت سر هم حرفم را گفتم. - احمد بیا اونجا که ماشین ها رو پارک کردیم. باید برگردیم ویلا آدرس ندارم. نگران شد و پرسید: چی شده؟ داری می دوی؟ کلافه گفتم: بیا فقط. و گوشی را قطع کردم. از جنگل خارج و کنار ماشین ها ایستادم. به خاطر دویدن به نفس نفس افتاده بودم به ماشین احمد تکیه دادم و سینه ام را ماساژ دادم تا کمی آرام شود. چند دقیقه نگذشته بود که فرهاد و کمی بعد ازگحمد از جنگل خارج و به سمتم آمدند. احمد با نگرانی در حالی که نگاهش بین هردومان در گردش بود پرسید: چی شده؟ سرم را پایین انداخته بودم. دلم نمی خواست با فرهاد چشم تو چشم شوم خوب که فکر می کردم کمی هم خجالت می کشیدم. فرهاد بی توجه به سوال احمد کنارم ایستاد و در صورتم خم شد. - عسل ببین منو! خواهش می کنم اذیتم نکن. اشک هایم راه افتادند که پوفی کشید. - تو رو خدا اینجوری نکن. احمد سعی در آرام کردن فرهاد کرد. -آروم باش فرهاد داری سکته می کنی. بگید چی شد یهو خب!؟ فرهاد: هیچی نگو احمد یه غلطی کردم خودم باید درستش کنم. رد به من ادامه داد: هر چی گفتم ببخشید کوتاه نیومدی اعصابم ریخت به هم نفهمیدم چی کار می کنم! به خدا فقط می‌خواستم آرومت کنم. نگاه دلگیر و اشکی ام را بالا کشیدم و به چشم های غم دار و پشیمانش سوختم. چرا نمی فهمید حرف دلم را!؟ همه چیز را وارونه متوجه میشد! ناراحتی من از بوسه اش نبود! ناراحتی من دقیقا همین توجیه مسخره اش بود! همین علت کارش بود که گند زد به اولین بوسه مان! کم کم داشتم شک می کردم که فرهاد فقط ادعایش می شود که مرا از بر است، او حتی مسئله به این سادگی را نمی فهمید و درکم نمی کرد! - این جوری نگام نکن دیوونه میشم به خدا. غلط کردم خوبه؟ چشمهایم را با درد بستم. فایده نداشت هر چه بیشتر ابراز پشیمانی می‌کرد و توجیه می آورد قلب من دردناک تر می شد. بدتر از این ممکن نبود! حرف هم را نمی فهمیدیم... دستم را بالا آوردم و جلوی صورتش گرفتم تا ادامه ندهد. -بسه فرهاد. کشش نده لطفا. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ 🌺🍃🌸🍃🌺
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 160 چنگی داخل موهایش زد و لحظه ای محکم پلک هایش را به هم فشرد و باز کرد. حرف گوش کن شدن هم صفات جدیدش افزوده شده بود که بس کرد و دیگر حرفی نزد!... بخاطر سکوت ما و دلخوری مان سفر کوفت بقیه شد و تصمیم به بازگشت گرفتیم. تمام مسیر را هم، خودم را به خواب زدم و به آهنگ هایی که در اتاقک ماشین طنین می انداخت گوش دادم. گرچه فرهاد هم بس کرده بود! به محض ورودمان به آپارتمان لوازم ام را در چمدان جمع کردم. این رابطه که پایه هایش از اول کج بنا شده بود باید همین جا کات می‌خورد؛ شاید شروع دوباره چاره کارمان بود. دسته چمدان را به دست گرفته و روی زمین کشیده و به سالن رفتم. نگاهی به فرهاد روی مبل ولو شده بود کردم. بعد از قهر و دلخوری مان در شمال سخت بود باز کردن سر صحبت. به زور اسمش را صدا زدم: فرهاد؟ چشم هایش به یکباره باز و در جایش نشست. نگاهش که به چمدانم افتاد از جایش بلند شد. - این چیه؟ بی توجه به سوال مسخره اش گفتم: دارم بر می گردم خونه. با بچه بازی هام حتما خیلی عمه و بقیه رو نگران کردم. وقتشه تکلیف خودم رو روشن کنم... مکثی کردم و ادامه دادم: تو این مدت خیلی... خیلی زیاد کمکم کردی همه جوره هوامو داشتی، نمی دونم چجوری تشکر کنم؟! دستش را روی بینی اش گذاشت. -هیس. هیچی نگو دیگه، صبر کن لباس هام رو عوض کنم بریم. اعتراضی به همراهی اش نکردم. تمام مسیر را در این فکر بودم که چطور باید با عمه مینا رو به رو شوم و از خجالت آب نشوم. سر کوچه مان که رسیدیم قلبم شروع به دوبل کوبیدن کرد. نگاهم میخ آپارتمان بود که با سرعت بالای فرهاد خیلی زود مقابلش قرار گرفتیم. به فرهاد نگاه کردم و با استرس لبم را زیر دندان کشیدم. ماشین را خاموش کرد و نگاهم کرد. خوبی؟ سری تکان دادم و از ماشین پیاده شدم. در که توسط فرهاد باز شد با دیدن حیاط بغض چنگ سینه ام شد چقدر دلم برای این خانه ی بی جان که خاطرات از هر جانداری جاندارترم را در بر داشت تنگ شده بود؛ خاطرات روزهایی که قدرشان را ندانستم و با نادانی به باد دادم و حال حسرت کنج دلم کاری از دستش برای برگرداندنشان بر نمی‌آمد‌. بی توجه به فرهادی که با نگرانی صورتم را می کاوید قدم به حیاط گذاشتم و سمت ساختمان رفتم و جان دادم برای روزهای خوشی که در آن به دست دهر سپرده بودم. فرهاد سمت آسانسور رفت ولی نگاه من به روی در خانه بی بابایم قفل بود وقتی دید قدم از قدم بر نمیدارم راه رفته را بازگشت و کنارم قرار گرفت و مغموم شده گفت: عسل بریم بالا. چرا ایستادی؟ نگاه اشکی ام را به صورتش دوختم. - تو برو بالا فرهاد من یه ساعتی میرم خونه خودمون بعد میام. - تو خونه ی خالی، تنهایی میخوای چیکار کنی؟! نمی ذارم بری از حالت معلومه میخوای بری بشینی به گریه کردن. بی حوصله گفتم: گیرنده فرهاد، به خدا نیاز دارم به تنهایی. سر یه ساعت میام بالا. تصمیم رنگ لحنم شد و گفت: میخوای پیشت بمونم؟ - نه می خوام تنها باشم فقط فرهاد... لطفاً راجع به... لبی تر کردم، هنوز سخت بود برایم از صیغه امان حرف زدن... ادامه دادم: محرمیت مون به عمه اینا چیزی نگو. خاموش خیره ی صورتم بود که چیزی از نگاهش سر در نیاوردم. ادامه حرفم را زدم: هیچ کس اندازه خودت علت واقعی محرمیت مون رو نفهمید و مطمئنم نمی فهمه. نمی دانم کنایه ی کلامم را گرفت که با طعنه پرسید: تو چی؟ - من چی؟! - تو فهمیدی؟ نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌ 🌺🍃🌸🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🔹 خیلی اوقات ما چیزهای حق و پاکی رو که داریم، با چیزهای باطل و ناپاک قاطی می‌کنیم، و اون رو ضایع می‌کنیم، و خراب می‌کنیم. 🌸 : حیفه، این کار رو نکنید.❗️ ⛔ حق رو با باطل خراب نکنید. 🌸 لاٰ تَلْبِسُوا اَلْحَقَّ بِالْبٰاطِلِ حق را با باطل نیامیزید. 📖 سوره بقره / ۴۲ ☝ یعنی چیزی که حق و پاک است رو، با چیزی که باطل و ناپاک است، قاطی نکنید، و خراب نکنید. ☝️ یکی از دلایلی که ماها درجا می زنیم همینه. چیزهای حق رو، با باطل قاطی می‌کنیم. به عبارت دیگه کارهای خوبمون رو با کارهای بد خراب می‌کنیم. 🔹️ نماز می‌خونیم،☜ امّا دروغ هم می‌گیم. 🔹️ روزه می‌گیریم،☜ امّا غیبت هم می‌کنیم. 🔹️ شب روضه امام حسین میریم،☜ امّا بعد از هیات به نامحرم هم نگاه می‌کنیم. 🔹 قرآن می خونیم،☜ امّا تو فضای مجازی با نامحرم چت هم می‌کنیم. 