eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اون زمانیکه داعش، پدرانِ عراقی و سوریه رو مجبور می‌کرد که سندِ بردگیِ دخترانِشون رو امضاء کنند، سردار سلیمانی اجازه نداد که آب تویِ دلِ مردم ایران تکان بخوره! پاسخ حجت‌الاسلام عالی به ظریف @Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 آیه 97 سوره آل عمران 🌸 فِيهِ ءَاياَتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ ءَامِناً وَلِلَّهِ عَلَى الْنَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِّىٌ عَنِ الْعاَلَمِينَ‏ 🍀 ترجمه: در آن نشانه‏ هاى روشن، مقام ابراهیم است و هر كسى وارد آن شود، در امان است و براى خدا بر عهده‏ ى مردم است كه قصد حج آن خانه را نمایند،البته هر كه توانایى این راه را دارد. و هر كسی كفر ورزد، همانا خداوند از همه‏ ى جهانیان بى‏ نیاز است. 🌷 : نشانه هاى روشن 🌷 : کسی که در ایمنی است، از امن به معنای اطمینان و آرامش قلب است. 🌷 : به معنای قصد است، در شریعت قصد خانه خدا برای عمل 🌷 : به معنای توانایی داشتن 🌷 : راه 🌷 : بی نیاز 🌷 : جهانیان 🌸 این آیه ادامه آیه قبلی در مورد است. دو امتیاز دیگر کعبه یکی وجود مقام ابراهیم و دیگری آرامش و امنیتی که در آن وجود دارد. در كنار كعبه، مقام ابراهیم است. مقام ابراهیم سنگى است كه به هنگام ساختن كعبه و بالا بردن دیوارهاى آن، زیر پاى علیه السلام قرار داشت و اثر پاى آن حضرت بر روى آن مانده است. {فیه ءَاياَتٌ بينات مقام إبراهيم و من دخله کان ءامنا: در آن نشانه های روشن، مقام ابراهیم است و هر کسی وارد آن شود، در امان است.} 🌸 در جمله بعد دستور به همه مردم داده و می فرماید: و لله علی الناس حج البيت من استطاع إليه سبيلا: و براى خدا بر عهده ى مردم است که قصد حج آن خانه را نمایند، البته هر که توانایی این راه را دارد. این یک دستور بر ذمه همه مردم می باشد البته به شرطی که فرد توانایی رفتن را داشته باشد چه از لحاظ زاد و توشه و وسیله نقلیه و چه از لحاظ توانایی جسمی که اگر استطاعت داشته باشد بر او حج واجب است. 🌸 حج از زمان علیه السلام بوده ولی از زمانی که حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل کعبه را بازسازی کردند به رسمیت شناخته شد. در پایان آیه برای تأکید و بیان اهمیت مسأله حج می فرمايد: و من کفر فإن الله غنى عن العالمين: و هر کسی کفر ورزد، همانا خداوند از همه ی جهانیان بی نیاز است. درباره اهمیت در حدیثی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به امام علی علیه السلام می فرماید: ای علی! کسی که حج را ترک کند با این که توانایی دارد، کافر محسوب می شود. 🔹 پیام های آیه97 سوره آل عمران 🔹 ✅ در خانه ، نشانه های روشن بسیار است. نشانه های قداست و معنویت، خاطرات پیامبر از آدم تا خاتم و قبله گاه برای همه نمازگزاران ✅ علیه السلام مقامی دارد که جای پای او، به مکه ارزش داده است. ✅ ، باید خالصانه و تنها برای خدا باشد. ✅ فرد از نظر مالی و بدنی شرط حج است. ✅ انکار و ترک آن سبب کفر است. ✅ فایده ی انجام دستورات الهی، به خود انسان بر می گردد و گرنه نیازی به اعمال ما ندارد. 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴یه فکت جالب بگم که هنوز رسانه‌ای نشده و بایکوت داره میشه باورتون میشه رییس دانشگاه جهاد کشاورزی کرج برگشته در قبال پرچم امریکا و اسرائیل رو روی زمین کشیدن مقاومت کرده و گفته من فردا جواب هییت مدیره رو چی بدم!!!! و بسیجیایی که داشتن پرچم میکشیدن رو اذیت کردن اب ریختن ماشین گذاشتن @Emam_kh
