eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.3هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ و آخرین سخنم در اینجا با شما اینکه به جمهوری اسلامی که ثمرهٔ خون پدرانتان است تا پای جان وفادار بمانید و با آمادگی خود و صدور انقلاب و ابلاغ پیام خون شهیدان، زمینه را برای قیام منجی عالم و خاتم الاوصیا و الاولیا، حضرت بقیة الله روحی فداه فراهم سازید . . [صحیفه امام خمینی، ج۲۰، ص۳۸] @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️ بی حرکت بودن مکان نمازگزار ‌ 🔷 مکان نمازگزار باید بی حرکت باشد؛ یعنی طوری باشد که شخص نمازگزار بتواند با آرامش بدن و بدون تکان خوردن نماز بخواند، بنابراین نماز در مکان هایی که موجب می شود بدن بی اختیار تکان بخورد، مانند خودرو و قطار در حال حرکت یا بعضی تخت های فنری، صحیح نیست، مگر هنگامی که به دلیل تنگی وقت و غیر آن مجبور باشد در چنین مکانی نماز بخواند. 📕منبع: رساله نماز و روزه، مسأله ۱۰۶ @Emam_kh
💢درایت و متانت مردم نقشه دشمن را نقش بر آب کرد 🔹صداقت دولت و درایت مردم، بخش مهمی از نقشه طراحی شده دشمن برای ایجاد التهاب و اغتشاش به بهانه اصلاح رویه توزیع یارانه کالاهای اساسی را ناکام گذاشت. ♦️طی چند روز گذشته و با قطعی شدن این موضوع که قرار است قیمت برخی کالاها در روند اصلاح توزیع یارانه‌ها تغییر کند، رسانه‌های معاند بیگانه (و از جمله صدای آمریکا، بی‌بی‌سی، رادیو فردا، من‌وتو، سعودی اینترنشنال، و هزاران کانال فعال در فضای مجازی) تحرک کم‌سابقه‌ای را در پیش گرفتند تا مردم ایران را به هجوم برای خرید کالا از یک‌سو و حضور در اغتشاش از سوی دیگر تهییج کنند. 🔹در این مسیر حتی عناصر وابسته به گروهک‌های تجزیه‌طلب و تروریست هم به کار گرفته شدند تا به ایجاد ناامنی و اغتشاش و حمله و تخریب علیه برخی فروشگاه‌ها دامن بزنند. ♦️اما رسانه‌های بیگانه در موضوع دوم یعنی ایجاد اغتشاش و ناامنی که تقریبا مطلقا شکست خوردند و جز یکی دو مورد ناچیز هیچ موفقیتی به دست نیاورند. در‌باره احتمال هجوم برای خرید بی‌حد و حصر کالا هم که همه جای دنیا می‌توانست اتفاق بیفتد و اتفاق هم افتاده، اغلب مردم خویشتنداری به خرج داده و مانع از پدید آمدن تنش و التهاب شدند؛ و این در حالی است که شایعه‌پراکنان و فضاسازان بیگانه ظرف چند روز گذشته، انتظار التهاب شدید را می‌کشیدند تا روی آن موج سواری کنند. اما اغلب مردم، حتی در خرید کالاهای ضروری هم متانت به خرج دادند و مانع از سوءاستفاده بدخواهان و دشمنان دندان‌تیز کرده شدند. 🔹خویشتنداری و بصیرت مردم به قدری بالا و چشمگیر بود که رسانه‌های معاند بیگانه مجبور شدند برای القای التهاب و تنش، ویدئوهای مربوط به چند سال قبل در ایران یا برخی کشورهای دیگر را منتشر کرده و به عنوان اتفاق جدید اعتراضی یا هجوم به فروشگاه‌ها جا بزنند! ♦️هر چند تدبیر دولت در پرداخت پیشاپیش یارانه جبرانی، در ناکامی دشمنان و بدخواهان موثر بود. اما بیش از تدبیر یارانه‌ای دولت، درک و درایت مردم بود که دشمنان دندان تیزکرده و تدارک کرده را ناکام گذاشت. صداقت دولت و اعتماد مردم، سرمایه مهم دولت است. 🔹روزنامه کیهان @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💦⛈💦⛈💦⛈ ♥️عشق پایدار♥️ با شور وشوقی زیاد به خانه رسیدم,از فکر به مستانه وعکس العملش زمانی که روسری را باز میکند ,لبخندی روی صورتم نشسته بود,مادرم که از,لبخند من ,صورت اونم میخندید اومد جلو چادرم را که از سرم درمیاوردم با دستای مهربونش گرفت وگفت:چی شده مریم جان؟