🔹️ حرم امام رضا میریم،☜ امّا با حجابِ نامناسب زیارتمون رو ضایع می‌کنیم. 🔹صبح جمعه دعای ندبه میریم،☜ امّا شبِ جمعه عروسی مختلط هم میریم. 🔹️ از محرومین دستگیری می‌کنیم،☜ امّا با پدر و مادرمون تندی هم می‌کنیم. و این داستان ادامه داره... 🔹️ همه این کارها مصداق آمیختنِ حق با باطل است. ☝ یادمون باشه یه دیگِ بزرگ، پر از غذاهای خوب و خوشمزه، اگه یه ذرّه نجاست توش بیفته، همه‌اش رو خراب میکنه. ♦️اینهمه اعمال انجام میدیم، امّا به هیچ جا نمی‌رسیم. چون تو اعمالمون پُر از نجاسته. 👈 اعمالمون رو پاکیزه نگه داریم. 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
🔴 واکنش شدید رئیس مجلس به اظهارات نسنجیدۀ وزیر امور خارجه در خصوص نقش تاریخی شهید سلیمانی ♦️قالیباف:حالا که حاج قاسم نیست، نخواهیم گذاشت با فرصت طلبی برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود به او جفا کنند و نقش تاریخی شهید سلیمانی را وارونه جلوه دهند. @Emam_kh
🔴 هنوز هم باور نمی کنید؟؟!! آن هایی که مجموعه گاندو را زائیده تخیلات و خیالپردازی می دانستند نگاهی به صحبت های کاملا صریح پمپئو درباره ترور بیندازند تا متوجه شوند که گاندو تنها گوشه ای از فاجعه را نشان داده و جریان نفوذ ، بسیار عمیق تر و بی رحم تر از آن چیزی است که فکرش را می کنند. دیگر پمپئو باید چه بگوید تا خیانت و نفوذ را باور کنید ؟؟؟ ✍"قاسم اکبری" @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹واکنش خواهرزاده حاج قاسم سلیمانی به سخنان اخیر ظریف @Emam_kh
✨﷽✨ 🌼دعای مجیر ✍مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی:بر خواندن دعای «مُجیر» در روزهای 13، 14 و 15 ماه رمضان تأکید داشتند، زیرا هر کس این دعا را در وقتش بخواند، گناهانش آمرزیده می‌شود، هرچند به عدد دانه‏‌هاى باران، برگ‌هاى درختان و ریگ‌هاى بیابان باشد. دعای مجیر در بین دعاها از جایگاه بلندى برخوردار است و از حضرت رسول(ص) روایت شده و دعایى است که آن‏ حضرت هنگامى که در مقام ابراهیم مشغول نماز بودند، جبرئیل آورد و علامه کفعمی در «بلد الامین» و «مصباح» این دعا را ذکر کرده و در حاشیه آن به فضیلت آن اشاره کرده است.     از جمله اینکه هر که این دعا را در «ایام البیض» ماه رمضان یعنی در روزهاى سیزدهم و چهارهم و پانزدهم این ماه مبارک بخواند گناهش آمرزیده مى‏‌شود، هر چند به عدد دانه‏‌هاى باران و برگ‌هاى درختان و ریگ‌هاى بیابان باشد! با این وجود خواندن آن براى شفاى‏ بیمار، اداى دین، بی نیازى، توانگرى، رفع غم و اندوه سودمند است @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تکنیک درمان اگزما اسید اورسولیک موجود در تخم شربتی دارای خواص ضد عفونی کننده بوده که برای درمان التهاب، خارش و قرمزی ناشی از بیماری اگزما مفید می باشد. ماسک خانگی گیاهی برای اگزما یک قاشق غذا خوری تخم شربتی را به مدت 20 دقیقه در آب خیس کنید و آن را بر روی قسمت های آسیب دیده ی پوست بمالید، بگذارید 30 دقیقه بماند و سپس با آب سرد بشویید. . 🌿🍃🌿🍃🌿
