💦⛈💦⛈💦⛈
♥️عشق پایدار♥️
#قسمت_بیست_هفتم
با شور وشوقی زیاد به خانه رسیدم,از فکر به مستانه وعکس العملش زمانی که روسری را باز میکند ,لبخندی روی صورتم نشسته بود,مادرم که از,لبخند من ,صورت اونم میخندید اومد جلو چادرم را که از سرم درمیاوردم با دستای مهربونش گرفت وگفت:چی شده مریم جان؟چه خبرا؟همچی سر ذوقی....
بدون لحظه ای تنفس همه چی را برای مادرم تعریف کردم...
همینطور که استکان کمرباریک چای را از سماور,پرمیکردم گفتم:مادر به نظرتون چی میشه؟
مامان لبخندی,زد وگفت:کارت خیلی زیبا بود وحرکتت تحسین برانگیزه من مطمینم نتیجه های خوبی درپی دارد..
باید این را یاداوری کنم که چون من تنها فرزند خانواده سه نفرمان بودم ,پدرومادرم مثل یه دوست بامن برخورد میکردند واین عادت هر روزه من بود که هر,اتفاقی هرچند کوچک برام میافتاد برای,انها باز گو میکردم واونها هم همینطور عمل میکردند ودر,حقیقت هیچ راز مگویی بین ما نبود ومن بارها وبارها خدا راشکر کردم بابت این موهبت وبابت داشتن اینچنین خانواده ی مهربان وصمیمی..
روز بعد زودتر از,همیشه به خیاط خانه رفتم وهرلحظه منتظر,امدن مستانه بودم..یه حس,خاص داشتم,انگار قرار بود اتفاقی بیافته ومن غافل از,این حس که ازضممیر ناخوداگاهم نشات میگرفت ,همچنان چشمم به در بود تا اینکه
ساعتهای ۹صبح بود که مستانه با روسری کادویی برسرش به زیبایی ماه شب چهارده وارد خیاط خانه شد.
با دیدنش سریع از جا بلند شدم وبه طرفش رفتم ومحکم در اغوش گرفتمش وگفتم:دیدی زیبایی در پوشیدگیست ...نگاه کن بااین روسری مثل فرشته ها شدی..
مستانه محکم تر مرافشار داددرحالیکه از گونه هام بوسه میگرفت گفت:
💦⛈💦⛈💦⛈
#قسمت_بیست_هشتم
♥️عشق پایدار♥️
مستانه درحالیکه محکم تواغوشش بودم کنار گوشم گفت :حاضر شو ,مادرم حکم کرده همین الان ببینتت
گفتم:وای کاردارم,زهراخانم اجازه نمیده
مستانه گفت :میدونی که تا نبرمت دست بردارنیستم,اجازه زهراخانمم من میگیرم,ناچارپذیرفتم به شرطی که زود برگردم.
با کالسکه به خانه ی مستانه رفتیم,خدای من خانه نبود که قصربود
سردر خانه مثل در قلعه ای بزرگ بود,وارد حیاط که شدیم همه جا چمن کاری با حوض اب وفواره ای دروسط ودرختان مختلف,گویی اینجا قسمتی ازبهشت است.
برای من که کل عمرم رادر دواتاق کوچک,سرکرده بودم,خانه ی مستانه به قصرباشکوهی میماند.
وارد ساختمان شدیم,حال خانه با قالیهای دستباف کرمان ومبلهای سلطنتی پرشده بود,چلچراغ وسط خانه زیبایی خیره کننده ای داشت.
همینطور که محو بررسی اطرافم بودم باصدای (سلام)مردی جوان از عالم خود بیرون آمدم.
روبه رویم مردی جوان با لباسی بسیارخوش دوخت(چون خیاط بودم اولین چیزی که نظرم راجلب میکرد دوخت لباس طرف بود وقیافه ای دلنشین ,دیدم
مستانه روبه من گفت:معرفی میکنم,محمود,پسردایی ام,فارغ تحصیل پزشکی,تازه ازفرنگ برگشته..
محمودجان,ایشون مریم دوست هنرمند من
واااا بلا به دور ,پسره خیره به صورتم اصلا پلک هم نمیزد
مستانه متوجه بهت پسردایی اش شد وگفت:آقامحمود چشا درویش ,دختر مردم راخوردی
من از خجالت سرم رابه زیرانداختم ومحمود با دستپاچگی معذرت خواهی کرد وازساختمان بیرون رفت.
مادرمستانه از اتاقش بیرون امد واستقبال گرمی ازمن کرد وگفت خیلی خوشحالم مستانه با دخترفهمیده ای مثل تو دوست شده,
پروین خانم زن مهربان وشیرین زبانی بود,یک ساعتی نشستیم وازهردری حرف زدیم واقعا با پروین خانم ومستانه مثل فاطمه خاله ام ,راحت بودم.
دیگه داشت دیرمیشد ,بااجازه ای گفتم وخداحافظی کردم
خسته وکوفته یک راست به خانه رفتم وکل اتفاقات امروز را به جز برخوردم بامحمود,برای مادرم تعریف کردم,مادرم که مستانه رابا تعاریف من میشناخت,حساسیتی نشان نداد,فکرم درگیر اتفاقات امروز بود که به خواب عمیقی فرو رفتم.....
ادامه دارد....
#براساس واقعیت
نویسنده.......حسینی
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت69 ( 2 )
🔹حفظ روح امیدواری
3⃣ و سومی حضور در طریق و جبهه اصحاب حق است، که عددشان کم باشد.
🔻حضرت در خطبه ۲۰۱ میفرمایند:
«لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ »؛
" در راه هدایت، از کمیِ اهل آن اصلاً نگران نشوید."
4⃣ چهارمی، خیر مداومی است که اندک باشد؛
🔻 در حکمت های ۲۷۸ و ۴۴۴، معنای واحدی را در دو عبارت شبیه به هم میخوانیم، که حضرت میفرمایند:
" کار خوب اندکی که ادامه پیدا کند، بهتر است از کار بزرگ و زیادی که انسان را به ملالت بکشاند. "
5⃣ و پنجمین و آخرین مصداق، در خوبی هایی که کم آن را هم نباید از دست داد، یک قاعده کلی است؛
🔻که حضرت در حکمت ۲۸۹ بیان می کنند؛
میفرمایند:
" خصال نیک را، اگر همه را نمیتوانی به دست آوری، حداقل کم آن را داشته باش. "
« فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْکِ الْكَثِيرِ »
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 از آیت الله خامنهای سوال میکنند، اسلام مهمتر است یا وطن
✅ و پاسخ زیبای ایشان
مطمئنا دلیل اینکه حاج قاسم وصیت کردند "جمهوری اسلامی حرم است" به این دلیل است که ایران تنها سنگر مبارزه با اسلام منحرف و انگلیسی است.
@Emam_kh
🔴 واردات خودرو و چند نکته
۱- مسئولین یادشان نرود که طرح واردات خودرو فقط یک مُسکن برای درد کمبود خودرو در داخل است و به هیچ وجه نباید جای اصل تولید خودرو در داخل را بگیرد.
انشاالله با همت مسئولین و تهیه طرحی جامع ، خودروسازی داخلی از انحصار دو خودروساز خارج شود و به جایگاهی در شان ملت رشید ایران و #هویت_ایرانی برسد.
۲- وزیر محترم صمت حتما بر این وعده خود که در واردات جدید فقط خودروهای اقتصادی (نه لوکس) وارد می شوند پافشاری و مقاومت کنند تا مستضعفین منتفع این طرح باشند
۳- دولت باید حق گمرکی واردات این خودروها را یا حذف کند یا حداقل تعرفه ای منطقی و متعادل وضع نماید.
نه اینکه به چشم یک منبع درآمد به واردات خودرو بنگرد و خودروهای به اصطلاح اقتصادی خارجی ، با قیمت سرسام آور به بازار برسد.
#رئیسی
#تغییر_به_نفع_مردم
ادامه دارد ...
✍"قاسم اکبری"
@Emam_kh
20.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از تلخترین و مهمترین اتفاقات تاریخ ایران
داستان بحرین چه بود؟!
صحبتهایی که سلطنتطلبان از شنیده شدن اون وحشت دارن، حتما ببینید عالی بود.
@Emam_kh
°•♥️
درشبڪههاۍاجتماعۍفقطبہفڪرخوش
گذرانۍنباشیدشمـاافسـرانجنگنـرمهستید؛
عرصہجنگنرمبصیرتۍعمـارگونہواستقامتۍ
مالڪاشتـروارمۍطلبد..(:🗞 . .
‹ 🌹اندڪیازفـرمایشاترهبـرانقلـاب ›
@Emam_kh
14.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻تشریح وضعیت جدید یارانهها توسط استاد دانشگاه، طوری که همه متوجه بشن..
🔹دمش گرم...
🔹احسنت به این استاد دانشگاه...
#جهاد_تبیین
#تغییر_به_نفع_مردم
@Emam_kh