دختر جوانی بر اثر سانحه تصادف زیبایی خود را از دست داد .چند ماه بعد ناباورانه نامزدش هم کور شد موعد عروسی فرا رسید مردم میگفتند؛چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش هم نابینا باشد ۲۰ سال بعد از ازدواج ؛زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را باز کرد مرد هیچ‌وقت نابینا نبود...! او فقط مَــرد بود شک نکن " دنیا همین است: . مرد بودن " دَرد " دارد ..... نامرد بودن " کـِـیـــف " !! خوبی " تــاوان " دارد ..... بدی " احترام " !! @Emam_kh
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 183 با خواندن پیامک تکان شدید قلبم را حس کردم و خوشی چون نسیمی که لابلای گل های دشت می پیچد و گل ها را تکان می دهد در بدنم پیچید و تارتار سلول هایش را به رقص وا داشت. لبخند پهنی صورتم شد. ژیلا از سرویس خارج شد و با خنده گفت: دمت گرم داشتم می ترکیدم. بمونم یا برم؟ از فکر فرهاد بیرون آمدم. مثل خودش شوخ شدم. -نه وایسا مسیر رو گم می کنم یهو! خندید و گفتم: برو خودم میام. بعد از شستن دست و صورتم از سرویس خارج شدم و با قلبی که از خوشحالی بال در آورده بود و در سینه ام پرواز می‌کرد پا به سالن گذاشتم بین جمع چشم چرخاندم ولی از فرهاد خبری نبود به یکباره بال های قلبم شکست و افتاد و حس کردم جان داد ...بغض چنگ سینه ام شد و با تعارف زن عمو به زور جلوی ریزش اشک هایم را گرفتم و خودم را آرام نشان دادم و با لبخندی مصنوعی کنار عمه مینا نشستم. شاید یک ساعتی گذشت که بالاخره آمد. دلم نمی‌خواست نگاهش کنم و نکردم. از جمع به خاطر غیبتش عذرخواهی کرد و در صندلی خالی کنارم جای گرفت. بوی تند و آشنای سیگارش نه تنها بینی ام که قلبم را هم سوزاند. نگاه دلخورم را به جای فر صورت فرهاد به فرش فیروزه ای پهن زمین دوختم و در جواب 《ببخش》 زمزمه وار فرهاد فقط سکوت کردم... شب از نیمه گذشته و همگی در خواب بودند ولی چشم های من با خواب نا آشنا شده بودند و تلاش و این پهلو به آن پهلو شدنم بی فایده... آرام پتو را کنار زدم و از کنار ژیلا بلند شدم پتو را رویش تنظیم کردم و از اتاق بیرون رفتم پاورچین پاورچین طوری که مرد هایی که در سالن ردیفی به خواب رفته بودند بیدار نشوند از کنارشان گذشتم و از ساختمان خارج شدم. چقدر دلم قدم زدن کنار دریا را می خواست ولی ویلای عمو ساحلی نبود، در عوض گوشه ای از حیاط پر از درخت بود. به سمتش قدم برداشته و میان درخت ها رفتم. روی کنده بریده درختی نشسته و به تنه درخت تکیه زدم گوشیم را روشن و پیامک آخر فرهاد را باز کردم چند بار خواندم و روی کلمه 《زنم》 زوم کرده و آهی کشیدم و از فرارش بغضم چنگ سینه ام شد. با شنیدن صدای پایی سریع گوشی را خاموش و بی اختیار پرسیدم: کی هستی؟ چشم چرخاندم و سایه سمتم آمد و صورت بردیا را دیدم. - نترس منم دیدم زدی بیرون نگران شدم. از روی کنده درخت بلند شدم از ترس فرهاد نگاهم سمت در ساختمان کشیده شد. وقتی از نبودنش مطمئن شدم به بردیا نگاه کردم. - نگران چی؟ خوبم فقط جام که عوض بشه خوابم نمیبره. روی کنده درختی نشست و به روبرویش اشاره کرد. - چرا ایستادی بشین. سری تکان دادم و نشستم. - خوشحالم که برگشتی. به یاد آن روزهای سختی که گذراندم آهی کشیدم. - ممنون. - عسل من یه عذرخواهی به تو بدهکارم. تای ابرویم بالا پرید و پرسشگر نگاهش کردم. - به خاطر... مکثی کرد و ادامه داد: به خاطر خواستگاری سنتی که ازت کردم. راستش خیلی فکر کردم دیدم حق با تو بود من باید اول نظر خودت رو می‌پرسیدم. سرم را زیر انداختم از بحثی که پیش کشیده بود اصلا راضی نبودم. زمزمه کردم: گذشته ها گذشته مهم نیست. با لحنی مطمئن گفت: چرا مهمه خیلی هم مهمه. برای اثبات علاقه و اینکه بهت ثابت کنم پشیمونم و پی به اشتباهم بردم، می خوام یه بار دیگه اینبار اون جوری که لایقته ازت خواستگاری کنم. سریع و معترضانه گفتم: ببین بردیا... دستش را بالا آورد و مانع ادامه صحبتم شد. - خواهش می کنم بین حرفم نیا بذار حرفم رو بزنم یه حرف هایی هست که باید قبل از دخالت دادن بزرگترها بهت می زدم و بعد از اجازه گرفتن ازت خواستگاری رو رسمی می‌کردم. اینکه من واقعا بهت علاقه دارم. از همون بچگی تا الان به خاطر حرمت احساسی که نسبت بهت توی قلبم دارم لحظه ای به هیچ دختری فکر نکردم حتی به خاطر تو قید بهترین دوست هام رو زدم که یه وقت به خاطر حس دوستیمون مجبور به ترک علاقه ام نشم. یکم سخته برام گفتن این حرف ها! کلا زیاد بلد نیستم ابراز احساسات کنم می دونم که درک می کنی حرف هام رو. ازت می خوام که... نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد... ‌‌‌ ‌‌‌‌ 🍁🍂🍁🍂
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 184 نگاهم به پشت سرش افتاد فرهاد در حال نزدیک شدن به ما بود که احمد مانعش شد و دستش را روی دهانش گذاشت. با وحشت از جایم پریدم بردیا متوجه نشده بود بلند شد و پرسید: چی شد؟ حرف بدی زدم؟ نگاهم را به صورتش دادم. -نه فقط... برای از سر باز کردنش بی فکر گفتم: لطفاً تنهام بزار می خوام فکر کنم. - هنوز حرف هام تموم نشده دیدم که احمد فرهاد را کشید و از ویلا خارج شدند کلافه دستی در هوا تکان دادم. - خواهش می کنم بردیا برو داخل ساختمان وقت برای حرف زدن زیاده بزار تنها باشم و فکر کنم. با نارضایتی سری تکان داد و در قالب مغرور خود فرو رفت. - بسیار خوب هر جور تو راحتی. سویشرت مشکی رنگش را از تنش بیرون آورد و روی شانه هایم انداخت - سرما میخوری زود برگرد داخل خونه. منتظر عکس العملی از سمت من نماند و داخل ویلا رفت سریع سویشرت را از روی شانه ام پایین انداختم و سمت خروجی دویدم، در را باز کردم و از ویلا خارج شدم صدایشان می‌آمد... گوش تیز کردم و تشخیص دادم پشت دیوار سمت راست ویلا هستند سریع پا تند کردم، صدایشان واضح‌تر شد. پشت دیوار ایستادم و به مکالمه شان گوش سپردم. پاهایم می لرزیدند و می‌ترسیدم خودم را نشانشان دهم. صدای پر حرص و بلند فرهاد قلبم را به تقلا انداخت. - چی میگی واسه خودت احمد؟! حرف میزنه، حرف میزنه، گوه می خوره با عسل حرف بزنه. نمی فهمی احمد عسل زن منه! داره از زن خواستگاری می کنه!... قلبم از حرفش فرو ریخت و بدن لخت شده ام به دیوار چسبید. پاهایم توان تحمل وزنم را از دست دادند و کنار دیوار سر خوردم... - بالاخره فهمیدی نسبت اصلی عسل رو با خودت؟! -تیکه میندازی؟! الان وقت طعنه زدنه احمد! - چرا دروغ بگم! آره دارم طعنه می‌زنم و تیکه میندازم. چند ماهه عسل محرمته؟ ها؟! چیکار کردی براش؟ قرارمون چی بود فرهاد!... قرارمون این بود که آرومش کنی که آینده رو نشونش بدی ولی تو چیکار کردی پا پس کشیدی اون عاشق روانی و کنه تبدیل شد به یه پسر فراری و سر به زیر! فقط ادعا داری فرهاد و گرنه من عسل رو از تو بهتر شناختم. عسل دختری نبود که به خاطر دلایلی که من آوردم محرم کسی بشه! ده تا در نیمه باز جلوی روش داشت که راحت می تونست از خونت بره و محرمت نشه ولی شد! می دونی چرا؟ چون قلبا به اون عقد رضایت داشت چون برعکس تو که اون محرمیت رو به هیچ جا حساب می کردی اون به رسمیت قبولش کرده بود. تو نگاه های دلگیر و نا آرام عسل رو به خودت نمی بینی!؟ میدونی چرا بعد از بوسیدنش تو جنگل قهر کرد و رفت؟! چون بوسه ای که از تو می خواست اون بوسه ی احمقانه نبود! فرهاد بی طاقت و عصبی میان حرفش پرید: بس کن احمد تخته گاز گرفته داری میری! تو از همه بهتر می دونی که چقدر عاشق عسلم! جونم رو میدم برای یه لحظه فقط یه لحظه خندیدنش؛ پس چرند نگو! من اگه عوض شدم و عقب نشستم از به قول تو زورگویی هام فقط و فقط به خاطر این بود که عسل فکر نکنه چون کمکش کردم و پناهش شدم، دارم ازش سوء استفاده می کنم! دلم نمی‌خواست فکر کنه مجبوره باهام باشه چون دین به گردنش دارم، حالیته احمد؟! این چیزها رو می فهمی؟! - ببند دهنت رو، داد هم نزن نصف شبی، مردم خوابند. آره می فهمم، از توی گاو بیشتر می فهمم ولی عسل یه زنه از دریچه نگاه تو به قضیه نگاه نمی کنه! اون باید بفهمه نه من! صدای تحلیل رفته فرهاد قلبم را متلاشی کرد و به گریه افتادم. - احمد کم آوردم به خدا! دیگه نمی تونم نگاهش کنم و نداشته باشمش... وقتی فکر می کنم زنمه و حق لمس کردنش رو ندارم دیوونه میشم. وقتی نگاه اون بردیای احمق رو روش می بینم خون جلوی چشم هام رو میگیره که کار دست خودم بدم. اصلا نمی دونم باید چیکار کنم؟! تا کی همین جوری می خوایم ادامه بدیم!؟ نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ 🍂🍁🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 آیت الله جوادی آملی می فرمایند: 💠 " حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد نه مال شوهر و نه ویژه برادران و فرزندانش می باشد. 🤷🏻‍♂ 💠 همه ی اینها اگر رضایت بدهند قرآن راضی نخواهد بود چون حرمت زن و حیثیت زن به عنوان حق الله مطرح است . 💠 حجاب زن حقی است الهی ٬ عصمت زن "حق الله" است ٬ زن به عنوان امین حق الله از نظر قران مطرح است. 💠زن باید این مسئله را درک کند که حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظر کردم. 💠 حجاب زن مربوط به مرد نیست تا مرد بگوید من راضیم . 💠 حجاب زن مال خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت دهند . 🚨 زن حقی الهی است... @Emam_kh
شب بیست و هفتم ماه مبارک " شب بیست و هفتم در مقام و منزلت می تواند لیلة القدری دگر باشد" در اعمال این شب آمده است؛ ۱. غسل ۲. تکرار زیاد یک خط از دعای امام سجاد علیه السلام ✿ خدای من! جدا شدن از این دنیا را روزیم کن و رسیدن به مکان جاودانى را نصیبم فرما و آمادگى براى موت را قبل از رسیدن فوت برایم فراهم کن. 💢 توجه ؛ یکشنبه شب، نوزدهم اردیبهشت ماه ، شب بیست و هفتم ماه رمضان است! @Emam_kh
📌 نفوذی های دولت اصلاحات 👤سعید لیلاز!!! 👥 مصاحبه کننده ظریف در صوت منتشر شده ☄ محکوم فتنه ۸۸ ←در نهاد ریاست جمهوری اصطلاحات چه می کند؟!→ @Emam_kh
15.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥😳نفوذ در کمین آیت الله رئیسی!!! 🔥راز دعوای زرگری وزیر بهداشت و حسن روحانی چیست و چرا بچه انقلابی ها این دعوا را باور می کنند؟ 💯دیدن این کلیپ فوق العاده ویژه رو به هیچ وجه از دست ندهید. 🎥با تحلیل جنجالی استاد پورآقایی @Emam_kh