‍ پاپوش_ﭼﮑﻤﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﻭﺭ ﺗﺎ ﺩﻭﺭ ﭘﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻭﻧﻪ ﺳﺮ انداخته ﻭ ﺑﺎ ﺑﺎﻓﺖ ﺭﮐﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨید ٨ ﺭﺝ ﯾﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺒﺎﻓید ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺩﻭﻧﻪ ﺭﻭ ﯾﮑﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ ١ ﮊﺗﻪ ﺑﺰﻧﯽ ﺗﺎ ﺍﺧﺮ ﻭ ﺭﺝ ﺑﻌﺪﺵ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺷﺪﻩ ﺭﻭ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﺒﺎﻓﯽ ﮎ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺩﺍﺭ ﺑﺸﻪﺑﺎﺯ ٢ ﺭﺝ ﺭﮐﻦ ﺑﺒﺎﻑ ﺭﺝ ﺑﻌﺪ ٩ ﺗﺎ ﺩﻭﻧﻪ ﻭﺳﻂ ﺭﻭ ﺑﺒﺎﻑ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﯼ ﺩﻭﻧﻪ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ٢ ﺗﺎ ﺩﻭﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﻢﯾﮑﯽ ﮐﻦ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﮐﻔﺶ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺩ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐنید ﻣﻌﻤﻮﻻ ٨ ﺑﺎﺭ ﮐﺎﻓﯿﻪ ﻭ ﺑﻌﺪ ٤ ﺭﺝ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺒﺎفیدﻭ ﺑﺎﻓﺖ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﭻ ﻫﺎ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﻦ ﭘﯿﺢ ﻫﺎﯼ ٤ ﺗﺎﯾﯽﻫﺴﺘﻦ که ﻫﺮ ٤ ﺭﺝ ﮎ ﺑﺎﻓﺘﯿﻦ ﺑﺎﯾﺪ ٢ ﺗﺎ ﺩﻭﻧﻪ ﺍﻭﻝ ﺭﻭ ﺑﺎ ٢ ﺗﺎ ﺩﻭﻧﻪ ﺩﻭﻡ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﺪﻝ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﺗﺎ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﮎ ﻣﯿﺨﻮﺍهید ﺑﺒﺎﻓﯿﺪ ﻭ ﮐﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻭﺩﺭﺯ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﺯﯾد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا عراق است و حس و حال قشنگ افطاری در بین الحرمین ... رمضان ۱۴۰۰ به زودی حقیقت مشخص خواهد شد! @Emam_kh
🔴 رمز انتخاباتی؛ پرش از دیوار به ‎ 🔹یک فایل صوتی مصاحبه محرمانه وزیر امور خارجه، در رسانه سعودی ایران اینترنشنال منتشر می‌شود؛ دولتی‌ها بجز اظهارنظرات کلی اما در ظاهر حتی، آنچنان از انتشار ‎ ناراحت نشده‌اند. هدف تولید و انتشار این صوت چیست؟‏ 🔸اگر فایل صوتی مصاحبه واقعاً بدون برنامه دولت در رسانه خصم منتشر شده باشد که عنوان ‎ صحت دارد. دولتی که در تیم مذاکره‌کننده‌ش و بانک مرکزی و وزارت خارجه‌اش کلی جاسوس وجود دارد که براحتی برای مسئولین تصمیم‌سازی می‌کنند و تصمیمات را تغییر می‌دهند.‏ 🔹 اما درصورتیکه تولید و انتشار ‎فایل صوتی ظریف کاملاً یک سناریوی مشخص بوده باشد تحلیل درست همین است: "رمز انتخابات؛ پرش ازکلیدواژه دیوار به ‎"! حسن روحانی توانست با شعار مذاکره و رفع تحریم‌ها و متهم کردن رقیب به دیوارکشی درخیابان‌ها، سال‌های ۹۲و۹۶ رای و نظر مردم را جلب کند.‏ 🔸حیات سیاسی جریان سیاسی اصلاحات، در عملیات روانی ودوقطبی‌سازی‌های غیرواقعی است. آنان همیشه با دوقطبی سازی توانستند در انتخابات‌ها برنده شوند و البته این از ضعف جدی ساختار انتخاباتی کشور است که یک ماه قبل از انتخابات نامزدها مشخص می‌شوند و هیجان و امواج رسانه‌ای تعیین کننده است.‏ 🔹حالا؛ ظریف و جریان اصلاحات که بعد از ۸ سال، در حد یک جمله هم خود را پاسخگوی وضعیت موجود نمی‌دانند، می‌خواهند تمام مشکلات اقتصادی و غیراقتصادی و شکست تفکر مذاکره را به ‎میدان ربط دهند! اگر روزی از قِبَل برچسب دیوار و دیوارکشی به رقیب نان خوردند حالا می‌خواهند از میدان بخورند!‏ 🔸آیا این دوقطبی در جامعه زنده خواهد شد؟ متاسفانه هنوز بخشی از مردم ما به واقعیت ماجرا پی نبرده‌اند که ریشه مشکلات اقتصادی کشور داخلی است و اگر این مشکلات حل نشود هیچ مذاکره‌ای سودمند نیست! و مذاکره به سبک روحانی و ظریف دوسه دهه امتحان شده و هیچوقت پیروزی در آن هم نبوده!‏ 🔹از طرفی، اقشار متوسط و ضعیف جامعه که امروز به یقین رسیده‌اند مذاکره با آمریکا، سودی به حال اقتصاد کشور ندارد حرف از تحریم انتخابات می‌زنند در حالیکه حامیان سیاسی این طیف، با یک جنگ رسانه‌ای و ترساندن، پای صندوق رای خواهند آمد! لذا هر احتمالی در انتخابات وجود دارد. 🔸چاره کار در مشارکت حداکثری، روشنگری و تبیین است. مطالبه از شورای نگهبان جهت ردصلاحیت عناصر متخلف و ناکارآمد و نامطلوب بجای خود باقی است. اما بالاخره‌ میزان رای ملت است. این ملت ایران است که باید بر سر این دو راهی یک راهش را انتخاب کند. راهی که خروجی‌اش بوده یا راهی که برای اصلاح اقتصاد و نظام بانکی کشور و پشتیبانی از تولید حرکت کند. آیا ملت، مجدداً وزرای با ثروت‌های افسانه‌ای و متخلف و بعضاً فاسد انتخاب می‌کند یا عناصر پاکدست و اهل کار و تلاش! ✅ داود_مدرسی_یان @Emam_kh
✨﷽✨ هیچکس "قفل" بدون کلید نمیسازد. اگر قفلی در زندگیت می بینی شک نکن اون قفل "کلیدی" هم داره کلید خیلی از قفلهای "زندگی" سه چیز است... ✅صبر، آرامش، توکل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خــــــداے من 🕊میان این همه چشم ⭐️نگاه تو تنها نگاهے ست 🕊ڪہ مرا از هرنگهبان ⭐️و محافظے بے نیازمی کند 🕊نگاهت را دراین شبهای ⭐️نورانی برای تمام 🕊عزیزان و دوستانم آرزو می کنم. 🌺شبتون_آرام_و_در_پناه_خدا 🌺🍃 @Emam_kh
⁉️ چرا در دنيا خدا ميگه از زنا و مشروب ولذائذ دوري کن ولي در آخرت برو پيش زنان زيبا و نهر شراب و چه وچه چرا ما بايد نقد را ول کنيم نسيه بگيريم؟ 1️⃣اولا از معنای شراب در زبان فارسی و عربی با هم فرق می کند چرا که شراب در زبان فارسی به معنای هر ماده مست کننده است اما در زبان عربی به معنای «نوشیدنی» است. لذا قرآن کریم می فرماید: «شَراباً طَهُوراً» پس نوشیدنی های بهشتی پاک و پاکیزه هستند. همچنین عمل زنا در دنیا یک عمل غیر قانونی قبیح و زشت است و در بهشت عمل زنا و شهوت رانی وجود ندارد. 2️⃣ثانیا خداوند متعال در دنیا هرچیزی را منع کرده است در مقابل حلال آن را نیز معرفی کرده است خداوند عمل زنا را حرام کرده است اما آرامش را در ازدواج قرار داده است و شراب را حرام کرده است اما نوشیدنی های لذت بخش فراوان دیگری قرار داده است. چرا نباید از حلال آن استفاده نکنیم و به حرام آن فکر کنیم. 3️⃣ ثالثا دنیا و آخرت دو مرحله از زندگی انسان است که قاعده و قانون های خاص خود را دارد و نمی شود با هم مقایسه کرد. مثل این که به شما بگویند در دوران تحصیل کمتر بازی کنید و از خیلی کار ها منع می شوید تا بعد از چند سال به جایگاه بهتری برسید حال اگر شما بگویید من نقد را به نسیه نمی دهم یعنی شما می خواهید با این کار کوتاه مدت خود آینده طولانی خود را تباه کنید. و در دنیای کوتاه مدت آزادانه هر کاری انجام دهید و در زندگی آخرتی که با مرگ آغاز می شود و پایانی نخواهد داشت زندگی خود را به تباهی بکشانید. 🍁استادمحمدی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┅═✧❁﷽❁✧═┅ 🌸سلام_امام_زمانم 🌸 عاقبت نور تو پهنای جهان میگیرد جسم بی جان زمین از تو توان میگیرد سالها قلب من از دوریتان مرده ولی خبری از تو بیاید ضربان میگیرد السلام علیک یااباصالح المهدی 🌸
عنه عليه السلام أسهِرُوا عُيونَكُم ، و أضمِرُوا بُطونَكُم ، و استَعمِلُوا أقدامَكُم ، و أنفِقُوا أموالَكُم ، و خُذُوا مِن أجسادِكُم فَجُودُوا بها على أنفُسِكُم ، و لا تَبخَلُوا بها عَنها .; امام على عليه السلام چشمانتان را شبها بيدار داريد و شكمهايتان را گرسنه و پاهايتان را به كار (عبادت) گيريد و اموالتان را انفاق كنيد و از جسمهايتان بستانيد و به جانهايتان ببخشيد و از اين كار بخل و دريغ نورزيد .; نهج البلاغة: الخطبة183.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلااااام 🌸در ایام البیض پربرکت 🍃ماه مبارک رمضان 🌸سه چیز از خدا 🍃براتون آرزومندم 🌸 که 🍃همه چیز رو ممکن میکنه 🌸 که 🍃همه چیز رو ردیف میکنه 🌸 که 🍃همه چیز رو زیبا میکنه 🌸 تقدیم به شما خوبان 🍃نماز روزه هاتون قبول حق 🌸 روزتون پر از خیروبرکت 🍃التماس دعای فرج @Emam_kh
....😔😔😔 داداشم منو تو خیابون دید..😱 با جمع دخترا بودیم و حجابم خیلی جالب نبود... 😬 با یه نگاه تند بهم فهموند برو خونه تا بیام..😰 خیلی ترسیده بودم.. الان میاد حسابی تنبیهم میکنه.. 😰 نزدیک غروب رسید خونه.. وضو گرفت دو رکعت نماز خوند😐 بعد از نماز گفت "بیا اینجا" حالا منم ترسیده بودممممم😖 گفت "آبجی بشین" نشستم بی‌مقدمه شروع کرد روضه حضرت زهرا رو خوند؛ حسابی گریه کرد... منم گریه‌ام گرفت😭 بعد گفت "آبجی میدونی حضرت زهرا چرا روزای آخر صورتشو از امام علی میپوشوند؟؟ نمیخواست علی بفهمه خانمش سیلی خورده و دق نکنه... آخه غیرت اللهِ😔 میدونی بی‌بی حتی پشت در هم نذاشت چادر از سرش بیفته!😣 میدونی چرا امام حسن زود پیر شد؟؟ بخاطر اینکه تو کوچه همراه مادرش بود ولی نتونست کاری براش بکنه😔 آبجی حالا اگه میخوای منو دق مرگ نکنی😑 تو خیابون که راه میری مواظب روسری و چادرت باش یدفعه ناخودآگاه نره عقب و موهات بیفته بیرون😌 من نمیتونم فردای قیامت جواب حضرت زهرا رو بدما😫" ♥️ سرمو پایین انداختم و شروع کردم به گریه کردن.. 😭 سرم رو بوسید💕 و گفت "آبجی قسَمت میدم بعد از من مواظب چادرت باش☺️" از برخوردش خیلی تعجب کردم.. احساس شرمندگی میکردم🙁 گفتم "داداش ایشاالله سایه‌ت همیشه بالا سرم هست".. و پیشونیشو بوسیدم...💘 گذشت تا سه روز بعد که خبر آوردن داداشت تو عملیات والفجر به شهادت رسیده 😭😭😭😭 یه مدت بعد، لباساشو که آوردن دیدم جای تیر مونده رو پیشونی بندش...💥 روی سربند یا فاطمه الزهرا.س.🥀 حالا دیگه سالهاست هر وقت تو خیابون یه زن بی‌حجاب میبینم... اشکم جاری میشه.. 😢 👈پیش خودم میگم حتماً اینا داداش ندارن که....😔😔😔 🌹🍃🍃🌹🌹🍃🍃🌹