چه خبرا؟همچی سر ذوقی.... بدون لحظه ای تنفس همه چی را برای مادرم تعریف کردم... همینطور که استکان کمرباریک چای را از سماور,پرمیکردم گفتم:مادر به نظرتون چی میشه؟ مامان لبخندی,زد وگفت:کارت خیلی زیبا بود وحرکتت تحسین برانگیزه من مطمینم نتیجه های خوبی درپی دارد.. باید این را یاداوری کنم که چون من تنها فرزند خانواده سه نفرمان بودم ,پدرومادرم مثل یه دوست بامن برخورد میکردند واین عادت هر روزه من بود که هر,اتفاقی هرچند کوچک برام میافتاد برای,انها باز گو میکردم واونها هم همینطور عمل میکردند ودر,حقیقت هیچ راز مگویی بین ما نبود ومن بارها وبارها خدا راشکر کردم بابت این موهبت وبابت داشتن اینچنین خانواده ی مهربان وصمیمی.. روز بعد زودتر از,همیشه به خیاط خانه رفتم وهرلحظه منتظر,امدن مستانه بودم..یه حس,خاص داشتم,انگار قرار بود اتفاقی بیافته ومن غافل از,این حس که ازضممیر ناخوداگاهم نشات میگرفت ,همچنان چشمم به در بود تا اینکه ساعتهای ۹صبح بود که مستانه با روسری کادویی برسرش به زیبایی ماه شب چهارده وارد خیاط خانه شد. با دیدنش سریع از جا بلند شدم وبه طرفش رفتم ومحکم در اغوش گرفتمش وگفتم:دیدی زیبایی در پوشیدگیست ...نگاه کن بااین روسری مثل فرشته ها شدی.. مستانه محکم تر مرافشار داددرحالیکه از گونه هام بوسه میگرفت گفت:
💦⛈💦⛈💦⛈ ♥️عشق پایدار♥️ مستانه درحالیکه محکم تواغوشش بودم کنار گوشم گفت :حاضر شو ,مادرم حکم کرده همین الان ببینتت گفتم:وای کاردارم,زهراخانم اجازه نمیده مستانه گفت :میدونی که تا نبرمت دست بردارنیستم,اجازه زهراخانمم من میگیرم,ناچارپذیرفتم به شرطی که زود برگردم. با کالسکه به خانه ی مستانه رفتیم,خدای من خانه نبود که قصربود سردر خانه مثل در قلعه ای بزرگ بود,وارد حیاط که شدیم همه جا چمن کاری با حوض اب وفواره ای دروسط ودرختان مختلف,گویی اینجا قسمتی ازبهشت است. برای من که کل عمرم رادر دواتاق کوچک,سرکرده بودم,خانه ی مستانه به قصرباشکوهی میماند. وارد ساختمان شدیم,حال خانه با قالیهای دستباف کرمان ومبلهای سلطنتی پرشده بود,چلچراغ وسط خانه زیبایی خیره کننده ای داشت. همینطور که محو بررسی اطرافم بودم باصدای (سلام)مردی جوان از عالم خود بیرون آمدم. روبه رویم مردی جوان با لباسی بسیارخوش دوخت(چون خیاط بودم اولین چیزی که نظرم راجلب میکرد دوخت لباس طرف بود وقیافه ای دلنشین ,دیدم مستانه روبه من گفت:معرفی میکنم,محمود,پسردایی ام,فارغ تحصیل پزشکی,تازه ازفرنگ برگشته.. محمودجان,ایشون مریم دوست هنرمند من واااا بلا به دور ,پسره خیره به صورتم اصلا پلک هم نمیزد مستانه متوجه بهت پسردایی اش شد وگفت:آقامحمود چشا درویش ,دختر مردم راخوردی من از خجالت سرم رابه زیرانداختم ومحمود با دستپاچگی معذرت خواهی کرد وازساختمان بیرون رفت. مادرمستانه از اتاقش بیرون امد واستقبال گرمی ازمن کرد وگفت خیلی خوشحالم مستانه با دخترفهمیده ای مثل تو دوست شده, پروین خانم زن مهربان وشیرین زبانی بود,یک ساعتی نشستیم وازهردری حرف زدیم واقعا با پروین خانم ومستانه مثل فاطمه خاله ام ,راحت بودم. دیگه داشت دیرمیشد ,بااجازه ای گفتم وخداحافظی کردم خسته وکوفته یک راست به خانه رفتم وکل اتفاقات امروز را به جز برخوردم بامحمود,برای مادرم تعریف کردم,مادرم که مستانه رابا تعاریف من میشناخت,حساسیتی نشان نداد,فکرم درگیر اتفاقات امروز بود که به خواب عمیقی فرو رفتم..... ادامه دارد.... واقعیت نویسنده.......حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا